دشواری‌های مبارزات آیت‌الله میلانی

به بهانه پنجاهمین سالگرد آیت‌الله میلانی


دشواری‌های مبارزات آیت‌الله میلانی

پنجاه سال قبل، آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی ۱۷ مرداد ۱۳۵۴  در مشهد رخت آخرت برتن کرد. شاید کمتر کسی تصویری از حضور ایشان مانند یک مبارز جسور و نترس دارد که پا به پای دیگر مبارزان انقلاب اسلامی در مقابل فرهنگ طاغوت ایستادگی کرد و در این مسیر از سوی بیت خود نیز در امان نبود. اما نگاهی به اسناد ساواک یاران امام به ویژه مبارزان پیشروی خراسان همچون مقام معظم رهبری، گویای آن است که اگرچه دستگاه امنیتی شاه تمام تلاش خود را برای عدم مقابله با یک مرجع دیگر که هزینه بالایی برای رژیم داشت، از طریق راه‌هایی همچون تغافل، نفوذ به بیت و... داشته است؛ اما رفتار مرجع شجاع مشهد راهی برای رویارویی و حتی بازجویی هرچند به ظاهر محترمانه باقی نمی‌گذاشت.

 

پیشگامی در نهضت روحانیت

اسناد ساواک، آیت‌الله سید محمدهادی میلانی را به عنوان یکی از مراجع تقلید طراز اول و یکی از محورهای اصلی مخالفت مذهبی با رژیم پهلوی، به ویژه در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، به تصویر می‌کشند. مبارزات ایشان که تحت نظارت شدید دستگاه امنیتی قرار داشت، شامل مخالفت‌های ایدئولوژیک، اقدامات سیاسی هماهنگ خاصه با امام خمینی، و ارائه یک راهبرد مبارزاتی حساب‌شده بود. عالمی که در برابر شاه شجاعانه موضع می‌گرفت و استقلال مرجعیت از شاه را بارها به رخ کشید. [برای نمونه این تکذیبیه را ببینید(+)]

نقطه اوج و برجسته‌ترین اقدام سیاسی آیت‌الله میلانی، واکنش ایشان به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و دستگیری «آیت‌الله خمینی» بود (+). ایشان با انتشار «اعلامیه تندی» کشتار مردم و دستگیری آیت‌الله خمینی را به شدت محکوم کرد. [متن اعلامیه را اینجا (+) بخوانید] مهم‌تر از آن، وی به رغم محدودیت‌های اعمال‌شده از سوی رژیم، برای حمایت و تلاش جهت آزادی آیت‌الله خمینی به تهران سفر کرد. این اقدام، که در کنار مهاجرت دیگر علما صورت گرفت و «موجی از شور و مبارزه را علیه رژیم ایجاد نمود».[1] اسناد نشان می‌دهند که این حضور اعتراضی در تهران حدود چهار ماه به طول انجامید تا اینکه در مهرماه ۱۳۴۲، مأموران ساواک ایشان و دیگر مراجع را مجبور به ترک تهران کردند. در سندی که به بیانیه ایشان پس از بازگشت اجباری به مشهد اشاره دارد، آیت‌الله میلانی از اینکه حتی فرصت تودیع با «زندانیان حکومت جور، حضرت مستطاب آیت‌الله خمینی و آیت‌الله قمی» به او داده نشد، به شدت گله می‌کند.[2] این اقدام هماهنگ، جایگاه او را به عنوان یکی از رهبران اصلی جریان مخالف تثبیت کرد.

مبارزاتی که از قبل از ارتحال آیت‌الله بروجردی آغاز شده بود. به عنوان نمونه سندی به تاریخ ۸ دی ۱۳۳۹، حاوی تلگراف مشترکی از سوی ایشان و دیگر علمای طراز اول خراسان به وزیر فرهنگ وقت است که در آن به تغییرات در برنامه تعلیمات دینی مدارس ابتدایی و «از اصالت انداختن» آن به شدت اعتراض شده است.[3]

 

گام‌هایی فراتر از اعلامیه

توکلی‌بینا می‌گوید « اغلب وقتی اعلامیه ای را از طرف امام، خدمت آیت الله میلانی می بردم تا امضا کند، ایشان ابتدا اعلامیه را می بوسید و می گفت:سلام الله علیه و سپس آن را امضا می کرد و بعد تازه متن اعلامیه را می خواند.» اما همراهی او بیش از شراکت در امضای اعلامیه‌ها بود. به گواهی اسناد و تاریخ شفاهی مواردی همچون صدور حکم شرعی علیه حسنعلی منصور، مجوز اعدام شاه، پشتیبانی از کودتای گروه شهید قرنی و... اقدامات شجاعانه این مرجع در این مسیر بود. به عنوان نمونه جلال الدین فارسی در خاطرات خود می گوید: «شخصی را که از مرحوم آیت الله العظمی آقا سید هادی میلانی اجازه دریافت وجوه شرعیه داشت به مشهد فرستادم. آن مرحوم درباره شاه اجازه دادند و سفارش فرمودند که «برای توفیق در آن کار، بهتر است گلوله هایتان را به پیه خوک چرب کنید» حکمت توصیه شان را نفهمیدم ولی از فتوایشان بسیار خوشحال شدم.»[4]

البته برخی منکر این نوع وجه مبارزاتی ایشان شده‌اند. از جمله پسر وی محمدعلی میلانی که برخی قرائن نشان از آن می‌دهد که پدر در جلوی او مواردی از این دست را بیان نمی‌کرد. محمدعلی میلانی نوشته است:‌«آقای میلانی اجازه کشتن هیچ کس را ندادند و هرگز هم نفرمودند گلوله های خود را با پیه خوک چرب نمایند.»[5]

اما سید تقی خاموشی درباره دیدار دیگری که خود او برای اخذ فتوای اجرای حکم اعدام انقلابی درباره حسنعلی منصور خدمت این مرجع تقلید رسیده بود،‌ می‌گوید:‌« ایشان تشریف بردند کنار حوض، جایی بود خنک، آنجا نشستیم و با هم صحبت کردیم. همینطور صحبتها را کردیم، تا اینکه گفتیم اگر گروهی یا شخصی پیدا بشود که منصور یا شاه را بتواند ترور کند، آیا اجازه می فرمائید شما؟ ایشان در مرحله اول از جواب صریح ابا کردند. بعد من عرض کردم ما فتوا از شما نمی خواهیم،  لطفاً اگر می‌شود صریحاً بفرمایید که اگر ما برویم و این کار را انجام دهیم آیا در نزد خدا مأجور هستیم و ثانیاً مسئولیتی بر گردن ما نیست که آن دنیا بخواهیم جواب دهیم؟ ایشان فرمودند: «اگر این کار بشود در مورد شخص منصور خیلی بجا و به مورد است و از نظر شرعی بسیار شایسته است، اگر کسی بتواند این کار را بکند، جزء واجبات است و باید بکند و به اطراف خسارتی کم بخورد» این جمله دقیقاً لفظ به لفظ ایشان است.»[6]

با توجه به تاریخ اخذ فتوا که در آذر یا دی‌ماه 1343 بوده است، اینکه آیت‌الله او را به کنار حوض آورده‌اند نشانگر آن است که نشانه‌هایی از نشت اخبار داشته و خواسته‌اند حتی اندرونی ایشان نیز از این مواضع بی‌اطلاع باشند. این امر به مرور بر دیگر مبارزان هم پوشیده نماند. به عنوان مثال آیت‌الله سید عباس خاتم یزدی می‌گوید در نجف امام غیر از سه تن همه را پذیرفتند. یکی از آنها پسر آیت‌الله میلانی بود:‌ «زمانی هم پسر مرحوم حاج سید علی میلانی به نجف آمد که به واسطه آقای قرهی به ملاقات امام برود باز حاج آقا مصطفی مانع شدند و گفتند که او با ساواک ارتباط داشته است و نباید با امام دیدار کند.»[7]

 

تحفظ حتی در اندرونی

مراقبت آیت‌الله میلانی از عدم بیان نکات نزد فرزند منحصر به موارد مذکور نبوده است. آنچنانکه در گزارشی از ساواک خراسان به تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۴۹، به دشواری کسب اطلاع از ملاقات‌های خصوصی آیت‌الله میلانی اشاره شده و ذکر می‌شود که «در ملاقاتهای خصوصی افراد سرشناس با میلانی طبق معمول اشخاص دیگری حضور ندارند و حتی سید محمد علی میلانی پسر وی از اطاق خارج می شود.» و تازه در این سال است که رئیس ساواک دستور به نصب تجهیزات شنود می‌دهد: ‌«ساواک می تواند از طریق فنی نفوذ و در جریان قرار گیرد. ساواک خراسان را توجیه نمائید.»[8]

تحفظ آیت‌الله درباره اقدامات به قدری قابل تقدیر است که ساواک هیچ ردی از نظر ایشان درباره حزب رستاخیز در رصد دفتر ایشان در پرونده نیست؛ اما به نقل از علمایی همچون سید عباس ابوترابی و هادی باریک‌بین در اجتماعات حوزوی خبر از فتوای آیت‌الله میلانی در مشهد برای تحریم عضویت و شرکت حزب رستاخیز می‌دهد و رئیس امنیت داخلی نیز بر آن با توجه به وثاقت منبع خود صحه گذاشته است.[9] اقدامی که شاید یکی از آخرین مبارزات ایشان قبل از رحلت و بیانگر نفوذ و تداوم موضع مخالف ایشان با حکومت پهلوی تا اواخر عمرشان است.

 

نتیجه‌نگری در مبارزات

روش ایشان در یک عمر مبارزه را شاید بتوان در نقل قولی از آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در ۱۸ مرداد ۱۳۴۳ شناخت که منبع ساواک در گزارش خود از یک مکالمه ایشان، دیدگاه آیت‌الله میلانی را چنین توصیف می‌کند: «مبارزه باید روی برنامه باشد نه اینکه بدون زمینه و مقدمه شروع شود و بعد با یک کشتار دسته‌جمعی ختم شود»[10] که تفکر راهبردی ایشان برای یک مبارزه بلندمدت و پرهیز از اقدامات شتاب‌زده را نشان می‌دهد. اقدامی که معنای دقیق آن را در فتوای ایشان هنگام حمایت از کودتای شهید قرنی دید. «مرحوم سپهبد قرنی - که سرتیپ بازنشسته‌ای بود - شرفیاب می‌شود. وی قبلاً به اتهام تدارک کودتا دستگیر شده و چون جرمش به اثبات نرسیده بود، او را از معاونت اداره دوم ارتش برکنار و بازنشسته کرده بودند. با مشاهده شرایط سیاسی مساعد برای اقدام علیه شاه، ضمن تماس با مرحوم میلانی از امکان موفقیت در براندازی رژیم با ایشان صحبتی می‌کند. ضمناً یادآور می‌شود در جریان این کار عده زیادی کشته خواهند شد و از وجه شرعی چنین اقدامی که توأم با استقبال از شهادت یا کشته شدن عده‌ای خواهد بود، استفسار می‌نماید. آقای میلانی می‌فرمایند: اگر با موفقیت توأم باشد اشکالی ندارد.»[11]

همین پرونده دقت نظر ایشان در چگونگی مواجهه با ساواک را نیز عیان می‌کند. قرنی و دو نفر از دستیارانش قبل از توفیق، دستگیر می‌شوند. شهید قرنی چیز قابل توجهی نمی‌گوید و از طریق شهید دکتر باهنر که زندانی در آستانه آزادی بوده است، میزان اعترافات جزئی خود را به آیت‌الله خبر می‌دهد. «مرحوم میلانی، تا این زمان در برابر اصرار رئیس ساواک که می‌خواست درباره رابطه‌شان با قرنی از ایشان سؤال و نوعی بازجویی کند، مقاومت کرده و با مماطله می‌گذراندند. [... پس از این پیام] مرحوم میلانی موافقتشان را برای جوابگویی به رئیس ساواک اطلاع دادند. پاکروان به بهانه زیارت به مشهد و خانه ایشان رفت و موضوع را مطرح ساخت. ایشان با همان سادگی ظاهری و صفایی که داشتند، عین پاسخ‌هایی را که مرحوم قرنی در بازجویی کاملاً سری خود داده بود، اظهار نمودند. پاکروان خوشحال از موفقیت در انجام بازجویی از یک مرجع تقلید، به تهران بازگشت. ساواک به غلط تصور کرد قرنی حقیقت را گفته است. در نتیجه مرحوم قرنی و دو دستیارش کیفر سبکی دیدند.»[12]

 

غلبه بر روش‌های ساواک

ذکاوت ایشان در مواجهه با ساواک در خاطرات دیگر مبارزان نیز آمده است. بادامچیان می‌گوید بعدها که به دیدار آیت‌الله میلانی رفته ایشان ماجرای بازجویی خود درباره فتوای مهدور الدم بودن شاه و حسنعلی منصور را چنین نقل کرده‌اند: «از طرف شاه سه تن از افسران حقوقی دادگاه نظامی خدمتشان می‌آیند. به ایشان می‌گویند در پرونده حسنعلی منصور مطرح است که اعتراف کرده‌اند شما حکم اعدام منصور و شاه را داده‌اید. ایشان هم خیلی خونسرد فرموده بودند: «بله من گفتم». گفتند: «اگر این را بگویید باید شما را به عنوان عامل اخلال علیه امنیت و شخص شاه دستگیر کنیم و مجازاتش هم اعدام است». فرمودند: «چه اشکالی دارد؟» گفتند: «باید شما را دستگیر کنیم». فرمودند: «خیلی خوب است. به خاطر اینکه شما که نمی‌گذارید حکم خدا را برای مردم بگویم که شاه مهدورالدم است. وقتی مرا می‌گیرید، می‌پرسند فلانی را برای چه گرفتند؟ می‌گویند برای اینکه حکم داده شاه مهدورالدم است و باید او را کشت. بعد می‌روند حکم را اجرا می‌کنند و حکم خدا معطل نمی‌ماند». گفتند: «چرا این بحث را می‌کنید؟» فرمودند: «من مفتی هستم. باید فتوا بدهم. هر کس از من بپرسد، همین الان شما هم اگر از من بپرسید، می‌گویم شاه مهدورالدم است. نظر اسلام را می‌گویم». آن‌ها هم به شاه گزارش کردند و شاه گفت: «این‌ها هنوز اعلام نکرده دارند ما را می‌کشتند. ول کنید و پیگیری نکنید» و پیگیری نکردند.»[13]

این عجز رژیم پهلوی در محدود کردن ایشان در بیان نظر شرعی، گاه در برخی از اسناد نیز انعکاس دارد. به عنوان نمونه در پی انتشار اعلامیه آیت‌الله میلانی در محکومیت اسرائیل در جریان جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۳۴۶، تیمسار نصیری، رئیس وقت ساواک، برای ایشان پیغامی تهدیدآمیز فرستاد مبنی بر اینکه «اقدام ایشان در نوشتن اعلامیه کاملاً به ضرر ایشان تمام خواهد شد، و در فرصت مناسب تلافی، می‌شود.»[14]

 

نفوذی ساواک در بیت آیت‌الله

حساسیت ساواک روی آیت‌الله میلانی پس از چنین مجوزهای شرعی، سبب شده بود که وی به شدت زیرنظر باشد، از جمله ساواک خراسان که سر راه همه مکاتبات پستی که به آقای میلانی می رسید صافی گذاشته بود.[15]  اما آیت‌الله در این خصوص هم تحفظ داشت. بررسی‌های اسنادی در این خصوص نشان می‌دهد که ارتباط اطمینان بخش آقایان علماء در آن فصل از تاریخ منحصرا از طریق پیک خصوصی امکان پذیر بوده است. اما ساواک موفق می‌شود محمدرضا نوغانی را با نام مستعار «فرات» به عنوان عامل خود به دفتر ایشان نفوذ دهد و گاه نقش پیک خصوصی را بازی کرده و مانع از حرکت جمعی علما بر ضد رژیم شود.

اما با همه این کنترل‌ها، اسناد منتشر شده در ساواک نشان می‌دهد که آیت‌الله میلانی پس از بسته شدن فضای سیاسی کشور در چند سال پایانی عمر خود در عین رعایت احتیاطات لازم، همچنان تلاش‌هایی در جهت برقراری ارتباط با انقلابیون داشته و در مواقع لزوم آنها را یاری می‌کرده است. وی در این مدت نامه‌نگاری‌هایی با مرحوم آیت‌الله طالقانی داشته و از موقعیت خود برای تخفیف مجازات زندانیان سیاسی بهره می‌گرفته است. همچنین او ارتباطات خود را با امام خمینی که به نجف تبعید شده بودند را قطع نکرد و مکاتباتی با معظم له داشتند. جالب است که آیت‌الله مزاحمت مأمور ساواک را نیز در این موارد دفع کرده است. به عنوان نمونه وقتی 5 شهریور 1345 نامه‌ای از طرف امام خمینی به آیت‌الله میلانی توسط حاج اکبر بزاز ارسال می‌کند، موجب عصبانیت ساواک می‌شود که «از فرات چگونگی را بپرسید مثل این که او دیگر برای ما کار نمی‌کند مشغول مهمانخانه داری است به او تذکر دهید که چنانچه مایل به ادامه کار نیست کتبا اطلاع دهد تا تصمیم لازم گرفته شود.»[16]

 

دامنه گسترده مبارزات

این مرجع بزرگ در مسیر مبارزات به مرزهای جغرافیایی ایران بسنده نکرد و مبارزات خود را در مقیاس بین المللی دنبال نمود. برخی از مکاتبات و پیامهای این مرجع مجاهد به برخی سران و انجمنهای کشورهای خارجی، عبارتند از:

1 ـ مکاتبه با «جانسون» معاون اول رییس جمهور آمریکا در جهت افشای سیاستهای استعماری و ضد دینی حاکمان ایران و دولت شاه.

2 ـ مکاتبه با انجمن برتراند راسل برای اعلام حمایت آن انجمن از زندانیان سیاسی ایران.

3 ـ مصاحبه با خبرنگاران خارجی و مجامع بین المللی در افشاگری نسبت به هیات حاکمه ایران.

4 ـ مکاتبه و ارسال پیام به شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر در خصوص آتش زدن مسجد الاقصی در فلسطین.

5 – مکاتبه، ارسال پیام و همچنین اعطای وجوه نقدی به مرکز اسلامی هامبورگ زیر نظر آیت‌الله دکتر بهشتی.

6 -  ارسال پیام به کنگره انجمن اسلامی دانشجویان اروپا.

 

حرمان برای حوزه خراسان

خرداد 1354 آیت‌الله در بیمارستان پارس جهت آزمایشات پزشکی بستری شد. امری که موجب نگرانی ساواک از امکان ملاقاتهای خاص شد و ساواک را نگران کرد:‌ « تعدادی از خویشاوندان نزدیک و روحانیون جهت عیادت از یاد شده مراجعه لکن از ملاقات آنان وسیله مسئولین بیمارستان جلوگیری و فقط دفتر مخصوص را که بدین منظور تهیه گردیده امضاء نموده‌اند.»[17] حتی چند روز بعد اداره کل ساواک دستور می‌دهد: «نظر به این که احتمال دارد روحانیون و طبقات مختلف به عنوان عیادت از وی در بیمارستان مذکور با او ملاقات نمایند. لذا خواهشمند است دستور فرمائید ترتیبی اتخاذ گردد که دکترهای معالج او به ملاقات کنندگان ابلاغ نمایند که حال وی مساعد نیست و نمی تواند با کسی ملاقات نماید.»[18]

سرانجام در روز جمعه، هفدهم مردادماه سال 1354، این اسوه فضیلت و پاکی چشم از جهان فانی فروبست و به خانه باقی شتافت و روح بلندش به عالم ملکوت پیوست. پیکر پاک آن مرد بزرگ در روز شنبه، هجدهم مردادماه پس از یک تشییع بی‌نظیر و با حضور شخصیت‌های بزرگ علمی و مذهبی و هزاران مؤمن عزادار، در جوار مرقد مطهر امام علی‌بن موسی الرضا علیه‌السلام به خاک سپرده شد. با ارتحال ایشان، حوزه مشهد آسیب بسیار دید، تا جایی که در آذر ماه، یعنی قریب چهار ماه بعد از ارتحال ایشان، آیت الله مرتضی حائری می‌گوید: «ما امسال برای منزل دادن به طلبه های فیضیه در مضیقه بودیم. عده ای هم از طلاب مشهد آمده اند و جا و مکان ندارند. [...] از نامبردگان سئوال شد چرا طلبه های مشهد به قم آمده اند جواب داد بعد از مرگ میلانی حوزه مشهد به هم خورد و از طرفی بیشتر مدارس دینی را هم در مشهد خراب کرده اند.»[19]

 

[1] مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1390)  مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی ، ص 203

[2]مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1400) انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج3، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی ، ص 236

[3] مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1400) انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج1، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی ، ص 39

[4] فارسی، جلال‌الدین (1372) زوایای تاریک، تهران: موسسه چاپ و انتشارات حدیث، ص 127

[5]  آرشیو اسناد آستان قدس رضوی، دست نوشته محمدعلی میلانی درباره آیت الله میلانی، شماره 68612/15

[6] اسلامی،‌ محمدمهدی (1403) ره‌نشان، تهران:‌ انتشارات ایران، ص 300

[7] مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (1389) خاطرات سالهای نجف، ج1، تهران:‌ نشر عروج، ص 103

[8]  مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1383) حجت‌الاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 349

[9] مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1396) آیت‌الله هادی باریک‌بین، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص70

[10]  مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1396) آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک ، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی ، ص 152

[11] زوایای تاریک، ص 183

[12] همان، ص 186

[13] هفته نامه شما، 8/3/1393، ص 15

[14] مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1395) آیت‌الله العظمی سیدمحمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 3، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی ، ص ۵۹

[15]  بهبودی، هدایت‌الله (1390) شرح اسم، تهران:‌ موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 163

[16] مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1395) آیت‌الله العظمی سیدمحمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 2، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی ، ص 491

[17] آیت‌الله العظمی سیدمحمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص 637

[18] همان، ص 640

[19] همان، ص 651