فعالیت‌های سیاسی شعبان جعفری در اواخر دهه ۱۳۲۰

دو روایت از نقش شعبان جعفری در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی


دو روایت از نقش شعبان جعفری در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی

روایت اول:

در یکی از اسناد مربوط به فعالیت‌های انتخاباتی نامزدهای دوره شانزدهم مجلس شورای ملی، درباره شعبان جعفری آمده است:«سیدعلی بهبهانی و [سیدمحمدصادق] طباطبایی شروع به فعالیت انتخاباتی نموده و مبلغ چهارهزار تومان و یک اتوبوس در اختیار شعبان معروف به «بی‌مخ» گذاشته‌اند. مشارالیه هم در خیابان‌ها اشخاص را صدا نموده، در اتوبوس سوار نموده، جهت ریختن آراء به جلوی صندوق‌های انتخاباتی می‌برد.»(۱)

 

روایت دوم:

شهید حاج مهدی عراقی در بخشی از خاطرات خود به انتخابات مجلس شانزدهم اشاره کرده و نقش شعبان جعفری را در آن انتخابات این‌گونه بیان می‌کند:

«[در انتخابات دوره شانزدهم مجلس] کاندیداهای دولتی برای خودشان یک مشت از افرادی را آورده بودند و گذاشته بودند پای صندوق‌ها که می‌رفتند از دهاتِ اطراف یا شناسنامه‌هایی که صاحبانشان مرده بود می‌دادند به اینها و می‌آمدند اینها رأی می‌دادند. توی اکثر حوزه‌ها این کارها را می‌کردند؛ البته، قسمت‌های جنوب شهر این مسأله بیشتر نمود داشت تا شمال شهر، چون رأی هم بیشتر مربوط به جنوب شهر بود؛ شمال شهر فقط آن صندوقی نسبتاً از رأی خوب برخوردار بود که نزدیک دانشگاه و اطراف دانشگاه بود... یک برخورد هم در مسجد حاج حسن شد، یک دانشجویی رفته بود روی چهارپایه ایستاده بود برای بچه‌ها صحبت می‌کرد، شعبان جعفری [شعبان بی‌مخ] با دار و دسته‌اش آمدند تو، تا رسید گفت او پول گرفته، بکشیدش پایین؛ او را کشیدند پایین.

حضار: شعبان جزء ملّیون بود؟

حاج مهدی عراقی: نخیر، جزو باند دولتی بود، برای دولتی‌ها کار می‌کرد، برای سیدمحمدصادق طباطبایی، محمدعلی مسعودی، خسرو هدایت، فتح‌الله فرود، [اسدالله] رشیدیان، خلاصه‌اش برای ده، یازده تا [کار می‌کرد]. هم‌چنین سه چهار دقیقه از این مطلب نگذشته بود که بچه‌ها رسیدند، یک جیپ زیر پایشان بود که مرتب در گردش بودند. رسیدند و گفتند (به او) که جریان این‌جوری است. یکی از بچه‌ها فوراً رفت دو سه تا از آن فحش‌های چارواداری نثار شعبان کرد: مرتیکه برو مثلاً فلان کارت را انجام بده، کار تو به اینجا رسیده که بیایی توی مسجد و جلوی کار انتخابات [را بگیری] و بچه‌ها را از چهارپایه بکشی پایین؟! چون او هم دید که (تعداد) بچه‌ها زیاد هستند، صلاحش نبود آنجا حرفی بزند، رفت بیرون و چند دقیقه‌ای طول نکشید و یکی از نوچه[هایش] را فرستاد. او هم آمد یک خرده قلدورن و اُلدورن کند که یک فصل کتک تمیز تو مسجد خورد و از در مسجد رفت بیرون...».(۲)

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱- تصویر سند در زیر آمده است.

۲- ناگفته‌ها(خاطرات شهید حاج مهدی عراقی)؛ مؤسسه خدمات فرهنگی رسا؛ ۱۳۷۰؛ صص ۴۲ و ۴۳.