وقایع یکساله از کشف نامه جلال به امام تا تردیدها درباره نحوه مرگ
به بهانه هجدهم شهریور سالروز فقدان جلال آلاحمد
58 بازدید
ساواک اواخر شهریور 1347 در کتابخانه امام خمینی(ره) در قم که پس از تبعید ایشان، بارها مورد بازرسی قرار گرفت، نامهای از جلال آلاحمد به ایشان را به دست آورد.
اداره کل سوم ساواک طی گزارشی به ریاست ساواک تهران مینویسد: در بررسی مدارک مکشوفه از منزل آیتالله خمینی(ره) نامهای به دست آمده که توسط نامبرده بالا [جلال آلاحمد] به عنوان خمینی نوشته شده و مبین وجود ارتباط نزدیک نامبردگان در آن ساواک موجود است خلاصه آن را به این اداره کل اعلام نمایند. حتماً اعمال و رفتار جلالاحمد را از طریق عوامل و منابع موجود کماکان تحت مراقبت قرار داده و اخبار مکتسبه را به موقع اشعار دارند. [1]
ساواک تهران پس از جستجو و تحقیق سند و گزارشی از این ارتباط بدست نیاورده، اما تحقیق ادامه دارد. اخبار مکتسبه بعدی به موقع ایفاد خواهد گردید.[2] و خبر انتشار رساله امام به زبان عربی و فارسی ... که در منزل جلال آلاحمد موجود است.[3] سئوال بعدی ساواک مرکز از ساواک تهران این است که آیا بین جلال آلاحمد از سال 1340 با امام ارتباطی وجود داشته، که پاسخ مثبت است و این سند درست مربوط به اول مهر 1347 میباشد.[4] در پیگیری بعدی سئوال این میشود که: نحوه فعالیت آلاحمد به نفع روحانیون مخالف به خصوص امام روشن و سریعاً نتیجه ارسال گردد.[5] منبع ساواک که متخصص است با آلاحمد مرتبط بوده، مأموریت دارد رساله امام را از ایشان بگیرد که به دلیل عدم دسترسی گزارش میدهد این هفته ملاقات دست ندارد.[6]
حدود یک سال بعد، جلال آلاحمد به دیار باقی شتافت و مرگ او موجب شایعات فراوان شد. اسناد نشان میدهد نگرانی اصلی ساواک پس از مرگ او، مدیریت واکنشهای عمومی و جلوگیری از تبدیل شدن این رویداد به یک مسئله امنیتی بوده است. به عنوان نمونه در سندی به تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۴۸ اداره کل سوم ساواک دستوری درباره «شعار تسلیت مرحوم جلال آلاحمد» صادر میکند و از ساواک تهران خواسته شده تا با استفاده از «عوامل و منابع مربوطه»، افرادی را که در حال انجام اقداماتی (احتمالاً مرتبط با مراسم ترحیم و عزاداری) هستند، شناسایی و «مورد بازخواست» قرار دهد. [7] این اقدامات پس از ختم باشکوهی است که در روز ۲۴/۶/۴۸ در مسجد مجد برگزار شد و منبع ساواک گزارش داد: «تعداد افراد قابل توجه و تمام صحن مسجد، راهروها و حیاط مسجد از جمعیت پر شده بود. میزان جمعیت با توجه به افرادی که داخل و خارج شدهاند، در حدود ۵۰۰۰ نفر بود.»[8]
این تدابیر اثر نکرد و موضوع مرگ مشکوک جلال، حتی به درون بدنه ارتش نیز کشیده شد: «سرهنگ بازنشسته کمیلی میگفت که شنیده است که جلال آلاحمد را کشتهاند و چون این موضوع جنبه سیاسی دارد فعلاً مسکوت مانده است ضمناً کمیلی میگفت که کتابهایی که جلال آلاحمد نوشته جمع کردهاند و به او اجازه طبع و نشر ندادهاند [...] کمیلی میگفت شنیده است چون آلاحمد این روزها شروع کرده بود به انتشار مطالب به همین جهت او را از بین بردند.» (این سند را اینجا ببینید)
متن نامه مکشوفه از جلال آلاحمد به امام که چهار سال بعد به دست ساواک افتاد، چنین بود:
«مکه ـ روز شنبه 31 فروردین 1343 ـ 8 ذیحجه 1383»
آیتاللها!
وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظر الپرواز(!) بودند به سمت بیتالله. این است که فرصت دستبوسی مجدد نشد.
اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیلهای کنم برای عرض سلامی بد نیست.
اول این که مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحساء ـ جنوب غربی خلیجفارس، حوالی کویت و طهران ـ میگفت 80 درصد اهالی الاحساء و ضوف و قطیف شعیهاند و از اخبار آن واقعه مولمه پازنده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیون به آن سمتها گسیل بشود همجا دارد و هم محاسن فراوان.
دیگر این که در این شهر شایع است که قرار بوده آیتالله حکیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته که سعودیها دوتایش را که پذیرفتهاند داشتن محرابی برای شیعیان در بیتالله و تجدید بنای مقایر بقیع و اما سوم که نپذیرفتهاند حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامدهاند و هیئتی را فرستادهاند گویا به ریاست پسر خود.
خواستم این دو خبر را داده باشم.
دیگر این که گویا فقط دو سال است که شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم دادهاند، پیش از آن حق نداشتهاند.
دیگر اینکه [کتاب] «غربزدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای شر شما.
دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان میکنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غربزدگی» ناقض چاپ اول آمد.
دیگر این که امیدوارم موفق باشید والسلام جلال آلاحمد
بعد التحریر: «همچنانکه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید، دیده شد که گاهی اعلامیهها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرات در میآمد که شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت «همه» میداند و هم اینجا مینویسم:
تجریش ـ آخر کوچه فردوسی.
والسلام
بعد التحریر: همچنانکه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم حقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید. دیده شد که گاهی اعلامیهها و نشریاتی اسم و عنوان حضرات در میآمد که شایستگی و وقار نداشت.
نشانی حقیر را که حضرت حدودی میداند در اینجا مینویسم: تجریش آخر کوچه فردوسی. والسلام
پی نوشت ها :
[1]. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1379) جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 167.
[2]. همان، ص 176.
[3]. همان، ص 195.
[4]. همان، ص 196.
[5]. همان، ص 198.
[6]. همان، ص 199.
[7]. همان، ص 247.
[8]. همان، ص 251.
[9]. همان، 255.
نظرات