هدیه میلیون دلاری محمدرضا پهلوی برای یک رابطه


هدیه میلیون دلاری محمدرضا پهلوی برای یک رابطه

در دهه ۱۹۵۰، هالیوود در اوج محبوبیت بود و گریس‌کِلی یکی از چهره‌های نمادین آن دوران به شمار می‌رفت. او با بازی در فیلم «برای گرفتن دزد» به کارگردانی آلفرد هیچکاک، به یکی از الگوهای مد در دهه ۵۰ تبدیل شد. لباس‌هایی که در فیلم‌ها انتخاب می‌کرد و اکسسوری‌های لوکس به نمایش در آمده توسط او، در صنعت مد جریان‌ساز می‌شد تا جایی که بعد از دهه‌ها و تا امروز هنوز برخی برندها، با نام او عرضه محصول دارند. چنین جایگاهی کافی بود تا موجب طمع شاه ایران با خصلت‌های خاصش شود.

 

تمایلات متنوع

این آشنایی مربوط به سفر شاه تازه بر تخت نشسته ایران در زمستان سال ۱۳۲۸ به آمریکا است. در حالی که ایران روزهای پرتلاطمی را پشت سر می‌گذاشت و عبدالحسین هژیر وزیر دربار او، 12 روز قبل از این سفر ترور شده بود؛ شاه سفری ۴۵ روزه به آمریکا داشت و یکی از عیاشی‌های او در این مدت، با این ستاره هالیوود بود.

ارتشبد فردوست در خاطرات خود می‌گوید: «در مسافرت‌هایش به آمریکا هم زن‌های متعددی را می‌دید که دولو به او معرفی می‌کرد و من در جریان نبودم، ولی مطلع می‌شدم و به‌طور کلی پول‌های کلانی به این‌ها می‌داد. در مسافرت‌های به آمریکا، در نیویورک، من دو نفر را به محمدرضا معرفی کردم. یکی گریس‌کلی بود که در آن زمان آرتیست تئاتر بود و دو بار با او ملاقات کرد و محمدرضا به وی یک‌سری جواهر به ارزش حدود یک‌میلیون دلار داد.»[1]

محمدرضا پهلوی ۵ سال بعد مجددا یک سفر طولانی به آمریکا  داشت. اردشیر زاهدی، پسر نخست‌وزیر کودتا در این سفر 97 روزه‌ همراه شاه بود. سفری که از 14 آذر 1333 آغاز شد و با تلگراف نگرانی از علاء و ابتهاج درباره خطر کودتا علیه شاه، بالاخره پایان یافت. اردشیر زاهدی هم در خاطراتش به ملاقات گریس کلی با شاه در این سفر اشاره کرده است.[2]

در برخی متون انگلیسی ادعا شده که شاه حتی قول ازدواج به او داده بود که با توجه به مسلمان نبودن او، چندان ساده به نظر نمی‌رسید.

 

ارتباطی که قطع نشد

گریس کلی که از خانواده‌ای مهاجر به آمریکا بود، به سرعت پس از آغاز با تئاتر، به سینما راه یافت و به شهرت رسید. او پس از ناامید شدن از ازدواج با شاه ایران، ۳۰ فروردین ۱۳۳۵ با رینیه سوم، شاهزاده موناکو ازدواج کرد و به اقتضای این ازدواج، بازی در فیلم را کنار گذاشت و حتی نمایش و پخش فیلم‌های گریس‌‌کلی در موناکو ممنوع شد. او سال‌ها در جایگاه بانوی اول موناکو قرار داشت اما ازدواج گریس‌کلی با پادشاه موناکو، پایان این رابطه نبود. چنانکه اسدالله علم در روزنوشت 6 دی 1348 نوشته است: «بقیه کارهای جاری بود، من جمله تلگرافات تبریک سال نو که سران دول مخابره کرده بودند.از آن جمله تلگرافی از پرنس و پرنسس رینیه (Rainier) موناکو بود.چون برف می‌آمد و شاهنشاه سرحال بودند، فرمودند من بیست‌و‌سه سال پیش در آمریکا با این پرنسس (گریس‌کلی) آشنا شدم، تو بودی یا نبودی؟ عرض کردم خیر.»[3]

مجدد در روزنوشت سال بعد، 5  دی 1349 هم آورده است: «یک تلگراف از پرنس موناکو و پرنسس گریس بود. فرمودند، این خانم را بیست سال پیش در آمریکا صمیمانه ملاقات کردم! من هم البته می‌دانستم به روی خود نیاوردم.چون آن سفر در رکاب نبودم.»[4]

 

مهمان ویژه تخت جمشید

قریب دو دهه بعد، گریس کلی با همسرش به جشن‌های 2500 ساله دعوت شد و او روی سن تخت جمشید، در حال دست دادن با شاه، در برابر او نمایش زانو زدن به اجرا گذاشت. او حتی پس از مراسم نیز برای شاه، پیام مشاور رسانه‌ای ارسال کرد. پرویز راجی، سفیر شاه در لندن در خاطراتش نوشته است: «شام در منزل سرکنسول موناکو به افتخار پرنس رنیه و پرنسس گریس؛ سر میز، میان پرنسس گریس و خانم میهماندار نشسته بودم. [...] درباره سفرش به ایران در 1350 برای شرکت در جشنهای دو هزار و پانصدمین سالگرد شاهنشاهی ایران صحبت کرد و گزارشهای ناپسند و انتقاد آمیز خبرنگاران فرانسوی را از چگونگی مراسم به خاطر آورد. گفت: شاه می بایست روزنامه نگاران دعوت شده را به جای روز پنجم همان روز اول می دید.»[5]

گریس کلی 23 شهریور 1361 درگذشت ولی روایت‌ها درباره او پایان نیافت، خاصه پس از به نمایش گذاشتن برخی جواهرات او، بار دیگر سخن درباره منشأ آنها به رسانه‌ها کشیده شد.

 

هدیه افسانه‌ای

به عنوان نمونه جودی کواین  نویسنده کتاب «ساقدوش‌ها: گریس کلی، پرنسس موناکو، و شش دوست صمیمی» که زندگی گریس کلی، از ظهورش به عنوان ستاره هالیوود تا عروسی تماشایی‌اش به عنوان پرنسس موناکو را به قلم آورده، خاطره‌ای همسو با گفته فردوست نوشته است: «یک بعدازظهر که برای مراسم چای حاضر شدم، فقط ما دو نفر بودیم. گریس همینطور که چای می‌ریخت، گفت: «جودی‌ ... چیزی هست که می‌خواهم حالا که دارم ازدواج می‌کنم به تو بدهم.» او یک جعبه جواهر چرمی کوچک از روی دامنش بیرون آورد، درب آن را باز کرد و جعبه را به سمت من چرخاند. یک سنجاق سینه نفیس در شکافی در آستر ساتن پف‌دار ون گلیف و آرپلز قرار داشت. «این مخصوصاً برای تو مناسب است، جودی‌برد، به همین دلیل است که حالا که دارم ازدواج می‌کنم و خانه‌ام را ترک می‌کنم، می‌خواهم آن را داشته باشی.» صدای گریس کمی گرفته بود. سنجاق از طلا ساخته شده بود، یک قفس پرنده ظریف با دری کوچک و میله‌دار که با لولای کوچکی باز و بسته می‌شد. درون قفس، روی تاب، یک پرنده با بال‌های که از الماس پوشیده شده بود و چشمانی از یاقوت کبود آبی روشن نشسته بود. در حالی که من با تعجب به جواهر نگاه می‌کردم، به گریس گفتم که نمی‌توانم آن را از او بگیرم. او باید آن را برای خودش نگه دارد. تنها پاسخ او «نمی‌توانم» بود. توضیح بیشتری نداد. سال‌ها بعد، در سال ۱۹۸۴، حدود دو سال پس از مرگ گریس، در زندگینامه‌ای از او خواندم که سنجاق هدیه‌ای تا حدودی بحث‌برانگیز از شاه ایران قبل از رینیر [پادشاه موناکو] به او بوده است. البته، او به عنوان پرنسس موناکو آن را نمی‌پوشید. وقتی در مورد سنجاق سینه‌ای که تقریباً سی سال قبل با عشق در کابینی در کشتی کانستیتیوشن به من داده شده بود، می‌خواندم، کمی احساس تهوع کردم، از اینکه فکر می‌کردم گریس تصمیم گرفته ریشه آن را برای من توضیح ندهد.»[6]

 

[1] خزایی، احمد (1402) خاطرات ارتشبد حسین فردوست، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 69.

[2] تاریخ شفاهی هاروارد، مصاحبه با اردشیر زاهدی، نوار شماره 5،16  ژانویه 1992، ص 19

[3] علم، اسدالله (1377) یادداشت‌های علم، ج1، انتشارات مازیار و انتشارات معین، ص 336

[4]  علم، اسدالله (1377) یادداشت های علم، ج2، انتشارات مازیار و انتشارات معین، ص 150

[5] راجی، پرویز (1381) در خدمت تخت طاووس (یادداشتهای روزانه آخرین سفیر شاه در لندن)، انتشارات طرح نو، ص 81

[6] Quine, Judy (1989) The bridesmaids, New York : Weidenfeld & Nicolson, p22.


تصویر حضور گریس کلی دو دهه بعد از ارتباط با شاه در جشن‌های 2500 ساله