عملیات مرصاد؛ پایانی بر حباب جانشینی
29905 بازدید
اشاره: متن زیر مقالهای تحلیلی در مورد علل و ریشههای عملیات به اصطلاح «فروغ جاویدان» از سوی سازمان مجاهدین خلق میباشد، که در روزنامه کیهان مورخه 16 مردادماه 1367 به چاپ رسیده است.
*****
گزارشهای دریافت شده پیرامون اقدام مشترک نیروهای نظامی سازمان منافقین و ارتش عراق در نفوذ به خاک ایران در منطقه اسلامآباد، حکایت از آن دارند که این گروه در یک طرح ریزی زمان بندی شده قصد ورود به شهرهای ایران منجمله باختران[=کرمانشاه] و همدان و تهران را داشته و تصور میکردند با تصرف و به کنترل در آوردن این شهرها، می توانند قدرت را در ایران به دست بگیرند. این برای اولین بار نیست که مرکزیت و رهبری این گروه با چنین تحلیلهایی نیروهای خود را وارد عمل میکند و همانند «عملیات مرصاد»، در کمین نیروهای رزمنده مسلمان اسیر شده و متلاشی میشود. در گذشته نیز به طور مشخص از پیروزی انقلاب اسلامی به بعد، همواره غالب تحلیلها و اقدامات سازمان برای به دست گرفتن قدرت در ایران چنین تحلیلهای کلیشهای و قالببندی شدهای را به هواداران و اعضای خود ارائه میدادهاند و بر همین اساس، ضربات بسیاری را بر بدنه سازمان وارد کردند.
به طور مشخص در 30 خرداد سال 60، رهبری قدرتطلب سازمان با تحلیلی مشابه از اوضاع ایران و توانایی نظامی جمهوری اسلامی و پایگاه اجتماعی و مردمی آن، فاز نظامی حرکت سازمان را آغاز کرد. رهبری سازمان گمان می کرد با به خدمت گرفتن جریان بنیصدر و آشوبها و درگیریهای مختلف، در یک حرکت نظامی وسیع پایههای نظام ایران فرو میریزد و با ترور شخصیتهای انقلاب و انفجار مراکز مهم، قدرت را در ایران پس از انقلاب به دست خواهد گرفت. مرکزیت و رهبری سازمان که قدرتطلبی آنان، بینش و تفکرشان را کور کرده بود، با این تحلیل و ارزیابی که نظام و بدنه نظامی آن درگیر جنگ با عراق است و از نظر سیاسی - اجتماعی نیز بعد از رد صلاحیت بنیصدر برای ریاست جمهوری، در داخل بحران و آشفتگی حاکم است، بنابراین یک ضربه نظامی مهم، تحولی سیاسی را در بالای نظام به وجود خواهد آورد. بر این اساس هواداران سازمان دستور داشتند که به خیابانها بریزند، و به طریقی دست به عملیات نظامی درگیری مسلحانه بزنند. نتیجه این تحلیل و ارزیابی از وضعیت نظام و اقدام اعضاء و سازمان، کشتار عده ای مردم بی گناه کاسب و رهگذر و ترورهای کور و از سوی دیگر درگیری مستقیم و رویاروی مردم با طرفداران این گروه بود که در همان روزهای نخست حوادث ۳۰ خرداد غائله این گروه از بین رفت و ضربه مهلکی به تشکیلات این گروه وارد شد.
فرار سرکردگان و قدرتطلبان این گروه به فرانسه -همراه با بنیصدر- و شکست همه جانبه اجتماعی - نظامی آنان در داخل، نیز موجب بیداری و نجات رهبری این گروه و خودداری از خوی قدرت طلبی آن نشده و رهبری سازمان در خارج از ایران نیز تلاش کرد تا با جمعآوری نیروها و طرفدارانش و خارج کردن باقیمانده آنان از داخل، مجدداً فاز سیاسی خود را در خارج آغاز کند و با استفاده از امکانات تبلیغاتی اهدایی محافل و کشورهای غربی مخالف نظام ایران به خصوص عراق و شیوخ منطقه خود را به عنوان جانشینی «مشروع» و با «صلاحیت» معرفی نماید. در واقع هدف سازمان با توجه به وضعیت جدید و تلاش تشکیلات خود در داخل این بود که تمامی توان و امکانات خود را در جهت کار تبلیغاتی سرمایهگذاری کند و با «کسب مشروعیت» در بین رژیمها و دولتهای مخالف ایران که غالباً از جناح امپریالیستی غرب شرکت داشتند و گرفتن پول و امکانات از آنها، خود را در مسیر تحولات و توطئههای احتمالی آنان علیه جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی قرار دهد تا در شرایط مقتضی و با دخالت قدرتهای غربی و شیوخ منطقه به هدف مطلوب و دلخواه خود یعنی کسب حاکمیت آینده و یا حداقل شراکت در آن نائل شود. به همین دلیل پس از فرار اعضای سازمان به خارج رهبری این گروه مسائل سیاسی عقیدتی ملازم با دوره جدید را برای هواداران خود حل کرد و با حذف امپریالیسم و سرمایهداری به عنوان دشمن اصلی خلقها در سرلوحه شعارها و برنامههای خود و از آمادگی و توانایی آنان در جهت خدمت به امپریالیسم سابق و «سرمایهداری تطهیرشده» استفاده کرد. در این دوره جدید ائتلاف و اتحادیه استراتژیک سازمان با گروهها و شخصیتهای روشنفکر ضدمذهب طرفدار سرمایهداری و غرب آغاز میشود و با ایجاد شورایی مرکب از اینگونه افراد و گروههای «راست» موسوم به «شورای ملی مقاومت» دست به نمایش تبلیغاتی در خارج زد.
رهبری قدرتطلب سازمان برای تنها هدف خود یعنی کسب قدرت در ایران، گام به گام هویت و ایدئولوژی سازمان را که در نظر غربی ها و رسانههای تبلیغاتی و سیاستمداران آنان رگههایی از چپگرایی، «تروریستی» و ضد آمریکایی در آن مشاهده میشد، در قربانگاه سرمایهداری و امپریالیسم آمریکا ذبح کرد و از مواضع و نظرات گذشته خود دست برداشت. مذهب در برنامه دولت موقت «شورای مقاومت» حذف شد. رهبری سازمان که حمایت خود را نظام سرمایهداری به کرات تبلیغ میکرد، «خارجنشینی» خود را در تصحیح نظرات و افکارش بسیار مؤثر خواند و به آزادی و دمکراسی موجود در غرب و آمریکا ایمان آورد. در کنار این ایمان و عقیده جدید و روند اسلامزدایی در سازمان، امیدها و نومیدها به شکست انقلاب در نشریه و مصاحبههای افراد این گروه بیشتر میشد. قولهای شش ماه، یک سال و... دیگر برای موعد سقوط نظام ایران و شکست انقلاب اسلامی به وضوح در تبلیغات این گروه به چشم میخورد و هر بار در برابر انتقادهای خبرنگاران به صحت پیشگویی آنان قولهای تازهای به آنان داده میشد. تحلیلی که بر اساس آن رهبری سازمان را امیدوار به بازگشت به ایران و شتاب در تصحیح نظرات و حمایت از سرمایهداری میکرد این بود که سیاستسازان غربی قصد تحولی بنیادی در ایران را دارند و تنها مشکل موجود آنان، مسأله آلترناتیو و جانشینی آینده نظام ایران است. رهبری قدرتطلب برای چنین هدفی در خارج تبلیغات میکرد و به همین منظور نیز تلاش مینمود تا با گردآوری لیست کلکسیونی از اسامی و امضاءها و عکسهای یادگاری با نمایندگان و سیاستمداران دست چندم پارلمانها و دولتهای اروپایی، مشروعیت کسب چنین مقامی (آلترناتیو سیاستسازان آمریکایی) را به دست آورد. چهرهها، حرفها و نظرات اعضای این گروه که دسته دسته به مراکز دولتی و محافل سیاسی مختلف رجوع میکردند هیچکدام دیگر یادآورد لباسهای خشن، حرفهای تند و انقلابی و ضد آمریکایی در ایران را نداشت. گویی با تغییر مکان، هویت سازمان هم تغییر کرد و آثار و نشانهها و حرفهایی که مصرف داخلی داشت و در یک جامعه انقلابی خریدار داشت، در دوره جدید، از بین رفت و جای خود را به کراوات و لباسهای نرم و ظریف و احساسات دوستانه حقوق بشری، آزادی، دمکراسی و سرمایهداری داد.
اما با این حال، سپری شدن سالها پس از فرار رهبری سازمان از ایران و عدم بروز نشانههای شکست انقلاب و نظام ایران که بارها وعده آن را داده بودند، اختلافات و چنددستگی در شورا که به کنارهگیری بنیصدر و حزب دمکرات کردستان و افراد دیگری از شورا انجامید و از سوی دیگر پیروزیهای رزمندگان اسلام در عملیاتهای بزرگ و وجود نشانهها و علائم متعدد از تثبیت نظام و ناامیدی غربیها و قدرتهای بزرگ از شکست آن و ... همه و همه شکستهای تازهای برای سازمان به وجود میآورد و بار دیگر زمزمههای شک و تردید در صلاحیت رهبری و آثار ناامیدی و یأس در توانایی این گروه برای رودررویی با جمهوری اسلامی و کسب قدرت در ایران را قوت میبخشد. در این شرایط رهبری سازمان برای نجات خویش و تلاشی مجدد باقیمانده گروهاش در خارج، به اقدامی خنثیکننده و تبلیغاتی دست یازید تا تردیدها، شکها و ابهامها را در داخل خود بزداید و امکان تداوم و پیگیری هدف رهبری میسر باشد. «انقلاب نوین یا ارتقاء نوین ایدئولوژیک» که تحولی بنیادی در اصول فکری و عقیدتی سازمان را تبلیغ میکرد، معلول چنین شرایط و وضعیتی بود که رهبری سازمان آن را از بالا به پایین ایجاد کرد و به کودتای فکری و عقیدتی در سازمان بیشتر شباهت داشت تا انقلاب ایدئولوژیک. زیرا اعضا و هواداران موظف بودند خود را تسلیم و مطیع این تحول و «انقلاب» نمایند و در غیر این صورت در زندان انقلابی، تا ذوب و حل شدن در انقلاب و رهبری جدید و پذیرش آن باقی میمانند. مدح و ستایشهای افراد این انقلاب نوین که اساس آن را بازسازی اعتقادی و فکری هواداران نسبت به رهبری سازمان تشکیل میدهد، در تاریخ مدیحهسرایی و ستایشگری در دربارها و جوامع مختلف کم نظیر است. به کمک شاعران و روشنفکرانی که یک شبه انقلاب کرده و به رهبری و امامت رجوی ایمان می آوردند و نیز اقرار و اعترافگیری از اعضاء و هواداران تلاش شد تا پایه این انقلاب بر بنای فرسوده فکری - سیاسی و آشفتگی در سازمان گذارده شود. در مدیحهسرایی از این انقلاب و رهبری نوین تا جایی پیش رفته شد که دکتر و اطبای سازمان نیز برای آن، معجزات و درمانهای شگفتآوری برای برطرفکردن دردها و ملالتهای جسمانی و روانی اعضا و هواداران قائل شدند. آنچه در این انقلاب بیش از هر چیز مورد نظر بود ایجاد شکاف و فاصلهای عمیق و وسیع، مقدس و ایدئولوژیک بین رهبری و هواداران بود تا با به اوج و به صعود رسانیدن رهبری در قله فراتر از انسانیت و مخلوقیت، روحیه تسلیمطلبی و عبودیت را در بین هواداران نسبت به رهبری به وجود آوردند. این روحیه و حالت تسلیمطلبی و تعبد، بسیاری از مشکلات و مسائل سیاسی سازمان را حل میکرد و دیگر رهبری موظف نبود در برابر هر اقدام و تصمیم و موضع خود و یا شکست در صحنه سیاسی، مورد چون و چرا واقع شده، و هواداران انتظار و توقع فهم و درک اقدامات و تصمیمات رهبری را داشته باشند. اطاعت کور و بیچون و چرا در سازمان میتوانست زمینه را برای عبور از دوره شکست سیاسی در خارج و تن دادن به اقدامات و تصمیماتی نظیر همکاری و تشریک مساعی با ارتش عراق و یا کمکهای اطلاعاتی به سازمانهای جاسوسی غرب به خصوص سیا و گرفتن مستمری ماهیانه از سازمان سیا، شیوخ مرتجع کویت و عربستان و... را فراهم آورد. اسناد و متون سیاسی - ادبی و درون گروهی سازمان در این دوره پر از تکریم و ستایشهای عرفان مسلکی و تعبدی نسبت به رهبری نوین سازمان است. عقلگرایی قدیم که شدیداً در گذشته درباره آن در سازمان تبلیغ میشد و با این مستمسک بسیاری جریانها و افراد به زیر سؤال برده میشدند، یکباره جای خود را به تقبیح عقلگرایی و پرسش داد و نوعی عرفان تشکیلاتی و تسلیم و تعبد، مفاهیم و واژههای تازهای بودند که انقلاب نوین در سازمان رایج کرد. رهبری سازمان[=مسعود رجوی] در طلیعه این انقلاب با جشن گرفتن ازدواج با همسر ابریشمچی[=مریم قجرعضدانلو] دوره جدیدی از قدرتطلبی و استبداد بر سازمان را آغاز کرد. این تحول اگرچه عدهای را موظف به تبعیت و اطاعت از رهبری نوین کرد اما بازتابهای وسیعی منجمله ایجاد اختلافات داخلی و انشعابها را نیز به همراه داشت.
در همین شرایط نخستین ثمره سالها بر سرزدن اعضای سازمان در محافل رسمی و دولتی و دلجویی از نمایندگان سیاسی اروپایی ظاهر شد و فرانسه در یک اقدام سیاسی تصمیم به اخراج اعضای و رهبری این گروه از فرانسه گرفت. این اقدام که به منزله شکست سیاسی فعالیت سازمان محسوب میشد در واقع پایان دوره تازه در خارج از کشور بود. اما از آن به بعد رهبری سازمان احساس میکرد که در هر کشور و مملکتی احتمال این وجود دارد تا در یک اقدام مشابه دولت، وجه مصالحه و قربانی سیاست دولتهای غربی واقع شود. به همین دلیل تنها راه امکان ادامه بقای خویش را در بغداد و همکاری با ارتش عراق می دید، زیرا شعارها و قدرتطلبی رهبری تنها در چارچوب اهداف رژیم بعث عراق و دشمنی آن با ایران گنجانیده میشد. در واقع رهبری سازمان دریافته بود که بقا و حیات خویش فقط در وابستگی و نزدیکی به دولت و ارتش عراق امکانپذیر است و تا زمانی که حزب بعث و ارتش عراق و صدام حسین روی کار است می تواند در سایه این دولت به فعالیتهای خود ادامه دهد و علیرغم همه «توبهنامهها» و «استغفار» طلبیهایش در پیشگاه نظام سرمایهداری و امپریالیستی غرب، هنوز مشروعیت آلترناتیوی، و مقام جانشینی ایران را در نظر آنان به دست نیاورده است. برای غربیها نیز گروهی با سوابق مبارزهجویی و عملیاتهای مسلحانه در صحنه سیاسی قابل اعتماد و با اهمیت نیست و همانگونه که بعدها نیز فاش شد کمک غربیها به این گروه بیشتر به دلیل کسب اطلاعات از وضعیت داخل ایران و یا حداقل به منظور ایجاد فشار تبلیغاتی به جمهوری اسلامی است. برخی نمایندگان غربی آمریکایی که طرفدار حمایت از این گروه بودند نیز به خوبی نشان میدادند که «حبّ» آنان به سازمان بیشتر به خاطر «بغض و کینه» غلیظ و شدید آنان نسبت به انقلاب اسلامی است. به همین دلیل که این گروه برای غربیها نیز استفاده و ارزش زیادی نداشته است، خیلی ساده مسائل فیمابین خود با سازمان مجاهدین را آشکار میساختند و دلیل حمایتهای مالی خود از این گروه را بیان میکردند. «رادیو بیبیسی» در گزارشی در مورخه 67/4/22 درباره افشای روابط سازمان مجاهدین با سازمان سیا و اظهارات مقامات واشنگتن در این مورد گفت:«وزارت خارجه آمریکا تأیید کرده است که در خلال سال گذشته با سازمان مجاهدین خلق ملاقاتهایی صورت گرفته، اما این تماسها مستلزم تغییر سیاست آمریکا درباره تروریسم (اشاره به سوابق سازمان) نبوده است. یکی از سخنگویان وزارت خارجه آمریکا (چارلز ردمن) گفت: این ملاقاتها گهگاه صورت گرفته است و هدف از آنها کسب اطلاع درباره اوضاع ایران بوده است، وی گفت درباره بسیاری از قشرهای گوناگون جامعه ایران گفتوگو شده است.» همچنین روزنامه آمریکایی «لوسآنجلس تایمز» در مقالهای در مورد بررسی روابط سازمان با سازمان سیا نوشت:«دولت ایالات متحده» مخفیانه ماهی ۱۰۰ هزار دلار و شاید تا ۳۰۰ هزار دلار در اختیار مجاهدین خلق قرار میدهد.» بنابراین از فعالیت این گروه در خارج از ایران به خصوص در کشورهای اروپایی، دولتها بیشتر در جهت رفع مشکلات سیاسی - اطلاعاتی خود بهره میگرفتند که آخرین نمونه آن را در فرانسه هنگام اوج گرفتن رقابتهای «شیراک و میتران» در انتخابات ریاست جمهوری شاهد بودیم. «شیراک» در یک اقدام سیاسی و به نشانه مخالفت با فعالیت گروههای ضد جمهوری اسلامی عدهای از اعضای سازمان مجاهدین را از فرانسه اخراج کرد. جناح «میتران» سعی کرد تا با ارائه چهره انساندوستانه و حقوق بشری از خود، این اقدام «شیراک» را محکوم کرده، و با آن به مخالفت برخاست و عملاً این گروه به یک عامل تبلیغاتی و انتخاباتی بین دو گروه «نئوگلیست» ها و «سوسیالیست» های فرانسه مبدل شد. اینگونه اقدامات اگرچه برای سازمان دلخوش کننده و سوژههای تبلیغاتی محسوب میشد اما قدرتطلبی «رهبری نوین» را ارضاء نمیکرد. به همین دلیل تنها راه را در پیوند مشترک خویش با دولت عراق، آن هم به طور جدی و همهجانبه، میدید تا با کسب رضایت ارتشیان عراق و حضور در جنگ بین ایران و عراق و در جبهه دشمنی با ایران، امیدهای جانشینی خود در ایران را در بین هواداران زنده نگه دارد، و اگر در صحنه سیاسی در اروپا شکست خورد در صحنه نظامی و همکاری با ارتش عراق به موفقیتهایی دست یابد.
نزدیکی و همکاری سازمان با ارتش عراق و صدام حسین اگرچه سوابق و تاریخچهای طولانی و از زمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دارد، اما این مرحله فصل تازهای در این همکاریها به شمار میرفت. حمایتها و دفاعیات سران سازمان از رژیم بعث در این دوره قابل مقایسه با گذشته نیست، و بیشتر از حس و خوی قدرتطلبی رهبری و وطنفروشی آنان مایه میگرفت. به عنوان نمونه اظهارات یکی از اعضای سازمان که عنوان دبیرکل شورای ملی مقاومت و عضو کمیته مرکزی سازمان مجاهدین را به همراه دارد را در زیر میآوریم. وی در مصاحبه با یک نشریه عربی (مجله الطلیعه العربیه) در مورد روابط سازمان با ارتش و دولت عراق گفت: «روابط ما با عراق بسیار استراتژیک و خواهان پایان بخشیدن به جنگ و برقراری صلح و همکاری در جهت حفظ منافع و آینده دو کشور (؟!) است و روابط ما با عراق تاریخی و استراتژیک میباشد.» وی در جای دیگری در همین مصاحبه افزود: «... رهبران عراق برای ایجاد آینده بهتر و زندگی با آرامش و صلح برای هر دو ملت عراق و ایران (؟!) پیمانی با ما منعقد کردند. این پیمان ثابت میکند که برقراری صلح امکانپذیر است و ما به آینده و همکاری استراتژیکی (با عراق) برای برقراری صلح ایمان داریم....» این فصل تازه از همکاری و وابستگی سازمان به ارتش عراق که جز سرسپردگی برای آنان و شیوخ منطقه چیزی در برنداشت بازتاب و پیامدهای درونی و خارجی بسیاری در سازمان به همراه داشت: در بعد خارجی سازمان چارهای جز انزوا و مطرود شدن در جامعه ایرانیان مخالف انقلاب اسلامی نداشت و به بهای امید برای کسب پیروزی و قدرت در ایران، این محکوم و مطرودشدن در بین ایرانیان را خرید و حتی خبرگزاریها و رسانههای تبلیغاتی بیگانه نیز این اقدام سازمان را به منزله «مرگ سیاسی» این گروه و از دست دادن پایگاه اجتماعی آن در خارج از ایران ارزیابی کردند. اما سازمان چارهای جز فروغلطیدن در این باتلاق و افتادن در این «راه بیبازگشت» نداشت. در بعد داخلی نیز آثار و تبلیغات ناشی از هیجانات «انقلاب ایدئولوژیک نوین» و «رهبری نوین» تا حدود زیادی میتوانست مشکل داخلی و عوارض و پیامدهای این همکاری با ارتش عراق را مرتفع سازد، و عده زیادی هم که به این اقدام معترض و مخالف بودند، با وجود جامعه بسته زندگی در عراق و حصارهای نظامی در اطراف آنان، امکان گریز به خارج و انتشار مسائل داخلی را به آنان نمیداد. در این دوره گروههای بسیاری در خارج که میتوانستند از درون سازمان کسب اطلاع و خبر کنند، گزارشهایی از زندانهای سازمان در عراق که از مخالفان خط مشی و رهبری نوین پرشده بودند و رفتار و فشارهای سازمان با آنان میدادند. به این طریق سازمان توانست با همکاری و امکانات عراق نیروهای خود را از سراسر جهان به عراق آورده و تجهیز کند و گروهی از نیروهای مسلح که در بین آنان دخترهای حدود ۱۴ و ۱۵ ساله نیز به چشم میخورد، گرد آورد. ایرانی بودن این گروه و آشنایی آنان با روحیه رزمندگان و سربازان ایرانی امکان نسبتاً مناسبی را در اختیار رژیم و ارتش عراق قرار میداد تا ضربههای تاکتیکی به نیروهای ایرانی وارد آورد و با حمایت از آتش توپخانه و هواپیماهای عراق در داخل جبهه نفوذ کنند و یا خود را به لباس ارتش و بسیج ملبس کرده و مخفیانه به سنگرهای آنان رفته و از پشت، رزمندگان و ارتشیان را مورد هدف قرار دهند. این اقدامات ایذایی و همچنین ساز و برگهای نظامی که عراق و حکام شیوخ منطقه در اختیار سازمان قرار میدادند، عراق و رهبری سازمان را امیدوار ساخت که علیه نیروهای ایرانی و شکست انقلاب اسلامی اقداماتی را صورت دهند.
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و گرفته شدن عامل تبلیغاتی از دست عراق در جنگ، ارتش عراق را در موقعیت ضعیفی قرار داد. زیرا تمام سرمایهگذاریهای خود بر روی سازمان را هدر شده میدید. به همین دلایل ارتش عراق سعی کرد با استفاده از عنوان «ارتش رهاییبخش سازمان»[=ارتش آزادیبخش ملی ایران] و به اسم او اقداماتی را در جبههها صورت دهد، تا هم شدت فشار تبلیغاتی سازمان ملل و مجامع رسمی مبنی بر تجاوز مجدد عراق به خاک ایران را، علیه خود بکاهد و هم این که از سرمایهگذاریهای وسیع خود بر روی سازمان منافقین بهرهای گرفته باشد. در این جهت ارتش عراق چند عملیات را به سازمان مجاهدین محول کرد و در برخی مناطق که به خاک ایران تجاوز میکرد مثل «مهران» از نیروهای سازمان به عنوان نیروهایی که این مناطق را تصرف کردهاند استفاده میکرد. آخرین نمونه این اقدامات و عملیات در منطقه «اسلامآباد» بود. شاید مهمترین هدف ارتش عراق برای این کار، آن هم در شرایطی که بحثها و گفتگو در سازمان ملل بر سر نحوه اجرای قطعنامه و زمان آتشبس آغاز شده بود، این بود که با ایجاد یک آشوب و درگیری منطقهای، فشار بیشتری را به جمهوری اسلامی برای پذیرش پیششرطهای تازه دولت عراق ایجاد کند.
منبع: روزنامه کیهان؛ 16 مردادماه 1367
نظرات