پنجاهمین سالروز ترور تیمور بختیار توسط ساواک

تیمور بختیار قربانی جاه طلبی و وابستگی

قول های آمریکایی ها، بدرد تیمور بختیار نخورد


تیمور بختیار قربانی جاه طلبی و وابستگی

اشاره: 

در ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ مأموران عملیاتی ساواک  تیمور بختیار همکار پیشین خود را  در یک شکارگاه  واقع در استان دیاله و زیر نگاه چند محافظ عراقی  هدف گلوله قرار دهند، بختیار پس از زخمی شدن در این واقعه در بیمارستان الرشید بغداد بستری می‌شود. اما معالجات روی او تاثیری نداشت و سرانجام تیمور بختیار در اثر جراحات وارده  در ۲۵ مرداد ۱۳۴۹ درگذشت. این درواقع تنها عملیات ترور مخالفان توسط ساواک است که رد پای آن در اسناد برجای مانده از این سازمان مخوف امنیتی موجود است . شاید علت آن این باشد که در تیرماه سال 1348 دولت ایران پرونده سپهبد تیمور بختیار را به اتهام خیانت به میهن به دادرسی ارتش محول کرد و روز سی و یکم تیر ۱۳۴۸ دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش به پرونده وی رسیدگی و غیاباً بختیار را به اعدام محکوم نمود. ساواک با اتکاء به این حکم اعدام غیابی عملیات ترور او را در دیالی عراق به مورد اجرا گذاشت. در مطلب پیش رو در پنجاهمین سالروز اجرای این عملیات تلاش شده نگاهی به زندگی تیمور بختیار به عنوان نخستین رئیس ساواک و چگونگی اجرای ترور او در دیاله عراق داشته باشیم .

*******

زندگی نامه : 

تیمور بختیار در سال 1293 (شمسی) در یکی از ایلات بختیاری چشم به جهان گشود، پدرش فتحعلی بختیار از خوانین بزرگ بختیاری و نیای بزرگ او جعفرقلی خان بختیاری بود. بختیار تحصیلات خود را تا سیکل در اصفهان گذراند و سپس همراه با شاپور بختیار برای ادامه تحصیل به بیروت رفت‌. پس از پایان تحصیلات مقدماتی یکسال دوره مهندسی دید و سپس برای تحصیل در مدرسه نظامی سن سیر به فرانسه رفت‌. دو سال بعد این مدرسه را با درجه ستوان دومی ترک کرد و به ایران بازگشت و در هنگ حملة جمشیدآباد تهران مشغول به کار شد. وی در خدمت نظام در هنگ‌های سوار به عنوان بهترین افسر جوان شناخته شد تیمور بختیار بعد از مدت کوتاهی برای ادامه خدمت به زاهدان منتقل شد و مقارن جنگ جهانی دوم وی به اصفهان منتقل و سپس در سال 1321 با درجه سروانی به تهران بازگشت صلاحیت و قابلیت‌های فردی بختیار بزودی از او یک فرمانده هنگ ساخت‌. به طوری که در سال 1325 به فرماندهی هنگ سوار حمله رسید. در جنگ جهانی دوم که ایران توسط قوای روسی و انگلیس اشغال و کنترل شد و تحریکات تجزیه طلبی در کشور شکل گرفت بختیار از جمله افرادی بود که علیه تجزیه طلبی کمونیست‌ها در آذربایجان مبارزه کرد. وی در این زمان با درجه سرگردی فرمانده هنگ سوار شاپور بود. در جریان رفع غائله آذربایجان‌، بختیار به طور داوطلب برای سازماندهی نیروهای پارتیزانی ضد حکومت آذربایجان و کردستان به منطقه خمسه زنجان که زیر نفوذ برادران ذوالفقاری بود اعزام شد وی در حوالی مراغه در ستون دوم تحت امر سرلشگر ضرابی داوطلب سرکوب یک پایگاه فرقه دمکرات شد. جنگ سختی درگرفت و به کمک ذوالفقاری‌ها به جسارت کامل به دمکراتها حمله کرد و تعدادی را کشته و بقیه را فراری داد این نبرد تنها نبرد واقعی علیه نیروهای دمکرات بود و تیمور به خاطر این شهامت به درجه سرهنگی و اخذ نشان نایل شد. سپس سرهنگ دوم بختیار برای ادامه تحصیل به دانشگاه جنگ می‌رود و در سال 1329 با احراز شاگرد اولی و کسب نشان درجه اول دانش به سمت رییس ستاد لشگر گارد شاهنشاهی تحت فرماندهی حسین منوچهری (بهرام آریانا) مشغول کار می‌شود. یکی از رویدادهایی که منجر به محبوبیت و ترقی بیشتر بختیار شد، دفع غائله ابوالقاسم خان بختیاری است‌. ابوالقاسم خان عموی تیمور بختیار از خوانین با نفوذ ایلات بود. وی در سال 1321 تیپ اعزامی ارتش را خلع سلاح و نابود کرد و هر از گاهی علیه حکومت نافرمانی‌هایی داشت‌. دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت سرهنگ بختیار را مأمور سرکوب غائله ابوالقاسم خان کرد. انجام موفقیت‌آمیز این مأموریت او را به فرماندهی یکی از تیپ‌های تهران رساند. ولی با تصمیم دکتر محمد مصدق مبنی بر انحلال لشکر گارد و انجام تغییراتی در پادگانها، سرهنگ بختیار به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه منصوب شد. در جریان 28 مرداد 32 تیپ زرهی کرمانشاه به فرماندهی بختیار عازم تهران می‌شود عده ای معتقدند این حرکت بدنبال تقاضای سرلشکر زاهدی برای کمک به کودتاگران صورت گرفت‌، برخی معتقدند بختیار افسر فرصت طلبی بود. او به سمت تهران حرکت کرد و در صورت پیروزی هر گروهی او به آنها می‌پیوست‌. در تاریخ 1333/10/05 به عنوان فرماندار نظامی تهران انتخاب شد و در این مقام (بنابر آنچه که فردوست گفته‌) از هیچ جنایتی فروگذاری نمی‌کرد او در سال 1338 به درجه سپهبدی رسید و سرانجام در تاریخ اول فروردین 1340 از کار برکنار و در اول مهرماه 1340 بازنشسته شد. و در ششم بهمن‌ماه 1340 ایران را ترک کرد و نهایتاً در سال مرداد  1349 به قتل رسید.[1]

دلایل رشد تیمور بختیار در رژیم  پهلوی

تیمور بختیار عموزاده ثریا اسفندیاری بود؛ دومین همسر محمدرضا شاه که چون پایش به دربار باز شد، گروه کثیری از ایل بختیاری را با حکومت شاهنشاهی پیوند داد و راه پیشرفت را برای چهره‌‎هایی چون پسرعمویش گشود. تیمور بختیار که تحصیلات اولیه را در بیروت و پاریس گذراند، دانش‌آموختۀ مدرسۀ نظامی سن‌سیر فرانسه بود و وقتی با درجۀ ستوان دومی وارد ارتش ایران شد به واسطۀ تبحر و لیاقتی که نشان داد به سرعت مدارج ترقی را پیمود. 

او پس از مدتی برای ادامه خدمت با درجهٔ ستوان یکمی به زاهدان رفت، مقارن جنگ دوم جهانی به اصفهان منتقل شد و در ۱۳۲۱ با درجه سروانی به تهران بازگشت. همزمان با حمله ارتش به فرقه دموکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۵، تیمور بختیار که به درجه سرگردی رسیده بود، فرماندهی جنگ‌های نامنظم و چریکی برای حمله به آذربایجان را برعهده گرفت و توانست با کمک سواران ذوالفقاری، زنجان را از تصرف فرقه دموکرات آذربایجان خارج کند. پس از این واقعه ابتدا به درجه سرهنگ دومی رسید و سپس در سال ۱۳۲۹ به درجه سرهنگی نائل آمد و فرمانده تیپ ۳ کوهستانی شد. او در سال ۱۳۳۱ نیز شورش ابوالقاسم‌خان بختیاری را در اصفهان دفع کرد و به پاس این موفقیت فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه را هدیه گرفت.  [2]

چرا تیمور بختیار با شاه رودرو قرار گرفت

تیمور بختیار پس از آغاز کار خود به عنوان رئیس ساواک در پی جمع‌آوری ثروت برآمد. پرونده‌سازی برای بازاریان و گرفتن پول در ازای آزادی آنها موجب شد به ثروتی میلیاردی برسد.  به تناسب نفوذ ساواک در جای جای سازمان‌ها و شرکت‌ها بر دامنه نفوذ و ثروت او افزوده می‌شد. همین امر بر اعتماد به نفس وی افزود و با تشدید امیال جاه‌طلبانه او موجب شد در پی دست یافتن به مقام شاهی باشد. [3]

 او دربهمن ماه  سال 1339 برای کسب مقام نخست‌وزیری و حتی پادشاهی با مقامات دولت آمریکا وارد مذاکره شد تا با حمایت آنها به درجه شخص اولی مملکت برسد. در همین راستا با دین راسک، وزیر امور خارجه، آلن دالس، وزیر اطلاعات، کرمیت روزولت و جان اف کندی، رئیس‌جمهور، درباره کودتایی علیه شاه مشورت کرد و کمک خواست. آمریکایی‌ها که با درخواست او موافق نبودند و خواستار نخست‌وزیری علی امینی و اصلاحات آمریکایی او بودند، خبر درخواست بختیار را به شاه دادند و شاه نیز به برکناری او تصمیم گرفت. [4]

عملیات ساواک برای حذف تیمور بختیار در دیاله عراق

در تهران پرونده‌ای علیه بختیار در ساواک تشکیل شد و وی به قتل، غارت، فساد اخلاقی و شکنجه متهم گردید. سپس با ورود بختیار به فرانسه، دادستان تهران به استناد قانون استرداد مجرمین از دادگستری پاریس خواستار تحویل بختیار شد. ولی بختیار تابعیت کشور عراق را پذیرفته بود و امکان تحویل او میسر نبود. در عین حال دولت فرانسه به محمدرضا پهلوی قول داد تا موقعی که تیمور بختیار در فرانسه حضور دارد، پلیس مخفی فرانسه مراقب رفتار او خواهد بود و به ساواک گزارش روزانه خواهد داد و به قول خود عمل خواهد کرد.[5] مقامات رژیم بعث عراق پس از آنکه بختیار تابعیت عراقی را به دست آورده بود، وی را به بغداد دعوت کردند. بختیار می‌خواست از طریق لبنان به عراق برود ولی در فرودگاه بیروت به اتهام حمل غیرمجاز اسلحه بازداشت شد. (16 اردیبهشت 1347) در این هنگام دولت ایران با ارائه مدارک مجرمیت بختیار از دولت لبنان خواستار تحویل بختیار شد. اما دولت لبنان بی‌توجه به این درخواست، بختیار را پس از یک بازداشت کوتاه‌مدت، راهی عراق کرد. دولت ایران نیز در فروردین 1348 روابط خود را با لبنان قطع کرد. مواضع یکسان عراق و لبنان در برابر رژیم شاه را می‌توان بازتابی از هم‌پیمانی شاه با اسرائیل و تبعات آن در جهان عرب دانست.[6]

تیمور بختیار به این ترتیب در 27 اردیبهشت 1347 وارد عراق شد تا با استفاده از تیرگی روابط تهران بغداد، مبارزه‌ای را با حکومت شاه سازمان دهد. بختیار از عراق با رهبران حزب توده، حزب دمکرات کردستان، سازمان جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی (کا.گ.ب)، جبهه ملی، ناراضیان ارتش، فئودالها، مخالفین «اصلاحات ارضی» و هر گروهی که به نوعی با رژیم شاه در تعارض بود، تماس گرفت و تلاش کرد تا تشکیلاتی فعال را علیه حکومت پهلوی در عراق ایجاد کند.

طبق گزارشهای روزمره ساواک، در بغداد بختیار از امکانات فراوان رژیم بعث برخوردار بود و یک گروهان برای حفاظت از جان وی اختصاص داده بودند. او با آنکه تلاش کرد تا همه ناراضیان ایرانی را گرد هم آورد و از آنان یک «سازمان آزادیبخش» به وجود آورد با این همه، نتوانست حمایت امام خمینی را که مقتدرترین و بانفوذترین رهبر مخالفین شاه بود، جلب کند. او یک بار به صورت ناشناس به همراه استاندار نجف به دیدار امام رفت ولی حتی اجازه صحبت حضوری با امام را نیز نیافت.

از 31 شهریور 1348 که تیمور بختیار در دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش غیاباً به اعدام محکوم شد، ساواک برنامه‌ریزی خود را برای ترور وی آغاز کرد. مؤثرترین بخش این برنامه‌ریزی، تماس ساواک با یک ناراضی ارمنی ارتش به نام مستعار «فرهنگ ماه نشان» بود. فرهنگ پیش از این با درجه استوار یکمی بازخرید و از ارتش اخراج و به طور غیرقانونی از کشور خارج شده و در ژنو نزد بختیار رفته بود. خانواده بختیار در این شهر به سر می‌بردند و بختیار هر از چند گاهی نزد آنان می‌رفت. فرهنگ توانسته بود اعتماد بختیار را جلب کند و حتی به عنوان یکی از محافظین خانواده‌اش استخدام شود. در چنین شرایطی ساواک با فرهنگ ارتباط برقرار کرد و از او خواست در ازای واگذاری پنج امتیاز به وی، بختیار را ترور کند این پنج امتیاز عبارت بودند:

1. خروج غیرقانونی او از مرز بخشوده شود.

2. پس از بازگشت به ایران با یک درجه ترفیع با درجه ستوان سومی داخل ارتش خواهد شد.

3. مبلغ 250 هزار تومان به او به عنوان پاداش خواهند پرداخت.

4. یک خانه سازمانی تا زنده است در اختیارش خواهد بود.

5. از تاریخ بازخرید تا تاریخ مراجعت به ایران بدون احتساب مبلغی که به عنوان بازخرید گرفته حقوق بازنشستگی او یک جا به او پرداخت خواهد شد.

ضمناً برای نجات و سلامت او اطمینان کامل داده شد که پس از عملیات ترور، وی را به سرعت از مهلکه نجات خواهند داد. [7]

فرهنگ در شرائطی که از طرف بختیار مأمور حفظ جان خانواده‌اش بود، با این پیشنهاد نهایتاً موافقت کرد. ولی اجرای طرح مستلزم حضور وی نزد بختیار بود و هر جابجایی بدون اطلاع بختیار سئوا‌ل‌برانگیز می‌نمود و زمینه عکس‌العمل وی را فراهم می‌کرد. این مشکل در تیرماه 1349 برطرف شد و آن زمانی بود که بختیار با کشف قرائن و شواهدی احساس کرد که امنیت خانواده‌اش در معرض تهدید ساواک قرار دارد. با این حال او به فرهنگ هنوز سوءظن نداشت. در نتیجه وی را مأمور کرد که خانواده‌اش را از ژنو به بغداد منتقل کند. این مأموریت در تیرماه 1349 عملی شد. از این زمان تا یک ماه هیچ زمینه‌ای برای اجرای طرح ترور وجود نداشت. اما در شانزدهم مرداد 1349 بختیار تصمیم گرفت ظاهراً به اسم شکار و در اصل با هدف انجام بعضی اقدامات مرزی، به شکارگاهی حفاظت شده در ایالت دیاله عراق برود. در این سفر «فرهنگ ماه نشان»، عباسعلی شهریاری و اردشیر قلی‌خانی به عنوان محافظان ایرانی همراه با پنج محافظ عراقی، بختیار را همراهی کردند.

فرهنگ به حدی به بختیار نزدیک و مورد اعتمادش شده بود که اغلب او را در اتومبیل خودش می‌نشاند. پس از ورود به استان دیاله در منطقه‌ای بیشه زار به نام «سعدیه» در نزدیکی مرز آنان از اتومبیل‌ها پیاده شدند. چون هوا گرم بود قدری نوشابه نوشیدند و در سایه‌ای توقف کردند. در این بین بختیار از عباسعلی شهریاری خواست با هم به گوشه‌ای بروند و گفت که با وی کار دارد. در حالی که آن دو در گوشه‌ای سرگرم صحبت بودند و محافظان مسلح عراقی نیز از دور مراقب آنان بودند، فرهنگ در فرصتی به دور از چشم قلی‌خانی به سوی بختیار از پشت آتش گشود. با این تیراندازی محافظان عراقی فوراً عکس‌العمل نشان داده و به سوی فرهنگ و قلی‌خانی تیراندازی کردند. قلی‌خانی به تصور آنکه نقشه‌ای از جانب عراقیها علیه جان بختیار در جریان است همراه با فرهنگ به طرف آنان تیراندازی کردند. در این زد و خورد یک سرگرد عراقی و نظامی دیگری که متصدی بی‌سیم بود کشته شد. قلی‌خانی در فرصتی با استفاده با پوشش بیشه‌زار به طرف مرز ایران گریخت و شهریاری نیز بی‌خبر از آنچه به وقوع پیوسته بود، خبر تیر خوردن بختیار را به فرهنگ داد و وی را از قصد خود برای فرار به سوی مرز مطلع کرد. در این فرصت فرهنگ که از ناحیه پا هدف گلوله قرار گرفته بود لنگ لنگان خود را در نقطه‌ای پنهان کرد. او پس از ساعتی توسط قوای جدید عراقی که در صحنه حاضر شده بودند تحت تعقیب قرار گرفت و بازداشت شد. پیکر نیمه‌جان تیمور بختیار نیز به بیمارستان انتقال یافت. در پی این حادثه باقی مانده محافظان، پیشخدمتها، نگهبان و آشپز بختیار توسط مقامات عراقی دستگیر شدند تا احتمال رابطه آنها با ساواک را مورد بررسی قرار دهند. فرهنگ در زیر شکنجه مأمورانی عراقی به همه ارتباطهای خود با ساواک اعتراف کرد. سپس وی به همراه 5 محافظ مسلح عراقی به اتهام خیانت در حفاظت از جان تیمور بختیار اعدام شدند. [8]

بختیار پس از زخمی شدن به مدت 9 روز در بیمارستان الرشید بغداد بستری می‌شود. اما معالجات بر روی او تاثیری نداشت و سرانجام  در اثر جراحات در ۲۵ مرداد ۱۳۴۹ می میرد. جنازه او را در هفتم شهریور ۱۳۴۹ شبانه از سردخانه به نجف منتقل می‌کنند و در رواق حرم علی بن ابی‌طالب به خاک می‌سپارند.

 

[1] سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک‌، ج اول‌، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات‌، ص 4 ـ8.

[3] دولتمردان عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد وزارت اطلاعات، 1385، ص 292.

[4] عباس مخبر، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ج 1، بی‌جا، قیام، 1371، ص 126.

[5] فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 1، ص 420.

[6] سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج دوم، بختیار در لبنان، ص 11.

[7] خسرو معتضد، سپهبد بختیار، تهران، انتشارات علمی، 1379.


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی