چرا رئیس سیا مأمور به سفارت آمریکا در ایران شد؟


چرا رئیس سیا مأمور به سفارت آمریکا در ایران شد؟

اول دیماه ۱۳۵۱ ریچارد هلمز، رئیس سازمان سیا که پس از ۷ سال ریاست بر دستگاه اطلاعاتی آمریکا به عنوان سفیر جدید آمریکا به تهران معرفی شد. او به تازگی از بالاترین مقام اطلاعاتی آمریکا برکنار شده  و در ابتدا قرار بود سفیر آمریکا در شوروی شود‌، اما نگرانی از پیامدهای آن موجب شد خود هلمز پیشنهاد دهد که به ایران فرستاده شود. (درباره انعکاس این انتصاب در مطبوعات آمریکا اینجا را بخوانید.)

هنوز دو هفته از استقرار وی نگذشته بود که سفارت آمریکا در تهران میزبان کنفرانس طراحان و مجریان سیاست آمریکا در خاورمیانه و جنوب آسیا شد. در این اجلاس که ۳ تا ۵اردیبهشت ۱۳۵۲ در سفارت آمریکا در تهران برگزار شد، کنت راش نفر دوم وزارت امور خارجه آمریکا،‌ جوزف سیسکو دستیار وزیر امور خارجه در خاور نزدیک و ۳۰ نفر از مجریان سیاست آمریکا  در منطقه حاضر بودند.هماهنگی منطقه‌ای برای حمایت از اسرائیل در صورت بروز جنگ، از جمله دستور جلسات آن بود.

چند ماه بعد جنگ یوم کیپور بین مصر و سوریه و اشغالگران قدس رخ داد که سنگ بنای روابط راهبردی امروز آمریکا با این رژیم است و بدون کمک اطلاعاتی و تسلیحاتی آمریکا پیروزی با اعراب بود.همچنین با فاصله کمی از آن، دکترین اسلحه بدون نیروی نظامی آمریکا منجر به پروژه پیچیده جنگ الکترونیک در ایران شد. 

ماجرای پروژه‌های جاسوسی و جنگ الکترونیک و نقش آن در جنگ سرد، نیازمند مطلب مجزایی است. اما آنها تنها بخشی از مأموریت راهبردی هلمز تا دیماه ۱۳۵۵ در ایران است. یکی از اقدامات رسمی او، گرفتن اخبار مهم از شاه بوده است. این مأموریت که مسئول با سابقه اطلاعاتی، در حد یک منبع اطلاعاتی تلقی شود شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسد، اما با توجه به جایگاه سوق‌الجیشی کشور ایران در روزگار جنگ سرد و این واقعیت که گرفتن چنین اطلاعاتی نیازمند ایجاد اعتماد جدی است؛ قابل درک است.

برخی از این اقدامات در خاطرات علم منعکس شده است. به عنوان نمونه در اوایل اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۵، حسنی مبارک (معاون انور سادات، رئیس‌جمهور مصر) در بازگشت از سفری به چین وارد تهران شد و با محمدرضا شاه دیدار کرد. در آن هنگام، مصر تحت رهبری انور سادات در حال گذر از بلوک شرق به سوی غرب بود و به‌دلیل همین چرخش، نقش آن در تحولات خاورمیانه بسیار حساس شده بود؛ تا آنجا که آمریکایی‌ها حساب ویژه‌ای روی این کشور باز کرده بودند. درست پس از پایان ملاقات مبارک با شاه، ریچارد هلمز، سفیر وقت آمریکا، از محتوای گفت‌وگوهای انجام‌شده جویا شد: «۶ /۲/ ۱۳۵۵– عرض کردم، سفیر آمریکا سؤال می‌کند آیا مطالبی حسنی مبارک معاون رئیس‌جمهوری عرض کرده است که من لازم باشد به واشینگتن گزارش بدهم؟ فرمودند، بلی، به او بگو حسنی مبارک می‌گوید رئیس‌جمهور مصر از مسافرت اروپایی خودش خیلی راضی است و نتایجی که می‌خواسته گرفته است (خرید اسلحه و کمک اقتصادی) حسنی مبارک هم از چین خیلی راضی برگشته و به کمک چین کاملاً امیدوار است… حسنی مبارک می‌گوید رئیس‌جمهور از اختلاف بین اعراب رنج می‌برد و به هر حال می‌خواهد به کنفرانس ژنو برود و فلسطینی‌ها هم آنجا حضور داشته باشند. وضع رئیس‌جمهور، همان عدم اعتماد به شوروی‌ها و امیدواری به شماست (آمریکایی‌ها). من توصیه می‌کنم که باید به شدت او را تقویت کنید.»[1]

تنها حدود یک‌ماه و نیم پس از این دیدار، زمانی که انور سادات در اواخر خرداد ۱۳۵۵ برای انجام مذاکراتی دیگر به تهران آمد، بار دیگر سفیر آمریکا در پایان گفت‌وگوها، از علم دربارهٔ مسائل مطرح‌شده پرسید: «۳۱ /۳ /۱۳۵۵– سفیر آمریکا به من نزدیک شد و گفت آیا مطلبی هست که من باید به واشینگتن خبر بدهم؟ گفتم نمی‌دانم، ولی بعد از حرکت سادات از شاهنشاه سؤال می‌کنم…»[2]  همچنین هنگامی که ملک‌خالد، پادشاه عربستان سعودی، در اوایل خرداد همین سال به تهران آمد، هلمز یک‌بار دیگر از موضوعات مطرح‌شده میان طرفین جویا شد.

و جالب‌تر از همه، زمانی بود که شاه حتی احتمال می‌داد سفیر آمریکا در پی دریافت خبری دربارهٔ موضوعی خاص باشد؛ در این موارد، خودش پیشدستی کرده و اطلاع را به سفیر می‌رساند: «۱۱/ ۴ /۱۳۵۶– فرمودند، چند روز پیش که سفیر آمریکا در منزل تو ملاقات را طول می‌داد و نمی‌خواست برود، شاید منتظر بوده است که خبری از طرف ما از پاکستان بگیرد. به او تلفن کن یا احضارش کن و بگو که من به شما می‌گویم که پاکستان قصد ستیزگی با شما را ندارد، ولی چون در داخل پاکستان وضع [بوتو] بسیار ضعیف است، نمی‌تواند امتیازی به شما بدهد.»[3]

جالب آنکه شاه در این نوع دیدارها حضور دیگران را بر نمی‌تابیده است. آنچنان که در دهم آبان ۱۳۵۳، علم نوشته است: «در مذاکرات شاهنشاه، کیسینجر و سفیر آمریکا، هلمز رئیس سابق سیا، شرفیاب بودند.دلم به حال [عباس خلعتبری] وزیر خارجه بدبخت خیلی سوخت. معنی عدم شرفیابی او یا هر کس دیگر از دولت این است که شاهنشاه به اینها اعتماد ندارند.یا للعجب از این معما! پریروز هم که اسم نخست وزیر را از لیست مدعوین سرشام خط زدند.»[4]

شاید یکی از رموز موفقیت هلمز، تحریک احساسات شاه به واسطه هم‌مدرسه‌ای بودن با او در دبیرستان لِه‌روزه سوئیس بوه است. او حتی اسفند ۱۳۵۲ یک دیدار با عنوان هم شاگردی‌های شاهنشاه در Le Rosey در تهران برگزار کرد.[5]

 


[1] علم، امیر اسدالله (1387) یادداشت های علم،‌ ج6، تهران:مازیار:معین، ص 64

[2] همان، ص 162

[3] همان، ص۵۱۹-۵۲۰

[4]  همان، ج4، ص 233

[5] همان، ص 348



ریچارد هلمز و اسدالله علم