امپراتوری اسرائیل در ایران: روایتی از سقوط نفوذ صهیونیسم
در دهههای 40 و 50 خورشیدی، موشه دایان، چهره برجسته سیاسی و نظامی اسرائیل، با نقشآفرینی در همکاریهای اطلاعاتی و حمایتهای نظامی، پیوندی عمیق میان دو رژیم پهلوی و صهیونیستی ایجاد کرد؛ همکاریهایی که بسیاری از آنها تا سالها مخفی مانده بود.
گزارش پیش رو به بهانه سالروز مرگ موشهدایان - 25 مهر 1981 - با اتکا به اسناد وزارت خارجه اسرائیل و مدارک دیپلماتیک ایران، روایتی از تأثیرات عمیق وی بر مناسبات منطقه و روابط پنهان اما تأثیرگذار ایران و اسرائیل در دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی را به تصویر میکشد.
قزوین؛ جولانگاه اطلاعاتی اسرائیل
شهریور ۱۳۴۱ (سپتامبر ۱۹۶۲)، زلزلهای شدید منطقه بوئینزهرا در قزوین را لرزاند و خرابیهای فراوانی به بار آورد. در این حادثه بیش از چهارده هزار نفر جان باختند و چهارده روستا بهکلی ویران شد. چند روز پس از این واقعه، موشه دایان، وزیر کشاورزی وقت اسرائیل، به ایران سفر کرد. او پیش از این سفر، در تلآویو با حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی ایران، ملاقات کرده و ضمن صرف ناهار، پیشنهاد کمک برای خانهسازی و بازسازی روستاها با استفاده از روشهای نوین کشاورزی در مناطق زلزلهزده را مطرح نموده بود.
موشه دایان در سفر خود به همراه ارسنجانی از مناطق آسیبدیده بازدید کرد و آمادگی اسرائیل برای همکاری در طرح بازسازی منطقه قزوین را به اطلاع شاه رساند. شاه و اطرافیانش این پیشنهاد را پذیرفتند و در ۱۶ دی ۱۳۴۱ (۶ ژانویه ۱۹۶۳)، قراردادی در این زمینه میان دو طرف امضا شد. پس از امدادرسانی اولیه و ارزیابی دقیق خسارات، وزارت کشاورزی ایران برنامهای جامع برای بازسازی و توسعه منطقه زلزلهزده قزوین به اجرا گذاشت.[1]
پروژه کشت و صنعت قزوین، یکی از بزرگترین طرحهای کشاورزی ایران، به طور گستردهای توسط اسرائیلیها راهاندازی و اداره میشد. این پروژه که از طرح دشت قزوین نیز بزرگتر و گستردهتر بود، اهمیت ویژهای داشت. در واقع، اسرائیلیها تحت پوشش این طرح، افراد نفوذی و اطلاعاتی خود را به ایران اعزام میکردند. سهراب سبحانی در کتاب خود اشاره میکند که از دوازده کارشناس اصلی اعزامی، تعداد قابل توجهی عامل اطلاعاتی اسرائیل بودند که در رادیو «اهواز» فعالیت داشتند و وظیفهشان مقابله با تبلیغات کشورهای عربی علیه اقلیت عرب خوزستان بود.[2]
شاه در دومین بازدید خود از دشت قزوین در سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴)، آشکارا تحت تأثیر پیشرفتهای چشمگیر حاصلشده قرار گرفت. وقتی رئیس سازمان عمران منطقه دشت قزوین به شاه گزارش داد که کارشناسان ایرانی در اسرائیل آموزش دیدهاند، شاه پاسخ داد که این موفقیت، نتیجه بهرهگیری از تخصص اسرائیلیهاست.
در حالی که شاه از این پیشرفتها خرسند بود، برخی نویسندگان معتقدند طرح دشت قزوین بیش از آنکه به نفع ایران باشد، برای اسرائیل سودمند بود. نویسنده کتاب «ایران و تحولات فلسطین» مینویسد این پروژه اهمیت فوقالعادهای برای اسرائیلیها داشت؛ چرا که نه تنها بزرگترین طرح کشاورزی تهیهشده برای یک کشور خارجی بود، بلکه تکمیل آن یک موفقیت سیاسی مهم در ارتقای پرستیژ اسرائیل در کشورهای آسیایی و آفریقایی به شمار میرفت.[3]
از سوی دیگر، کتاب «جهان زیر سلطه صهیونیسم» پیامدهای منفی قرارداد طرح دشت قزوین را چنین برمیشمارد:«مالکیت منطقه به تدریج در اختیار سران نظامی و غیرنظامی قرار گرفت، از لحاظ تولید، اولویت بر کسب سود حداکثری در کوتاهمدت بود نه تولید پایدار، فرسایش خاک و افت سطح آبهای زیرزمینی ناشی از حفر چاههای عمیق و نیمهعمیق موجب خشک شدن قناتها و محروم شدن روستاییان از منابع آب شد و نوع تولید کشاورزی دقیقا ادامه سیاستهای اسرائیل بود تا وابستگی کشاورزی ایران به اسرائیل افزایش یابد.»[4]
مطبوعات اسرائیلی از هر فرصتی که پروژه قزوین فراهم میکرد، برای تبلیغ منافع اسرائیل بهره میبردند. روزی که شاه از دشت قزوین بازدید کرد، «روز اسرائیل» نام گرفت. روزنامه «عَل هَمیشمار» در مقالهای با عنوان «قزوین، امپراتوری اسرائیلی در ایران» نوشت که کلونی اسرائیلی در قزوین دائماً در حال توسعه است؛ شصت خانوار در آن زندگی میکنند و از فعالیتهای اجتماعی مانند مدرسه، کودکستان و باشگاه برخوردارند. از زمان ورود اسرائیلیها به قزوین، اجارهبهای خانهها نیز به طور قابل توجهی افزایش یافته بود.[5]
بازار یکطرفه به سود صهیونیستها
در ۱۵ تیر ۱۳۴۲، تیمسار سپهبد اسماعیل ریاحی، وزیر کشاورزی ایران، به دعوت موشه دایان، به همراه همسرش برای یک دیدار ۹ روزه وارد تلآویو شد. در فرودگاه، موشه دایان شخصاً از آنها استقبال کرد. این دیدار، نشانگر گسترش روابط گرم میان دو رژیم بود که در بخش تجارت به شکلی چشمگیر نمود یافت.[6]
روزنامه اسرائیلی «یدیعوت آخرونوت» در همان سال گزارش داد که سالانه حدود ۵ میلیون دلار کالا از اسرائیل به ایران صادر میشود، در حالی که صادرات ایران به اسرائیل عملاً بسیار ناچیز بود.[7] این بازرگانی یکطرفه کاملاً به نفع اسرائیل عمل میکرد. نماینده اسرائیل در تهران نیز در سال ۱۳۴۳ تأیید کرد که عمده صادرات اسرائیل به ایران شامل لاستیک، مواد شیمیایی و دارویی است و در مقابل، نفت ایران از طریق بندر ایلات به پالایشگاه حیفا منتقل میشود.[8]
همچنین در همان سال، شرکت اسرائیلی «کیتان دیمونا» در مناقصه خرید ۴۰۰ هزار متر برزنت مخصوص چادر برای ارتش ایران برنده شد؛ این در حالی بود که رقابت سختی با شرکتهای هلندی، ژاپنی و پاکستانی داشت. کرامر، نماینده شرکت، با صراحت گفت: «پیشنهاد اسرائیل ارزانتر نبود و شرایط مناسبتری هم پیشنهاد نکردیم. اگر با وجود این، اسرائیل در این مناقصه برنده گردید، ناشی از روش مخصوصی است که نسبت به اسرائیل وجود دارد.» این اظهارات نشان میداد که روابط تجاری دو طرف بیش از آنکه بر مبنای منطق اقتصادی باشد، تحت تأثیر سیاست و خطمشی رژیم پهلوی بود.[9]
لایحهای برای تغییرات بنیادین
در بازه زمانی ۲۷ شهریور تا ۵ مهر ۱۳۴۱، موشه دایان، وزیر کشاورزی وقت اسرائیل، سفری مهم و تأثیرگذار به ایران داشت. او در این سفر با شاه، نخستوزیر و دیگر مقامات بلندپایه ایران دیدار و گفتگو کرد. این دیدار، نقطه عطفی در سیاستهای رژیم پهلوی به شمار میرفت؛ چرا که زمینهساز مواجهه آشکار با اسلام و روحانیت و همچنین اجرای دگرگونیهای سیاسی استعماری تحت عنوان «انقلاب سفید» بود.[10]
در همین دوره، رژیم پهلوی با حمایت اسرائیل، به تشویق برقراری روابط علنی با این رژیم پرداخت و بسیاری از مقامات دولتی ایران به سفرهای رسمی به فلسطین اشغالی میرفتند. یکی از این مقامات، جهانگیر تفضلی، وزیر مشاور و سرپرست انتشارات و رادیو در کابینه عَلَم بود که در اوج درگیریهای روحانیت و دولت، در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۴۲ (یک ماه پیش از قیام ۱۵ خرداد) به اسرائیل سفر کرد.[11]
اسناد ساواک نشان میدهد که در این سفر، تفضلی با چهرههای برجسته اسرائیلی از جمله بنگوریون (نخستوزیر)، موشه دایان (وزیر کشاورزی) و دیگر مسئولان ارشد دیدار و گفتگو کرده است. [12]این ملاقاتها، از گسترش همکاری همهجانبه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی میان رژیم پهلوی و اسرائیل حکایت داشت.[13]
همزمان با این روند، در ۱۶ مهر ۱۳۴۱، جراید تهران با تیتر درشت اعلام کردند که لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیئت دولت به تصویب رسیده است. در این لایحه، شرط اعتقاد به اسلام برای انتخابکنندگان و انتخابشوندگان حذف شد و در مراسم سوگند، به جای قرآن از عبارت «کتاب آسمانی» استفاده گردید. این تغییرات با هدف زیر سؤال بردن مبانی دین اسلام، تحریف قانون اساسی و فراهم آوردن زمینهای برای تغییرات گسترده سیاسی در کشور انجام شد.[14] طبق نظامنامه انجمنها در دوره اول مجلس شورای ملی، شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان شامل ایمان به دین اسلام و سوگند به قرآن بود و حذف این شروط، نشانهای از تغییرات بنیادینی بود که رژیم پهلوی در جهت تسلط بیشتر بر جامعه اعمال میکرد.
ملاقات محرمانه در سعدآباد
پس از پیروزی حزب افراطی لیکود در انتخابات عمومی اسرائیل و روی کار آمدن مناخیم بگین به عنوان نخستوزیر، نگرانیهای شاه از آینده روابط با این رژیم به اوج رسید. عدم اطلاع دقیق از مواضع بگین باعث شد شاه، «اوری لوبرانی»، نماینده اسرائیل در تهران را برای کسب اطلاعات بیشتر و بررسی تحولات داخلی آن رژیم به حضور بپذیرد. این نخستین ملاقات لوبرانی با شاه پس از چهار سال اقامت در ایران بود. پس از این دیدار، لوبرانی به موشه دایان، وزیر امور خارجه وقت اسرائیل، پیشنهاد کرد که برای اطمینانبخشی به شاه و تقویت روابط، به تهران سفر کند؛ سفری که در نهایت انجام شد.[15]
در ۱۷ تیر ۱۳۵۶، محمدرضا پهلوی و موشه دایان در کاخ سعدآباد دیداری محرمانه داشتند. هدف اصلی رژیم پهلوی از این دیدار، بهرهگیری از تجارب نظامی صهیونیستها برای مدرنسازی ارتش ایران و خرید تجهیزات نظامی بود. این سفر موفقیتآمیز بود و تنها ده روز پس از آن، ارتشبد طوفانیان به عنوان فرستاده ویژه شاه به اسرائیل اعزام شد.
آخرین دیدار موشه دایان از ایران در ۳۰ آبان ۱۳۵۶ و بلافاصله پس از سفر انور سادات به اسرائیل انجام گرفت. دایان به ایران آمد تا گزارشی از مذاکرات رئیسجمهور مصر به شاه ارائه دهد و دیدگاههای سادات درباره آینده صلح منطقه را تشریح کند. دایان از شاه پرسید که آیا با اعلام رسمی این دیدار موافق است یا خیر، اما شاه درخواست او را رد کرد. همچنین، شاه پیشنهاد دایان برای ارتقای سطح نمایندگیهای سیاسی دو طرف و به اهتزاز درآوردن پرچمها در سفارتخانهها را نیز نپذیرفت.
شاه در این دیدار به محدودیتهای پیش روی خود اشاره کرد و گفت: «مشکل کشور من، وجود تعصب مذهبی در بین تودههای مردم است. اگر چنین نبود، امروزه ایران به اندازه یک کشور اروپایی پیشرفته بود و تحت نفوذ رهبران مذهبی که مانع پیشرفت و توسعه ایران هستند قرار نمیگرفت.»[16] این جملات، بیانگر پیچیدگی اوضاع داخلی ایران و فشارهای مذهبی بود که شاه در مسیر گسترش روابط با اسرائیل با آن روبهرو بود.
پایان روابط و طلوع انقلاب
هرچند سفر موشه دایان تا حدی شاه را نسبت به سیاستهای دولت جدید اسرائیل مطمئن ساخت، اما بنبست صلح خاورمیانه، وضعیت جدید و پرتنشی را به وجود آورد که مقامات دو طرف را نگران تأثیرات منفی آن بر روابطشان کرد. از این رو، ضرورت دیدار مستقیم میان شاه و مناخیم بگین برای کاهش بحران احساس شد.
برای سفری کوتاه به تهران آمد. به منظور حفظ محرمانگی این سفر، تنها سه نفر از اعضای کابینه اسرائیل — ایگال آلون، موشه دایان و عزر وایزمن — از آن مطلع بودند و سایر اعضا پس از بازگشت بگین از ایران، از موضوع باخبر شدند.[17]
طبق گزارش روزنامه کیهان، بگین در کاخ نیاوران با شاه دیداری چهار ساعته داشت. در پایان مذاکرات، بگین یک نقشه قدیمی بیتالمقدس و یک خنجر عتیقه به شاه هدیه کرد. او اسناد مفصلی ارائه داد که نشان میداد پیشنهادات صلح اسرائیل شامل تخلیه کامل شبهجزیره سینا و اعطای خودمختاری به فلسطینیهاست و قول داد مذاکرات را بدون هیچ پیششرطی از سر بگیرد.[18]
این دیدار، آخرین سفر یک نخستوزیر اسرائیل به تهران بود، چرا که تحولات انقلابی ایران دیگر اجازه نداد رژیم شاه روابط رسمی خود با اسرائیل را ادامه دهد؛ مردمی که رژیم اسرائیل را چهرهای منفور میدانستند، دیگر پذیرای این روابط نبودند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، ضربهای کاری به صهیونیسم و رژیم اشغالگر قدس وارد شد. اسطوره شکستناپذیری اسرائیل فرو ریخت و به گفته موشه دایان، «زلزلهای در خاورمیانه» رخ داد و «روزهای سخت اسرائیل» آغاز شد. به جای رژیم شاهنشاهی که همه امکانات ایران را در اختیار صهیونیسم گذاشته بود، جمهوری اسلامی روی کار آمد؛ نظامی با رهبری که بدون پردهپوشی، خواستار نابودی اسرائیل و محو آن از صفحه جغرافیا بود.[19]
بدین ترتیب، انقلاب اسلامی ایران نه تنها حادثهای سرنوشتساز برای مسلمانان، ایرانیان و فلسطینیها بود، بلکه نقطه عطفی تاریخی در سرنوشت رژیم صهیونیستی نیز محسوب میشود؛ رویدادی که ساختار و منافع رژیم اشغالگر قدس را به طور بنیادین دگرگون کرد.
[1] زارع، رضا (۱۳۸۴). ارتباط ناشناخته: بررسی روابط رژیم پهلوی و اسرائیل (۱۳۲۷ - ۱۳۵۷). تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. ص 170.
[2] Sohrab Sobhani. The Pragmatic Ententer Israeli Iranian Relations 1948 - 1988. London, Praeger,
1989. pp. 56 - 57.
[3] ارتباط ناشناخته. ص 174.
[4] ارتباط ناشناخته. ص 175.
[5] ولایتی، علیاکبر (۱۳۸۱). ایران و تحولات فلسطین (۱۳۱۷-۱۳۵۷ ش. / ۱۹۳۹-۱۹۷۹ م.). تهران: اداره نشر وزارت امور خارجه. ص 176.
[6] 11/4/63، نمایندگی تل آویو، سال 1338-41، کارتن 1، پرونده 2.
[7] روزنامه یدیعوت اخرونوت، مورخ2/1/1964.
[8] نمایندگی تل آویو، سال 1343، کارتن 5 پرونده 30
[9] ایران و تحولات فلسطین، ص 164.
[10] غضنفری، کامران (1394). نیمه پنهان 53: مداخلات؛ روایتی مستند از جنایات آمریکا در ایران - جلد اول. تهران: کیهان. ص ۹۷.
[11] دفتر پژوهشهای موسسه کیهان (1387). نیمه پنهان - جلد 15 - نخست وزیران ایران - اسدالله علم. تهران: کیهان، ص 174
[12] نیمه پنهان 53، ص 174.
[13] منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، جلداول، سند70/2.
[14] نیمه پنهان 53، ص 98.
[15] ارتباط ناشناخته. ص 108.
[16] مرکز بررسی اسناد تاریخی. وقایع اتفاقیه و شرح احوال رجال، جلد اول پاورقیهای 9 جلد کتاب، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 138
[17] ارتباط ناشناخته. ص 122.
[18] وقایع اتفاقیه و شرح احوال رجال...، ص ۱۳۸.
[19] تقی پور، محمدتقی (1402). ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص ۱۱.
این تصویر احتمالاً مربوط به سفر موشه دایان در سال ۱۳۴۱ به ایران، و در زمانی که وی وزیر کشاورزی کابینه رژیم صهیونیستی بود، میباشد. این سفر در پی دعوت حسن ارسنجانی، وزیر وقت کشاورزی ایران، از وی انجام گرفت. ارسنجانی چندین بار به دعوت عزری به فلسطین اشغالی سفر و با مقامات بلندپایه اسرائیلی ملاقات و دیدار کرده بود. میزبانی مقامات اسرائیلی از حسن ارسنجانی در هتل کینگ دیوید و دیدارها و نشستهای مکرر او با گلدا مایر، لوی اشکول، پینحاس سیبر، موشه دایان و عزرا دانین و... او را به دوست نزدیک اسرائیلیها تبدیل کرده بود. از سوی دیگر، ارسنجانی نیز مکرر از مقامات اسرائیلی در ایران پذیرایی کرده بود که دعوت از موشه دایان وزیر کشاورزی وقت اسرائیل برای سفر به تهران و میزبانی گرم ارسنجانی از او تنها یک نمونه از آن است


















نظرات