آزادی در دستان مترجم بعثی ها
خاطره ای که از روزهای تبادل اسرا به یادم دارم این است که یک نفر مترجم بود به نام عبدالامیر. چون فرمان آزادی اسرا صادر شد، او برای تنظیم اسامی بچه ها جهت بازگشت به ایران به محل مربوطه رفته بود. افسر توجیه سیاسی آن جا عبدالکریم نام داشت، این افسر به عبدالامیر گفته بود اسم عباس را جزء لیست اسرایی که می خواهند آزاد شوند، ننویس. عبدالامیر پرسیده بود چرا؟ گفته بود که عباس باید اینجا بماند.
عبد الامیر می گفت: از این موضوع خیلی ناراحت شدم و با خودم فکر کردم که این مطلب را به دکتر بگویم یا نه. بالاخره تصمیم گرفتم به شما نگویم ولی برای این کار به حضرت زهرا(س) متوسل شدم.
عبدالامیر می گفت: هنگام بازگشت از اردوگاه، دیدم عبدالکریم ساک به دست گرفته و دارد از اردوگاه می رود. جریان را پرسیدم، گفت که از بغداد تلفنی احضارم کرده اند. عبدالامیر به محض رفتن عبدالکریم اسم مرا هم در لیست اسرایی که قرار بود آزاد شوند، اضافه کرد و ما صبح شنبه حرکت کردیم و ساعت دو بعد از ظهر از مرز گذشتیم. عبدالکریم در بازگشت از بغداد این موضوع را فهمیده بود و جهت بازگرداندن من روانه ی مرز شده و ساعت چهار بعد از ظهر به مرز رسیده بود که آن وقت دیگر کار از کار گذشته بود و من در ایران بودم.
راوی: دکتر سیدعباس پاک نژاد/ سجاد
سایت ساجد
نظرات