بازخوانی جنایت رژیم پهلوی در بیمارستان مشهد
حمله عوامل رژیم پهلوی به بیمارستانهای مشهد یکی از فجیع ترین جنایتهای رژیم پهلوی بود روحانیت مبارز مشهد با محوریت آیتالله خامنهای در اعتراض به این اقدام وحشیانه رژیم پهلوی، در محوطه بیمارستان امام رضا(ع) دست به تحصن گستردهای زدند که با استقبال گروههای مختلف مردم مواجه شد، روایت این موضوغ در صفحات 629 تا 638 از کتاب «شرح اسم» به رشته تحریر درآمده است. کتابی که در تابستان 91 توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به قلم هدایتالله بهبودی منتشر شده است و خواندن آن خالی از لطف نیست:
بیمارستان امام رضا بیست و سوم آذر / سیزدهم محرم در خانه آقای قمی مراسم عزاداری امام حسین (ع) برپا بود و آقای خامنهای در آن شرکت داشت. نشسته بود که فردی در گوشی خبر محاصره جوانان توسط مأموران نظامی را داد. گفت که در موقعیت خطرناکی هستند. بهت زده شد و همراه او بیرون آمد و از جزئیات خبر پرسید. شنید که شماری از دانشجویان دانشکده پزشکی در بیمارستان شاهرضا به دلیل همراهی با مردم انقلابی در محاصره نظامیان هستند و دستور بازداشت آنها داده شده است. […] دانشجویان آن فرد را فرستاده بودند تا خبر را به آقای خامنهای برساند. کمک میخواستند.
ابتدا با آقای واعظ طبسی مشورت کرد. بنا شد دیگر روحانیان مؤثر را برای چاره جویی خبر کنند. […] خبرهای ناگوار همچنان میرسید و خطر، جان دانشجویان را تهدید میکرد. آخرین خبر این بود که دانشجوها در آستانه قتل عام هستند و اگر علماء خود را برسانند، چه بسا بتوانند به ماجرا پایان دهند. […]
از خانه آقای قمی خارج شدند و از کوچهها و خیابانها ی فرعی خود را به نزدیکی بیمارستان رساندند. حدود یک ساعت طول کشید. وقتی به خیابان منتهی به بیمارستان رسیدند، گروه چشمگیری از مردم که میان راه به آنان ملحق شده بودند، همراهشان بودند. از آن فاصله سربازان مسلح و انگشت به ماشه دیده میشدند. آقای خامنهای برای این که تزلزلی در ادامه پیش نیاید، روحانیان را جلو مردم به صف کرد و خود وسط آنها قرار گرفت. […]گفت که بیترس و تردید باید راه بیفتند و گامها را استوار بردارند. […]
بیاعتنا از صف شکافته سربازان عبور کردند. سربازان تلاش کردند جمعیت پشت سر را پس بزنند، نتوانستند. دانشجوها از پشت میلههای بیمارستان شاهد اوضاع خیابان بودند.داخل بیمارستان شدند. […] یکی از خیابانهای بلند را که به میدانی منتهی میشد پشت سر گذاشتند. آن جا بود که صدای شلیک گلوله بلند شد.[1] عده ای فرار کردند، برخی نشستند و سرشان را دزدیدند. بنا شد به یکی از ساختمانهای بیمارستان بروند. آن روز سه بار بیمارستان امام رضا با تهاجم روبه رو شد. دکتر علی شمسا یکی از شاهدان آن حوادث میگوید که ساعت 10:30 صبح گروهی که عکس محمدرضا پهلوی را در دست داشتند از در جنوبی وارد بیمارستان شدند و بخش اطفال، داخلی و مهد کودک را مورد تهاجم قرار دادند و شیشه خودروهای ایستاده در آن نزدیکی را خرد کردند. این عده دیروز به بیمارستان 17 شهریور، به دلیل تغییر نام آن از ششمبهمن، حمله کرده بودند. تهاجم این گروه به بخشهای دیگر بیمارستان امام رضا با مقاومت پزشکان، دانشجویان پزشکی و پرستاران مواجه شد. وقتی مهاجمان از بیمارستان خارج شدند، شلیک گلوله شروع شد. مجروحین در چهار اتاق عمل مداوا میشدند.[…]تیراندازی بار دیگر ساعت سه بعد از ظهر آغاز شد که پس از آن روحانیان تحصن خود را شروع کردند.[2]
»به ذهنم خطور کرد تحصن کنیم. نشستم و اعلامیه ای نوشتم. نوشتم که روحانیان امضاء کننده تا تغییر فرمانده نظامی استان در بیمارستان متحصن خواهند بود«
برخی از علماء امضا کردند و برخی تردید به خرج دادند؛ مثل گذشته. […]تحصن شروع شد و طولی نکشید که تبدیل به خبر یک حوادث نهضت شد. در مشهد همه نگاهها به بیمارستان و اخبار آن بود؛ بیشتر از آن، خبر تحصن که پیچید، گروههای زیادی از مردم به بیمارستان آمدند و در داخل و اطراف آن اجتماع کردند. میخواستند به تحصن کنندگان ملحق شوند. […]
خیلی زود بخش زیادی از بیمارستان مملو از گروههای مختلف شد. اعلامیه آقای سیدعبدالله شیرازی؛ گردهمآیی اعتراض آمیز اعضای سازمان نظام پزشکی مشهد، اعتصاب جامعه پزشکان مشهد؛ اطلاعیه شورای دانشگاه فردوسی؛ اعلامیه آقای سید حسن قمی؛ اعتصاب کارکنان دانشگاه فردوسی؛ همبستگی مجمع عمومی سازمان ملی پزشکان ایران؛ همبستگی جامعه پزشکان شهرهای مختلف، عذرخواهی نخست وزیر از پزشکان مشهد؛ و در نهایت عزل سرتیپ عبدالرحیم جعفری، فرماندار نظامی مشهد که خواسته تحصنکنندگان بود، بخشی از پیامدهای تحصن در بیمارستان به شمار میرفت. شاید روزی نبود که از نقاط مختلف مشهد راهپیمایی به سوی بیمارستان نشود.
متحصنین بیانیههای پی درپی صادر می کردند. نویسنده آنها آقای خامنهای بود. او سه نفر رابط برای تکثیر آنها داشت. فاصله پایان نگارش اعلامیه تا تکثیر و توزیع آن چند ساعتی بیشتر طول نمیکشید. […]
بیست و ششم آذر، بیمارستان به محاصره نظامیان درآمد و ارتباط متحصنان با بیرون قطع شد. بیست و هفتم آذر جنازه شهید محمد منفرد یکی از شهدای بیمارستان امام رضا تا بهشت رضا تشییع شد. بنابر آن چه که ساواک گزارش کرد. یکصدو چهل هزار نفر در این تشییع جنازه شرکت کردند. در همین حال مجلس شورای ملی که هیأتی را برای رسیدگی به این حادثه و عذرخواهی از اهالی مشهد به مشهد فرستاده بود، در بیست و هفتم آذر وارد این شهر شد. ابتدا تقاضا کرد با آقای قمی ملاقات کند. پذیرفته نشد. سپس در پاسخ درخواست هیأت اعزامی مبنی بر ملاقات با پزشکان شاهرضا، پزشکان با وضع زنندهای آنها را از بیمارستان بیرون کرده، اظهار مینمایند ما کاری نداریم جز رفتن 66 [= شاه[از کشور. در نهایت گروهی برای گفتوگو با هیأت اعزامی آماده شد و پس از ارائه گزارش، فریاد مرگ بر شاه سر داد. وقتی هیأت اعزامی در پایان نشست عذرخواهی کرد، پذیرفته نشد.
بیمارستان فقط شاهد تحصن نبود. نماز جماعت، سخنرانیها ی پیاپی روزانه، اجتماعات کوچک و بزرگ، دیدار با روزنامهنگاران داخلی و خارجی، ورود هیأتهایی از دیگر شهرها برای اعلام همبستگی، برخی از مراسم و فعالیتهای آن روزها بود. تحصن مشهد به گوش امام خمینی نیز رسید و در سخنرانی 25 آذر خود از آن یاد کرد و گفت: «اگر آقایان مشهد یا سایر جاها اعتصاب کردند و رفتند آنجا نشستند و گفتند «تا این بساط از بین نرود ما از این جا پا نمی شویم، این حرف غیر منطقی است؟» سمتوسوی سخن امام با مدعای جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا درباره حقوق بشر بود. «شما حرفتان این است که این همه کشتار که می شود صحبت نکنید... اگر الآن که در مشهد و در سایر جاها اعتصاب کردند و ... در یکی از بیمارستانها تحصن کردند... خوب این قوای شماست که میکشد… میگویید که نخیر، شما بروید همه سر جای خودتان بنشینید و تماشا کنید؟»[3]
پس از این اظهارات، امام در پیامی که روز ششم دی به ملت ایران داد و در آن شش توصیه کرد، در بند اول پس از تشکر از اهالی خراسان، علما و پزشکان و دیگر گروههای این استان نوشت که «پشتیبانی خود را از این اعتصاب شریف اعلام مینمایم و اعمال وحشیانه دولت نظامی غیر قانونی و حکومت نظامی غاصب را محکوم مینمایم.»[4]
توطئه رویارویی مردم با نظامیان
آقای خامنهای تمام آن سیزدهروز تحصن را در بیمارستان بسر برد، مگر یک بار، که برای نجات جان یک نظامی، بیمارستان را ترک کرد. […]
این موضوع به تأکید چند باره امام خمینی در عدم تعرض به ارتش باز میگشت. […]
حال، دستگاه حکومتی، نظامیان را در برابر مردم قرار داده بود و در نیمه دوم سال 1357 کمتر روزی بود که شهروندی با گلوله آنان زخم برندارد و یا جانش را از دست ندهد. انقلاب ایران، با هر زمینه فکری دیگری جز اسلام، مردم و ارتش را رودررو قرار میداد و به جنگی خانگی وامی داشت؛ و هر چند در دراز مدت طرف پیروز، جبهه مردم بود، اما خسارتی که در پی این رویارویی به جا میماند و شکافی که جز با تصفیه کامل ارتش جبران نمیگردید، کشور را تا مدتها مجروح و ضعیف نگاه میداشت. تحلیل امام خمینی آن بود که بدنه ارتش که با تودهها ی مردم پرداخت یافته، نمیتواند از جامعه جدا باشد؛ از همان بافت است. مدارا با پیکره ارتش و تلاش برای جذب آنان به سمت انقلاب، سیاست اعلام شده امام خمینی بود که بسیاری از مردم از آن تبعیت کردند، اما گاه اتفاق میافتاد که یک نظامی مسلح به دست مردم بیفتد، یا در مواردی کشته شود. »نظام حاکم شدیدا از این موضع مسالمتآمیز و منضبط و به دور از خشونت مردم در برابر نیروهای مسلح عصبانی بود و از این که این موضع، ارتش را به صفوف انقلابیون متمایل کندی میترسید. پس برای مخدوش کردن این ارتباط به کشتن مرموز 6-5 نفر از مأموران پلیس در مشهد روی آوردند و بعد اعلامیههایی در خانههای ارتشیها و مأموران شهربانی انداختند که در آن ادعا شده بود خرابکاران [= انقلابیون[ اینان را کشته اند و میخواهند همه نظامیان و نیروهای انتظامی را بکشند. »
در یکی از روزهای تحصن به آقای خامنهای خبر رسید که یکی از افراد شهربانی به دست افراد ناشناسی کشته شده است. او که میدانست در پس این حادثه ممکن است چه وقایع دیگری رخ دهد، برای مهار آن از بیمارستان خارج شد. وقتی به محل مورد نظر رسید، با دو جسد از مأموران و یک شهید از اهالی مشهد روبهرو شد که هر سه را با هم دفن کرده بودند. برای رتق و فتق آن حادثه تا پاسی از شب را بیرون از بیمارستان گذراند. این حادثه در دوم دی ماه، دهمین روز تحصن روی داد.
آنچه در این مورد از لابهلای اسناد به دست آمده، خبری کوتاه است که کشتن دو مأمور شهربانی را به انقلابیون نسبت داده است.
شاید در پاسخ به همین موضوع بود که مأموران نظامی دوم دیماه به روی مردم آتش گشودند و حداقل هشت تن از اهالی مشهد را به شهادت رساندند. مردم برای تشییع جنازه در برابر بیمارستان امام رضا اجتماع کردند.[5]
پایان تحصن
پنجمدی، تظاهرات گستردهای در مشهد انجام شد. خبرنگاران خارجی برای گزارش این راهپیمایی در مشهد بودند. شهر در تعطیل عمومی بسر می برد و کسانی که خود را به خیابانهای شهر رسانده بودند در تجلیل از شهدای دوم دی و نفی نظام دیکتاتوری محمدرضا پهلوی شعار دادند. خبرگزاری فرانسه شمار جمعیت را 100 هزار نفر نوشت. تظاهرکنندگان وقتی به بیمارستان امام رضا رسیدند، به سخنرانی آقای خامنهای گوش دادند. آن جا بود که از دلایل پایان تحصن باخبر گردیدند: اجتماع علماء در یک نقطه موجب اختلال در کار خدمات مذهبی در سطح شهر شده است؛ تحصن پزشکان باعث اختلال در امر درمان بیماران گشته است؛ آقایان سید عبدالله شیرازی و سیدحسن قمی پایان تحصن را توصیه کردهاند. قطعنامهای که از طرف تحصن کنندگان در 6 بند نوشته شده بود، برای مردم خوانده شد. «این تحصن آثار بزرگی داشت و مانند شمعی که می درخشد و به پایان می رسد، تمام شد... اما از این تجربه، در تحصنی که به پیشنهاد من در مسجد دانشگاه تهران به مناسبت بسته شدن فرودگاه و جلوگیری از ورود امام به کشور رخ داد، استفاده شد.»
[1] بعد که پوکه گلوله های شلیک شده به دستمان رسید، روشن شد از آن گلوله های 50 میلی متری بودند که برای ساقط کردن هواپیمای متوسط کفایت می کردند این پوکه ها را به خبرنگاران خارجی که در بیمارستان با ما ملاقات می کردند نشان دادیم
[2]روزشمار انقلاب اسلامی، ج 8، صص 399 تا 401
[3]صحیفه امام، ج 5، صص 252 و 253.
[4] صحیفه امام، ج 5، ص 286
[5] اسناد ساواک، از ساواک خراسان به 412 شیم 1 21701 ، مورخ 3/10/57


















نظرات