روایت تروریست از نحوه شهادت دکتر مفتح
27 آذر 58 بود که خبر از تروری در دانشکده الهیات دانشگاه تهران به گوش رسید این محمد مفتح، رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، عضو جامعه روحانیت مبارز تهران و سرپرست کمیته انقلاب اسلامی منطقه چهار بود که با گلوله یکی از اعضای گروه فرقان به نام کمال یاسینی ترور شد و به شهادت رسید ، روایت این موضوع در صفحات 288 تا 292 کتاب «زندگی و مبارزات آیت الله شهید دکتر محمد مفتح» نوشته رحیم نیکبخت که توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، خالی از لطف نیست
دکتر مفتح قبل از ترور بارها به صورت تلفنی تهدید شده بود.[1] در همین رابطه، مسئولیت طرح و برنامهریزی ترور توسط یکی از اعضای اصلی فرقان به نام عباس عسگری صورت گرفت. در برگه بازجویی اکبر گودرزی رهبر گروهک فرقان آمده است:
« س: ترور مرحوم مفتح چگونه اتفاق افتاد، آن را بنویسید؟ ج: از این جریان من جز نوشتن اعلامیه اطلاعی ندارم و مسئول این امر عباس عسگری است که با افرادی که خود میشناخته وارتباط داشته مطرح کرده است».[2]
[…]تصور آنکه گروهی جوان کمسن و سال در شرایطی که سازمانی پرسابقه و متشکل چون مجاهدینخلق (منافقین) تا دوسال بعد در مقابل انقلاب اسلامی مسلحانه قدعلم نکرد، چگونه به این سرعت توانست شخصیتهای مؤثر و فرهنگی و سیاسی انقلاب را از بین ببرد، قدری مشکل است، مگر آنکه از مدتها قبل برنامههایی به همین منظور تدارک دیده شده باشد. چنین به نظر میرسد که گروه فرقان از گروههای تروریستی ساخته و پرداخته ساواک و سیا بودند و سلاحهایی هم که مورد استفاده این گروه قرار میگرفته، اسلحه سازمانی ساواک یعنی یوزی و کلت بود. ساعت 9 صبح روز سه شنبه 1358/9/27 در دانشکده الهیات و معارف اسلامی، جنایت هولناکی صورت گرفت. قاتل شهیدمفتح این جنایت را چنین تشریح کرده است:« ترور مفتح را در ابتدا من پیشنهاد دادم و برای شناسایی از محمد (نوری) و حسن (نوری) و خودم استفاده شد. یادم نمیآید که آیا محمود (کشانی) در شناسایی بود یا نه؛ ولی، پس از انجام مراحل شناسایی برای انجام عمل با استفاده از موتور هوندا 125 که داشتیم، قرار شد، مستقیم من و محمد و حسن شرکت کنیم و محمود هم با ماشین وانت در جاده بزرگراه منتظر بایستد و پس از انجام عمل هم، برویم پیش محمود، من و حسن سوار ماشین شویم و محمد هم با موتور برود. البته فقط ماها اسلحه داشتیم و محمود چیزی نداشت. من مسئول مفتح بودم و حسن هم مسئول محافظش و محمد هم باید هوای رانندهای شهید مفتح را میداشت. اسلحهها هم کلت بودند، مال حسن «کالیبر 45»، مال من «برونینگ» که تیر یوزی میخورد و مال محمد هم «لاما» بود. حسن حمله را شروع کرد و به طرف محافظ تیراندازی نمود. پس از آن من هم به طرف دکتر دویدم. دکتر فرار کرد، داخل دانشکده در سالن رفت، من هم دنبال او رفتم که حسن پس از زدن محافظ دکتر، یوزی او را برداشت، رفت پیش محمد و من هم پس از شلیک کردن به دکتر از دانشکده بیرون آمدم. […]به طرف موتور که آنطرف خیابان بود رفتم آن دو (محمد و حسن) منتظر من بودند، پس از آن هم موتور به طرف جاییکه قبلا ماشین ایستاده بود رفت. »[3]
وقتی دکتر مفتح از ناحیه پا مورد اصابت اولین گلوله قرار میگیرد به صورت مارپیچ خود را به محوطه و راهروی دانشکده میرساند. در این فاصله هم دانشجویان و هم مردم میتوانستند مهاجمین را محاصره و دستگیر کنند؛ اما چنان وحشتزده شده بودند که هیچکدام به این فکر نیفتادند و خود را در گوشهای پنهان کردند؛ در نتیجه مهاجمان هم با خیال راحت به تعقیب دکتر ادامه دادند. با وجود این دکتر به فرار ادامه میدهد تا سرانجام قدرتش را از دست میدهد و روی زمین میافتد و با دو دست، محل گلوله اول را روی پای میپوشاند، اما مهاجم اول در همین حال خود را به دکتر میرساند و گلولهای به فرق دکتر شلیک میکند.[4]
پیکر بیجان دکتر مفتح، توسط دانشجویان به بیمارستان منتقل گردید. لیکن، تلاش پزشکان برای نجات وی به نتیجه نرسید. علاوه بر ایشان، دو محافظ او به نام «جواد بهمنی و اصغر نعمتی» هم در این سوء قصد به شهادت رسیدند. بعداز ظهر همان روز، پیکر بیجان این سه شهید برای انجام تشریفات قانونی و صدور جواز دفن به پزشک قانونی انتقال یافت و ساعت دو بامداد به مسجد دانشگاه انتقال داده شدند تا روز بعد از آن نقطه تا مقابل لانه جاسوسی آمریکا تشییع شوند. صبح روز1358/9/28 با حضور خانواده شهید، دوستان و نزدیکان دکتر مفتح ازجمله دکتر بهشتی، دکتر باهنر و دیگران و هزاران نفر از مردم تهران جنازه آیتالله شهید مفتح و دو پاسدارش تشییع گردید. مردم شعار میدادند: «عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، خمینی بت شکن صاحب عزاست امروز». پیکرهای ایشان سپس به شهرستان قم انتقال یافت. در ساعت چهار بعداز ظهر روز بیست و هشتم آذرماه، جنازهی آیتالله مفتح با حضور امام خمینی در مراسم باشکوهی تشییع گردید و در حجره 23 صحن مطهر حضرت معصومه به خاک سپرده شد.[5]
[1] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با غلامرضا شافعی
[2] همان آرشیو، پرونده ی اکبر گودرزی، کد 344، صفحه یک بازجویی 1358/10/25
[3] همان آرشیو، همان پرونده، ص 41
[4] مجله جوانان امروز، گزارشی از شهادت دکتر مفتح، شماره ی 672، 1358/9/29
[5] غلامرضا گلی زواره، پیشین، ص 188.


















نظرات