روایتی از تشدید خشونت پس از مذاکره و اسارت زیباکلام
16 بازدید
در تابستان ۱۳۵۸، کردستان ایران به یکی از بحرانیترین کانونهای سیاسی- امنیتی کشور بدل شد. فاجعهٔ قارنا همان جایی است که اعضای حزب دموکرات کردستان پس از هجوم روستای مذکور، دهها تن از ساکنان بیدفاع آن را به قتل رساندند.
در همان زمان، دولت موقت برای مهار بحران کردستان، راه گفتوگو را برگزید و با اعطای امتیازات گوناگون به گروههای معارض، کوشید از طریق مصالحه به نتیجه دست یابد. اما این رویکرد نهتنها به کاهش خشونتها نیانجامید، بلکه دامنهٔ درگیریها را نیز گستردهتر کرد؛ تا آنجا که صادق زیباکلام، نمایندهٔ ویژهٔ نخستوزیر در مهاباد، هنگام بررسی اوضاع منطقه، به دست اعضای حزب دموکرات از ساختمان فرمانداری ربوده شد و پس از 50 ساعت، 23 مهرماه 1358 ساعت 19 آزاد شد.
آنچه پیش رو دارید خلاصهای از صفحات 100 تا 107 کتاب «کومله» که توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی و به قلم محمود نادری منتشر شده است. به بهانه سالروز آزادشدن صادق زیباکلام از اسارت ضدانقلاب در کردستان، خواندن روایت پیش رو خالی از لطف نیست.
حادثه قارنا
کومله پیشتر هشدار داده بود که کردستان به یک بشکه باروت تبدیل شده است. [...] زمینهچینی برای برافروختن آتش جنگ دشوار نبود. بر بستر اختلافی که حزب دموکرات بین ترکها و کردهای نقده ایجاد کرد، اوضاع مستعد آتشافروزی بود. در نهم شهریور محمد فؤاد مصطفی سلطانی در مسیر مریوان - بانه با نیروهای ارتش درگیر و کشته شد. او رهبر کومله محسوب میشد. آشکار بود که کومله بهسرعت انتقام خواهد گرفت.
در 11 شهریور، هجده تن از محافظان پادگان متروک جلدیان برای دیدار با خانواده راهی نقده شدند. این عده در کمین کردهای مسلح افتادند و پانزده تن از آنان کشته شدند. خبر این حادثه را یکی از مجروحان به دیگر محافظان پادگان رساند. این محافظان با آن پیشینهای که از حادثهآفرینی حزب دموکرات در شهر خود سراغ داشتند، بهرغم ممانعت فرماندهان پادگان در حالت خشم به نزدیکترین روستای کردنشین، یعنی قارنا در مسیر جاده پیرانشهر نقده رفتند و با اهالی درگیر شدند و در نتیجه چند نفری کشته شدند.
گروههای مسلح بدون محکومکردن قتلعام سربازانی که غیرمسلح و برای گذراندن مرخصی و دیدار با خانوادههای خود باز میگشتند، ارتش را مسبب وقوع این حادثه معرفی کردند. کومله که در انتظار این واکنش عصبی بود در اطلاعیهای نوشت: «ارتش سرکوبگر است و برضد خلقهای مبارز میجنگد و از این طریق منافع امپریالیسم آمریکا و نوکران داخلیشان را تأمین میکند.» [...]
کومله پس از این مقدمهچینیها نیت خود را چنین آشکار میکند: «ارتش سرکوبگر تمام قدرت خود را در برابر ما مینمایاند و ما جبراً با جنگ طولانی با وی روبرو خواهیم شد به این دلیل که ما معتقدیم، ارتش دشمن استراتژیک ماست.»[1] [...]
دو روز پس از انتشار این اطلاعیه، کومله به دو کامیون نظامی که راهی پاسگاه سردشت بود حمله برده و طبق اطلاعیهای که منتشر کرد هشت نفر را شهید و 11 نفر را زخمی کرد. سه روز بعد از آن هم در جاده بانه - سردشت، پنج پاسدار را شهید و هشت نفر را مجروح کرد.[2]
یکی از عملیاتهای پرتلفات کومله در تاریخ 15/7/1358 رخ داد. در صبح این روز یک ستون از واحدهای سپاه مستقر در سردشت بهسوی بانه و متقابلاً یک ستون ارتش از بانه بهسوی سردشت در حرکت بودند. این دو ستون در گردنه سردشت در کمین افتاده و طبق اطلاعیه کومله در مجموع بیش از پنجاه نفر از ارتشیان و پاسداران شهید و پانزده نفر اسیر شدند. تعدادی از این اجساد سوخته شده بود؛ بهطوریکه شناسایی آنها ممکن نبود. [...]
اگرچه این عملیات را کومله انجام داد ولی بر اساس اعلامیه این سازمان در اواخر نبرد افراد مسلح حزب دموکرات به یاری آنان آمدند.[3]
روایت شهید صیاد شیرازی از حادثه
علی صیاد شیرازی درباره این حادثه مینویسد: «در نزدیکی، سردشت دهی هست به نام ربط حدود نه کیلومتری شرق سردشت است. [ارتشیها] مأموریتشان تمام شده بود، میآمدند بهطرف بانه که بعد بیایند سقز و از آنجا بهطرف اصفهان حرکت کنند، در مسیر بین ربط بهطرف بانه، در دوازده کیلومتری سردشت دهی است به نام داشساوین[4] در آنجا مورد کمین ضدانقلاب قرار گرفتند. فکر نمیکنم در هیچ جای کردستان بهاندازه داشساوین جای مناسبی برای کمین وجود داشته باشد. از بین این 52 نفر فقط یک نفر به حالت اغما باقی مانده بود. بقیه شهید شده بودند. این یک نفر هم خودش را به مردن زده بود تا کارش نداشته باشند والا او را هم شهید کرده بودند.»[5]
به کمین انداختن و قتلعام 52 نفر سرباز ارتش موفقیت بزرگی برای گروهها محسوب میشد بنابراین همه آنها میکوشیدند خود را در این پیروزی سهیم کنند.
اسناد قتل عام سربازان ارتش به دست احزاب ضدانقلاب کُرد | اسناد درون گروهی چریکهای فدایی خلق
در یک سند درونگروهی سازمان چریکهای فدایی خلق آمده است: «حمله اخیر به ستون ارتش در اطراف بانه عمدتاً توسط شیخ جلال حسینی (برادر شیخ عزالدین....) و تعدادی از پیشمرگهای حزب و رفقای ما صورت گرفت و در جریان آن یک ستون کامل ارتش نابود شد. این بزرگترین ضربهای بود که تا به حال آنها خوردهاند.»
شیخ جلال حسینی رهبر گروهی به نام خبات [سازمان خبات کردستان ایران] بود. این گروه همکاری گسترده با کومله داشت. به طوری که این موضوع از دید استخبارات عراق پنهان نبود. در یک سند اطلاعاتی عراق آمده است: «این سازمان رابطه خوبی با کومله ایران دارد.»[6] بعدها یعنی در سال 1363 مهدی زینالدین فرمانده لشکر 17 علیبن ابیطالب و برادر او در کمین خبات افتاده و شهید شدند.
سازمان چریکهای فدایی در این سند درونگروهی خود به دلایل نامعلوم نامی از کومله نبرده است در حالی که بیشک در این حمله کومله نقش اصلی را ایفا میکرد.
ربوده شدن صادق زیباکلام
کومله نمیتوانست خوشحالی خود را از مشارکت حزب دموکرات در این حمله پنهان بدارد. اما هنوز رهبری حزب را آماج حملات خود قرار میداد. کومله تلاش میکرد که به هر نحو فکر مذاکره را از سر رهبران حزب بیرون کند. کومله نوشت: «رهبران فرصتطلب این حزب... تا قبل از جنگ اخیر در پی ساختوپاخت با رژیم حاکم کنونی بوده و تنها به دنبال کسب قدرت بودند. اما تودههای سازمانی و طرفداران این حزب در میان زحمتکشان و دهقانان کرد فعالانه در پی ادامه راه انقلابی بودند و این رهبران را مجبور به اتخاذ موضعگیریهایی بر خلاف ماهیتشان میکردند و همین مسئله تناقضات زیادی در سیاست و عمل این حزب پیش آورده است.»[7]
شاید این اعلامیه تحریککننده کومله بود که موجب گردید چند روز بعد در بیستم مهرماه افراد مسلح که احتمالاً اعضای حزب دموکرات بودند، در مهاباد به روی هفتتن از پاسداران آتش بگشایند و با پناهبردن پاسداران به شهربانی، مهاجمان به شهربانی حمله برده و در نتیجه رئیس شهربانی مهاباد به همراه سه تن از همکارانش به شهادت رسیدند و فردای آن روز صادق زیباکلام نماینده نخست وزیر که برای بررسی اوضاع به مهاباد رفته بود بهوسیله حزب دموکرات از محل فرمانداری ربوده شد.
مواجه ضعیف دولت موقت
ضربههایی که پیدرپی بر ارتش و سپاه پاسداران وارد میشد از یک سو و اصرار دولت موقت برای پرهیز از خشونت و حل مشکلات کردستان از طریق مذاکره از سوی دیگر کومله را متقاعد ساخته بود که دولت مرکزی به دست خلق کرد ضعیف و ناتوان شده است و قادر به حل مسائل کردستان نیست. بنابراین از همه خلقهای ایران خواست این شرایط مساعد انقلابی را با هیچ بهانه و عذری و با هیچ امتیاز موقتی و کوچکی از دست ندهند و زمینه را برای قیام و انقلاب سرتاسری خلقهای ایران آماده سازند.[8] [...]
در حالی که کومله از قیام سراسری خلقهای ایران سخن میگفت و شاخه سنندج سازمان چریکهای فدایی خلق از آن جانبداری میکرد، داریوش فروهر، نماینده دولت، مشغول مذاکره با حزب دموکرات بود. کومله تمامی تلاش خود را به کار میبست تا این مذاکرات به سرانجام نرسد. بمبگذاریهای متعدد در سنندج فقط میتوانست کار یکی از آن دو گروهی باشد که متعهد بودند کردستان را بهصورت کانون مبارزات انقلابی سرتاسر ایران در آورند.
در روز چهارشنبه 25 مهرماه اعضای کومله در بوکان پنج نفر از پاسداران را شهید و هفت نفر را زخمی کردند. فردای آن روز سه پاسدار دیگر را نیز در همان شهر به شهادت رساندند.[9] کشتن بیدردسر، پاسداران کومله را به این نتیجه رساند که قادر به کنترل و نگهداری شهر هم هست. [...]
در آن روزها بهروز سلیمانی[10] مسئول شاخه سنندج به تهران آمد تا رهبری سازمان را برای شرکت فعالانهتر در جنگ تشویق کند. او در یک گزارش درونسازمانی با عنوان نظری که آیا در کردستان موقعیت انقلابی وجود دارد؟ نوشت:
«در تهران رفقا را ملاقات و پیشنهادم را دادم در سنندج که پشت جبهه است خرابکاری کنیم، بمباندازی راه بیندازیم، پاسدار و عمال مفتی [احمد مفتیزاده] را مورد یورش قرار دهیم و نشان دهیم کردستان بعد از تصرف جنگش آغاز میشود و نگذاریم جناح [امام] خمینی ادعا کند که منطقه آرام شده.»[11]
شاخه سنندج سازمان چریکهای فدایی خلق و کومله مایل نبودند که منطقه روی آرامش به خود ببیند. آنان بهزعم خود باید به هر نحو ممکن تنور جنگ را روشن میداشتند. بنابراین تعدادی از مسئولین سازمان چریکهای فدایی خلق که در کردستان و آذربایجان غربی جمع شده بودند و سازمان ایالتی آن سازمان را تشکیل داده بودند و با این تصور که در آن مناطق موقعیت انقلابی وجود دارد باید در چنین موقعیتی جنگید و انقلاب را به دیگر مناطق گسترش داد.
علیرضا اکبری شاندیز یکی از مسئولین آن سازمان در کردستان بود. او چشمانداز جنگ کردستان را بسیار روشن میدید. او با شادی زائدالوصفی به مرکزیت سازمان نوشت: «در اکثر نقاط کردستان واقعاً حالت قیام حکمفرماست و قهرمانی مردم در حمایت از پیشمرگهها همیشه در تاریخ باقی خواهد ماند. [...]»
این عده از اعضای سازمان، پیروزی خود و کومله را در کردستان حتمی و قطعی میدانستند ولی از این بابت دلخور بودند که چرا سازمان چریکهای فدایی خلق با نام خود نمیجنگد و این پیروزیها را به نام خود ثبت نمیکند... آنان شاید نگران بودند که در فردای پیروزی سهمشان در این قهرمانیها نادیده گرفته شود. [...]
مبارزه طبقاتی، مبارزه ملی |مذاکره یا مبارزه
باوجود آنکه کومله و سازمان چریکهای فدایی خلق از قیام و انقلاب سخن میگفتند و تلاش میکردند تا نگذارند جناح [امام] خمینی ادعا کند که منطقه آرام شده، دولت موقت همچنان بر حل مسئله کردستان از طریق مذاکره و ایجاد آبادانی در آن منطقه پای میفشرد.
داریوش فروهر وزیر مشاور در 23 مهرماه به مهاباد رفت و با نمایندگان حزب دموکرات دیدار و گفتوگو کرد[...]. کومله در گزارشی که از این مذاکره منتشر کرد آورده است: «حضرت شیخ عزالدین حسینی و سایر اعضای هیئت مذاکره اعلام داشتند که در هر مذاکره اساسی بایستی نمایندگان نیروها و احزاب سیاسی کردستان شرکت داشته باشند. کومله هم چنین خواستههای حداقلی هیئت نمایندگی خلق کرد از جمله انحلال سپاه پاسداران در کردستان و ملاک قرارگرفتن قطعنامه 8 مادهای مهاباد در هر مذاکرهای را جهت ایجاد فضای مساعد برای مذاکره اساسی برشمرد.»[12]
درحالیکه دولت موقت نسبت به سرانجام این گفتوگوها خوشبین بود و هنوز نمایندهاش از منطقه خارج نشده، بود تشکیلات بانه حزب دموکرات در اطلاعیهای شدیداللحن اعلام کرد: «برای دفاع از خواستهای برحق خلق کرد و احیای اصول آزادی و دموکراسی به یک جنگ پارتیزانی درازمدت دست زده است.»[13] و در همان روز در سنندج تظاهراتی بر ضد دولت صورت گرفت.
چون محمدرشید شکیبا، استاندار کردستان چند روز قبل اعلام کرده بود که مانع از برگزاری هرگونه تظاهراتی خواهد شد، شاخه سنندج سازمان چریکهای فدایی با اشاره به این سخن او نوشت: «(احمق) میپندارد چون زبان کردی حرف میزند بهراحتی میتواند با مبارزین کردستان به توافق برسد. کودنی او در این است که میپندارد هر کس کرد باشد مورداحترام است فکر میکند کرد بودن بهتنهایی افتخارآفرین است. دولت ضد خلقی هم درست با این دید احمقانه او را استاندار کرده است که شاید استاندار کرد بهتر بتواند کردها را آرام سازد. این کودنهای تاریخی نمیدانند مسئله کردستان فقط مسئله کرد بودن و کردی حرفزدن نیست مسئله مبارزهای اصیل طبقاتی ملی است.»[14]
کومله و سازمان چریکهای فدایی خلق حوادث جاری کردستان را یک مبارزه اصیل طبقاتی میدانستند. در این مبارزه امکان هیچگونه سازشی نیست. [...] از نظر آنان یک مبارزه ملی در جریان بود ارتش و سپاه پاسداران اشغالگر بودند و باید به این اشغال پایان داده میشد. در نتیجه این دو سازمان از یک سو خواهان درهمکوبیدن ارتش و سپاه پاسداران بودند و حتی وجود افراد و تشکلهای مذهبی بومی را مزاحم اهداف بلندمدت خود میدانستند و از دیگر سو اصرار داشتند در هر مذاکرهای با دولت مشارکت داشته باشند شاید اصرار آنان برای شرکت در این جلسات بهمنظور اخلال در روند مذاکرات بود.
[1] اعلامیه سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران کومله، مورخ7/7/58.
[2] خبرنامه هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق شماره دو مورخ 27/7/58.
[3] اعلامیه سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان، ایران مورخ18/7/1358.
[4] در بیشتر منابع جغرافیایی دارساوین آمده است.
[5] دهقان، احمد: ناگفتههای جنگ خاطرات سپهبد علی صیاد شیرازی، ص 21.
[6] ر.ک: اسناد ضمیمه.
[7] کومله جزوه طبقه کارگر و مسئله کردستان، مهر 1358.
[8] اعلامیه سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران کومله، مورخ 24/7/1358.
[9] خبرنامه کومله، مورخ 29/7/1358.
[10] بهروز سلیمانی در سال 1326 در شهر بروجرد متولد شد. در سال 1349 به دلیل فعالیتهای سیاسی دستگیر و به سه سال زندان محکوم شد ولی مجدداً دادگاهی شد و محکومیتش به هفت سال افزایش یافت. سلیمانی در سال 1356 از زندان آزاد شد و از سوی سازمان چریکهای فدایی خلق به سنندج رفت و عضو شورای هماهنگی محلات شد. در جریان شکلگیری شورای موقت انقلابی سنندج وی عضو این شورا بود و پس از جنگ خونین سنندج بهعنوان نماینده سازمان چریکهای فدایی خلق در هیئت نمایندگی خلق کرد شرکت داشت و با نمایندگان دولت مذاکره کرد. او مسئولیت تشکیلات سازمان چریکهای فدایی خلق در سنندج را به عهده داشت و در جریان انشعاب آن، سازمان به اکثریت پیوست و یک سال بعد یعنی در آذرماه 1360 به همراه بخشی از کادرهای سازمان از اکثریت انشعاب کرد. او عضو کمیته مرکزی، مسئول دبیرخانه، عضو کمیسیون امنیت و عضو مشاور هیئت سیاسی و سپس عضو هیئت سیاسی کمیته مرکزی شد. سلیمانی سرانجام در 19 آبان ماه 1362 در جریان دستگیریاش خودکشی کرد.
[11] نادری، محمود؛ چریکهای فدایی خلق، جلد دوم، انقلاب اسلامی و بحران در گفتمان، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 107.
[12] اعلامیه سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران کومله مورخ 29/7/1358.
[13] اطلاعیه حزب دموکرات کردستان ایران، تشکیلات بانه، مورخ 28/7/1358.
[14] خبرنامه سازمان چریکهای فدایی خلق، شماره 3، مورخ 6/8/1358.
نظرات