اشغال خزنده؛ ‌روایتی از تاریخچه تشکیل پلیس جنوب


18 بازدید
پلیس جنوب

اشغال خزنده؛ ‌روایتی از تاریخچه تشکیل پلیس جنوب

در آغاز قرن بیستم، بریتانیا با وعدة برقراری امنیت در جنوب ایران (فارس و بوشهر)، طرحی گسترده برای استقرار نیروی نظامی تحت فرمان افسران خود را کلید زد؛ طرحی که در ظاهر «پاسخ به ناامنی‌ها» بود، اما در واقع، گامی هدفمند برای گسترش نفوذ استعماری و موازنه با حضور روس‌ها در شمال کشور به شمار می‌رفت.

اسناد آرشیوی و مکاتبات رسمی نشان می‌دهد چگونه دولت انگلیس، با استفاده از خلأ امنیتی، گام‌به‌گام پروژه تشکیل «پلیس جنوب» را پیش برد؛ پلیسی که یونیفرم ایرانی داشت اما مأموریتش حفظ منافع بریتانیا بود. آنچه انگلیسی‌ها از آن با عنوان «ناامنی» یاد می‌کردند، در حقیقت جلوه‌ای از مقاومت مردم این مناطق در برابر سلطه و مداخله خارجی بود؛ مقاومت‌هایی که حضور بیگانه را تاب نمی‌آوردند و برای اشغالگران غیرقابل تحمل شده بودند.

روایت پیش رو، برشی از صفحات 315 تا 323 از کتاب «مبارزات مردم فارس علیه پلیس جنوب» است. این کتاب به قلم جمشید صداقت‌کیش به رشته تحریر درآمده و توسط مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی منتشر شده است.

 

نخستین زمزمه‌های اشغال با وعدة اعطای «امنیت»

حدود ۱۵۰ سال پیش انگلیس مقاصدی نسبت به استان فارس آن روز داشته است. اما کهن‌ترین سندی که درباره تشکیل نیروی نظامی پلیس جنوب در فارس در دست داریم، یادداشتی است که پیوست تلگرامی بوده که لرد لنزاون وزیر امور خارجه انگلیس خطاب به سر آرتور هاردینگ، سفیر آنها در ایران فرستاده بود. در این یادداشت آمده است که: «در پنجم ماه مه ۱۹۰۳ [۱۳۲۰ ه ق] لرد لنزاون در مجلس اعیان اظهار نمود ما کوشش کرده‌ایم که تجارت و نفوذ بریتانیا را به هر وسیله‌ای که در دست داریم تأیید و تشویق نماییم [...].» البته همان‌طور که می‌دانیم نیروی قزاق ایران تحت فرماندهی افسران روس بود، تردیدی هم نداریم که انگلیسی‌ها به داشتن چنین نیرویی در ایران بسیار تمایل داشتند؛ اما هنوز موفق به ایجاد آن نشده بودند. در سال ۱۹۰۵ که سر پرسی سایکس، کنسول انگلیس در کرمان بود به هاردینگ نوشت: «ایجاد یک نیروی سوار در جنوب ایران تحت نظارت افسران انگلیسی» تنها راه‌حل همیشگی برای ناامنی‌هاست.»[1]

در سال ۱۹۰۷ (۱۳۲۷ ه ق) امپراتوری هند پذیرفت که همیشه نیرویی برای اعزام به ایران آماده داشته باشد تا در صورت لزوم بتواند به عمل نظامی مؤثری دست زند. [...] در بین سال‌های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۰ (۱۳۲۸-۱۳۲۶) روند اغتشاشات بوشهر و شیراز زیادتر شد. از این نظر دولت انگلیس به طور جدی به فکر یافتن چاره‌ای برای راه بوشهر به شیراز افتاد و بدین منظور جی.اچ.بیل (G.H.Bill) کنسول انگلیس در اهواز در سال ۱۹۰۹ (۱۳۲۷) طرحی پیشنهاد کرد که راه بوشهر به اصفهان را با چند صد نفر غلام مسلح و سوار که از اداره تلگراف هند و اروپا می‌گیرند زیر نظر سه بازرس اروپایی اداره کنند.[2] سر جرج بارکلی این طرح را دید و آن را بدین صورت تغییر داد که امنیت این راه بایستی به‌وسیله یک نیروی ۶۰۰ نفره محلی با کمک شش افسر و اداره تلگراف هند و اروپا تأمین شود و برای کیفیت بهتر از این بابت به خان‌های محلی پول پرداخت شود.[3] در همین روند وزارت امور خارجه انگلیس پیشنهاد کرد که «نیرویی ۱۰۰۰ یا ۱۲۰۰ نفره شبیه بریگاد قزاق تشکیل شود» که زیر نظر و فرماندهی چند نفر از افسران انگلیسی ارتش هند باشد.[4] هنگامی که این طرح به اطلاع روس‌ها رسانده شد، روس‌ها گفتند که اگر این موضوع به قلمرو نفوذ روسیه گسترش پیدا نکند، اعتراضی ندارند و موافق هستند.[5]

 

بن‌بست امنیتی، فرصت استعماری

اما همان‌طور که در پیش گفته شد دزدی و غارت در راه‌های فارس زیاد شد [...] از این نظر وزارت خارجه انگلستان به دولت ایران اعتراض کرد؛ اما دولت ایران امکان ایجاد امنیت در کوتاه‌مدت را نداشت. پس دولت انگلیس در پی توافق با دولت روسیه، به دولت ایران اظهار داشت که اگر ظرف مدت سه ماه امنیت جاده‌های فارس را تأمین نکند، انگلیس ناگزیر است اقداماتی کند که به‌موجب آن «یک نیروی محلی ایرانی زیر نظر فرماندهی هشت یا ده افسر انگلیسی ارتش هند، برای حفاظت از این راه تشکیل شود.»[6] این یادداشت در ۱۴ اکتبر ۱۹۱۰ به دولت ایران تسلیم شد و دولت ایران اعلام کرد «هرگز و تحت هیچ شرایطی» نمی‌تواند بر این طرح صحه بگذارد و به نظر دولت ایران این عمل مغایر با حق حاکمیت ایران است. ضمناً در ۲۶ دسامبر ۱۹۱۰ (۲۳ ذی‌حجه ۱۳۲۸) دولت ایران به وزارت خارجه انگلیس خبر داد که قصد به کار گماردن افسران سوئدی را برای ژاندارمری دارد و در ژانویه ۱۹۱۱ (۱۹ محرم ۱۳۲۹) انگلیس یادداشتی به دولت ایران داد که اقدام ایران را تأیید می‌کند؛ اما اگر این اقدام کافی نبود با فرستادن افسران انگلیسی ارتش هند به ایران، حق مداخله دارد.[7] سر ادوارد گری، وزیر امور خارجه انگلیس به سر جرج بوکانان، سفیر انگلیس در تهران تلگرامی به تاریخ ۱۳ دسامبر ۱۹۱۱ (۲۰ ذی‌حجه ۱۳۲۹) مخابره می‌کند که متن آن چنین است: «چندی قبل ما پیشنهاد نموده بودیم که دولت ایران باید برای تشکیل قشون منظمی به جهت تأمین طرق جنوب صاحب‌منصبان انگلیسی بگمارند.»[8]

 

رقابت قدرت‌های خارجی در خاک ایران

تردیدی نیست که انگلیس‌ها می‌دانستند روس‌ها با آنها موافقت نمی‌کنند؛ بنابراین به روس‌ها پیشنهاد کردند که آنها هم نیرویی برای کنترل شمال ایران تأسیس کنند اما ایرانی‌ها با آن مخالفت کردند. در همین ضمن در سال ۱۳۲۹ انگلیسی‌ها در اوج رقابت با روس‌ها موفق به ایجاد نیروی ژاندارمری سوئدی‌ها شدند. [...]

بدین ترتیب ژاندارمری سوئدی تشکیل شد، اما آلمان‌ها در افسران سوئدی رخنه کردند و گروهی را به‌سوی خود کشاندند و همین عده بر ضد روس و انگلیس با یکدیگر همبستگی ایجاد کردند و این موضوع باعث ناراحتی انگلیسی‌ها شده بود. [...]

منافع استعماری انگلیس در زمینة سیاسی و اقتصادی و درگیری‌های آنها در فارس سبب می‌شد تا انگلیس احساس کند که حیثیت خود را در فارس بالا ببرد، چه عقب‌نشینی نیروی انگلیس در بین‌النهرین و ناآرامی‌های فزاینده ایران برای آنها و به‌ویژه حضور قوی روسیه در ایران سبب کاهش حیثیت و نفوذ انگلیس در فارس و ایران شده بود. به هر ترتیب از نظر انگلیس و حکومت هند هر چه که سبب ازبین‌رفتن این شرایط بود و توازن قدرت روسیه و انگلیس را در ایران ایجاد می‌کرد مفید بود.

اما در قرارداد مخفیانه‌ای که بین متفقین به سبب رخدادهای جنگ جهانی اول بسته شد، بندی هم آورده بودند که تقسیم ایران طبق قرارداد ۱۹۰۷ به هم می‌خورد و منطقه بی‌طرف از بین می‌رود. در روز ۱۳ ژانویه ۱۹۱۶ (۷ ربیع‌الاول ۱۳۳۴) مارلینگ (Marling) کاردار سفارت انگلیس در تهران اظهار داشت روس‌ها تکیه‌گاهی چون نیروی قزاق در ایران دارند در حالی که ما برای منافع خود نیرویی نداریم و ژاندارمری هم در وظایف خود کوتاهی می‌کند. وی سپس افزود: «بدیهی است که منافع ما حکم می‌کند تا برای جنوب ایران مآل‌اندیشی کنیم، و در این مورد پیشنهاد می‌کنم که در جریان مذاکره با دولت ایران، به اطلاع آنان برسانیم که برای برقراری نظم در جنوب ایران که در آنجا از منافع زیادی برخورداریم، درصددیم که در صورت مقتضی بودن شرایط، نیرویی زیر نظر افسران و مربیان انگلیسی تشکیل دهیم.»[9] [...]

 

سایکس و پروژه استقرار نفوذ با یونیفرم ایرانی

وزارت امور خارجه انگلیس با این طرح مخالفت نکرد. اُلیفانت (Oliphant) کارشناس ایران در همان وزارتخانه با مارلینگ موافق بود. در نتیجه وزارت امور خارجة انگلیس در روز ۱۳ ژانویه ۱۹۱۶ با دیوان هند و ریاست اطلاعات، سر جورج مک دنو تماس گرفت. دومی اظهار داشت اگر حکومت هند افسران لازم را تأمین کند، این نظریه منطقی و قابل‌قبول است. [10]حکومت هند طرح را پذیرفت [...].

سپس دیوان هند در ۱۹ ژانویه ۱۹۱۶ (۱۳ ربیع‌الاول ۱۳۳۴) نوشت که معتقد است این طرح نظامی - استحفاظی اهمیت زیادی دارد و بر آن پافشاری نمود و سایکس را برای این کار توصیه کرد و افزود که سایکس از سیستان شروع کند و کار را تا کرمان و بندرعباس گسترش دهد و هم‌زمان یکی از افسران زیر نظرش از میان ایلات دوست در اطراف بوشهر سربازگیری کند، اما مارلینگ و فرمانفرما که بیشتر تقویت قوام‌الملک را در نظر داشتند و اقتدار حکومت کرمان در نظرشان بود مخالفت کردند و خواستار اعزام یک نیروی کوچک مجهز به توپ شدند و در ۲۸ ژانویه ۱۹۱۶ (۸ بهمن ۱۲۹۴) حکومت هندوستان اظهارنظر کرد که امکان اعزام نیروی نظامی به بندرعباس وجود ندارد و پیشنهاد کرد که سایکس کار خود را شروع کند. وزارت خارجه انگلیس هم پیشنهاد مشابهی داد و سربازگیری در بوشهر را صلاح ندانست. [11]

اما در قرارداد روس و انگلیس با تشکیل دو نیروی ۱۱ هزارنفره در شمال توسط روس‌ها و در جنوب توسط انگلیسی‌ها موافقت شده بود. در ضمن چمبرلن می‌دانست که ایرانیان با تشکیل چنین نیرویی در ایران مخالفت خواهند کرد زیرا «این امر به‌رسمیت‌شناختن منطقة تحت نفوذ ذکر شده در کنوانسیون انگلیس - روسیه قلمداد خواهد شد» اما می‌گفت این پیشنهاد را باید بر آنها تحمیل کرد.[12] دیوان هند نیز پیشنهاد کرد که برای بستن دهان دولت ایران اظهار دارند که سایکس برای فرماندهی بر نیروی انگلیسی مستقر در سیستان می‌آید.[13] سپس این نیرو در اختیار دولت ایران قرار داده خواهد شد و هر اعتراضی که از طرف ایران بشود جوابگو خواهد بود. [...]

مارلینگ در اول فوریه ۱۹۱۶ (۱۲ بهمن ۱۲۹۴) می‌خواست نیرویی ۱۶۰۰ نفره از مصر به بندرعباس بفرستند تا ساکنان آنجا را بترساند و وادار به احترام و نظم کند.[14] البته اعزام این نیرو از مصر بستگی به موافقت وزارت جنگ داشت و هاردینگ با آن مخالفت کرد. هاردینگ همچنین با اعزام نیرو به قلمرو قوام‌الملک مخالف بود، زیرا این کار را مسئله‌ای سیاسی می‌دانست و به‌علاوه بعید می‌دانست که این نیرو بتواند زیر سلطه قوام‌الملک انجام وظیفه کند، چه او گروه بی‌شماری از عشایر بهارلو و عرب را به‌دور خود گرد آورده بود و انتظار داشت صولت‌الدوله به ژاندارمری حمله کند.[15] او سرانجام با رفتن سایکس به‌عنوان بازرس کل به بندرعباس و تشکیل نیرو موافقت کرد و چون سایکس دیر می‌رسید قرار شد قوام‌الملک فراری در بوشهر به کاکس مراجعه کند. با این آرای ضد و نقیض سرانجام کابینه جنگ بریتانیا در روز ۱۶ فوریه ۱۹۱۶ (۱۱ ربیع‌الآخر ۱۳۳۴) به وزارت امور خارجه انگلیس، دیوان هند و وزارت جنگ دستور داد جلسه مشترکی برای برآورد اوضاع ستاد نیروهای مسلح انجام دهند و نتیجه را در اختیار کمیته جنگ بگذارند.[16] کمیته جنگ روز ۲۹ فوریه ۱۹۱۶ (۲۴ ربیع‌الآخر ۱۳۳۴) گزارش رئیس ستاد ارتش انگلیس را که از نظریه هاردینگ حمایت می‌کرد، بررسی نمود و در روز اول مارس (۲۶ ربیع‌الآخر ۱۳۳۴) به اطلاع مارلینگ رساند که وزارت جنگ نیرویی به وجود خواهد آورد، اما نه در مناطق داخلی. همچنین وزارت جنگ موافقت کرد که این نیرو، به‌استثنای اعزام نیروی منظم، از قوام‌الملک حمایت کند حتی اگر با اعزام چند افسر انگلیسی باشد. ضمناً به سایکس دستور داده شد تا با قوام‌الملک تماس بگیرد و نیازش را برآورد کند.[17]

سرانجام مارلینگ و هاردینگ که با هم اختلاف داشتند به توافق رسیدند. در ششم مارس ۱۹۱۶ (اول جمادی‌الاول ۱۳۳۴) نایب‌السلطنه به دیوان هند اطلاع داد که قرار است روز ۱۲ مارس، سایکس، کراچی را به مقصد ایران ترک کند و چون این موضوع، حرکت فوری قوام‌الملک را به تعویق می‌اندازد، شایسته است که قوام‌الملک با اعطای پول و جنگ‌افزار، دلگرم شود تا معطل سایکس نماند. وزارت امور خارجه که مسئلة مطرح شدة بالا را از نایب‌السلطنة هند شنیدند تصور کردند سایکس در ایران است. اولیفانت در این مورد می‌نویسد: «متجاوز از یک هفته قبل، دیوان هند خاطرنشان ساخت که سر پرسی سایکس در ایران حضور دارد، اما اکنون می‌بینیم که تا یک هفته دیگر هم در آنجا نخواهد بود. با این کم‌تحرکی و مسامحه‌کاری، مقامات رسمی ما در ایران به‌دشواری خواهند توانست پیشرفتی در کارها داشته باشند...». در این حال لرد کرو (Lord Crew) که جانشین گری شد، خشم خود را چنین بیان می‌کند: «ما در جنوب ایران آن‌طور که بایدوشاید قدرت‌نمایی نمی‌کنیم». اما هم‌زمانی دیرکرد سایکس با حرکت قوام‌الملک این اندیشه را به وجود آورد که حکومت هند چنین وضعی را تعمداً به وجود آورده است. سرانجام سایکس وارد بندرعباس شد. البته برای تأمین بودجه قرار شد در هیئت وزرای انگلستان مذاکراتی انجام دهند و سرانجام قرار شد حکومت هند و دولت انگلستان بودجه آن نیرو را تأمین کنند. وزارت امور خارجه انگلیس نیز به خزانه‌داری آن کشور تأکید کرد که تشکیل این نیرو برای حفظ منافع انگلستان امری بسیار حیاتی است و در نتیجه خزانه‌داری روز ۳۰ مارس ۱۹۱۶ (۲۵ جمادی ۱۳۳۴) تصمیم گرفت که نیمی از هزینه را بپردازد.[18]

 

 

 

[1] سایکس به هاردینگ، پیوست شماره 27، مورخ فوریه 1905، سند F.O 698/60 به نقل از : سفیری، همان، 1364، ص 77.

[2]سفیر، همان، ص 34

[3] همان 

[4] تلگرام محرمانه شماره 820، مورخ 26 دسامبر 1909، بارکلی به گری، سند شمارهL / F K S/10/163,948/1910

[5] هر سر آرتور نیکلسون به گری، تلگرام شماره 619، مورخ نوامبر 1909، سند L/F K S/10/1910

[6] تلگرام محرمانه بارکلی به گری به شماره 168 آر.، مورخ 17 آوریل 1910، سند شماره L/F K S/10/63,948/1910

[7] سفیری، همان، 1366، صص 35-36

[8] تلگرام، شماره 272، بشیری، احمد (ویراستار) کتاب آبی، 1390، ج 6، ص 1419.

[9]مارلینگ به گری، به تاریخ اول دسامبر 1916، سند FO 371/2732، به نقل از: اولسون، ویلیام، جی، 1380، ص 276 

[10] پیش نویس الیفانت به مارلینگ و گری، در روز اول دسامبر 1916، سند DMI-FO، اول دسامبر 1916، FO371 /2732، به نقل از اولویون، همان

[11] مابرلی، همان، ص 188

[12] رونوشت تلگرام شماره 251، مورخ 19 ژانویه 1916، سند L P K S/10/579

[13] دولت انگلیس در سیستان و خراسان، نیروبی چریکی تشکیل داده بود که شامل 88 افسر انگلیسی و ایرانی 2280 درجه دار و نفر، 860 اسب و 1050 شتر بود و حقوق آنها توسط کنسولگری های انگلیس پرداخت می شد که هزینه بالیانه آن پنج میلیون قران گردیده. [نک: بالنامه آریان، تهران، 1329، تاریخ 25 ساله ارتش شاهنشاهی ایران، قدیمی، ذبیح الله، ص 144]. ضمنا این نکته را هم بیفزاییم که غیر از نیروی قزاق (11 هزار نفره) ژاندارمری خزانه هزار نفر) و ژاندارمری سوئدی، آمار نیروی نظامی با قوای نیچه ایران 10 هزار نفر سرباز و افسر و سه هزار اسب بوده که هیچ گاه نیروی منظمی نبود.

[14] مارلینگ به گری، به تاریخ اول دسامبر 1916، سند FP 371/2732، به نقل از: اولسون، 1380، صص 277-276

[15] مابرلی، همان، صص 189-188

[16] همان

[17] گری به مارلینگ، به تاریخ سوم ژانویه 1916، سند  FP 371/2725 و مابرلی، همان، ص 151، به نقل از اولسون، همان، ص 278

[18]  أولسون، همان، ص 280