هجرت امام خمینی از نجف به پاریس

پرواز به سوی پاریس


پرواز به سوی پاریس

در مهرماه ۱۳۵۷، بعد از آنکه رژیم بعث عراق فعالیت‌های سیاسی امام خمینی را زیر محدودیت‌های شدید خود قرار داد، ایشان در نهایت تصمیم به خروج از عراق گرفتند. به همین منظور در تاریخ ۱۲ مهرماه ۱۳۵۷ با همراهان خود، به وسیله دو خودرو از نجف به سمت مرز کویت حرکت کردند. قصد امام خمینی این بود که از طریق کویت به سوریه بروند. اما بعد از رسیدن به مرز، پس از آنکه ایشان و همراهانشان ۹ ساعت در مرز بلاتکلیف ماندند، متوجه شدند که به هیچ‌وجه اجازه ورود به کویت به آنان داده نخواهد شد. از آن طرف چندین بار خواسته خود را برای بازگشت به عراق گفتند. اما مأموران عراقی «در جواب گفتند باید از بغداد دستور برسد. در این حالت امام خشمگین شدند و آنها را تهدید کردند...مدتی نگذشته بود که عذرخواهی نمودند.» سپس امام و همراهانشان را سوار یک خودرو کرده و به سمت بصره حرکت کردند. آن شب را در هتل شرق‌الاوسط یا الخلیج بصره به صبح رساندند. گفتنی است همراهان باقی‌مانده امام در مرز، سیداحمدآقا، اسماعیل فردوسی‌پور، محمدحسین املایی، ابراهیم یزدی و برادران مهری بودند.

و اینک ادامه ماجرا را از صفحات ۸۷۳ تا ۸۷۶ کتاب «الف لام خمینی» به قلم هدایت‌الله بهبودی با هم می‌خوانیم:

آن روز، سیزدهم مهر ۱۳۵۷ ، پس از نماز صبح، سیداحمد از پدرش پرسید که چه کنیم؟ آیت‌الله گفت که قصد ما رفتن به سوریه است. «گفتم اگر راه ندادند؛ اگر آنها هم برخوردی مثل کویت کردند، بعد کجا؟» صلاح بر این دیده شد به کشوری بروند که ویزای ورود نخواهد؛ بدون شرط، آنان را بپذیرد تا از آنجا برای رفتن به سوریه مهیا شوند. «فرانسه را پیشنهاد دادم... امام پذیرفتند. خوابیدم.» ساعت هشت صبح تصمیم خود را به آگاهی مأموران عراقی رساندند. می‌خواستند آنان را با خودرو بفرستند؛ حال آیت‌الله مساعد نبود. اصرار کردند و با هواپیما رفتند.(۱) احمد در بغداد پیامی به ایران فرستاد. از این پیام چنین برمی‌آید که گزینه رفتن به سوریه از بغداد، منتفی نبوده است. «ناشناسی ضمن تماس با شهاب‌الدین اشراقی از قول فرزند خمینی (احمد) اظهار می‌دارد آقا حالشان خوب است و چون قصد عزیمت به سوریه را داشته و بلیت هواپیما نبود، و از طرفی حاضر نیستند در بغداد توقف نمایند، امکان دارد فردا عازم فرانسه گردند.»(۲) و پیغامی نیز به فرانسه داد. آن سوی تلفن حسن حبیبی بود. «دکتر حبیبی گفت: چه کنم؟ گفتم: تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله نگیر.»(۳)

مأموران عراقی، امام و همراهان او را به هتل دارالسلام بردند. آن شب، آیت‌الله زیارت امامان مدفون در کاظمین را از دست نداد.(۴) ساعت هفت صبح روز جمعه، چهاردهم مهر ۱۳۵۷، به فرودگاه بغداد آمدند. «موقعی که خمینی را به فرودگاه بغداد آورده بودند، هم‌زمان با رفتن گروهی از زوّار ایرانی بود و در نتیجه مأموران امنیتی به منظور جلوگیری از آگاهی زوّار از این موضوع، مدتی آنان را در اتوبوس‌های خارج محوطۀ فرودگاه نگه داشته و ضمناً از کارمندان شعبه هواپیمایی ملی ایران نیز سخت مراقبت می‌کردند که مبادا در همان زمان از موضوع اطلاعی به دست آورند.»(۵) مأموران امنیتی عراق در روزهای سیزدهم و چهاردهم مهر، گزارشی از مراحل خروج آیت‌الله خمینی، به طرف ایرانی ندادند؛ و اگر دادند، نادرست بود.(۶) آنها می‌دانستند که دولت ایران رضایتی به خارج شدن آقای خمینی از عراق ندارد، اما حاکمان عراق تصمیم گرفته بودند پرونده حضور خمینی در عراق را ببندند. پس سازمان اطلاعات و امنیت کشور آگاهی درستی از مقصد بعدی مرجع تبعیدی ایران نداشت و گمان می‌کرد کشور سوریه میزبان بعدی آیت‌الله است. از این‌رو از سفیر ایران در آن کشور خواسته بود «اقدامات سیاسی وسیعی در اجرای اوامر مرکز معمول دارند.»(۷)

نکته دیگری که دولت عراق از آن می‌گریخت، سیل انتقادهایی بود که از هر سوی جهان به رفتار او می‌شد. پانزده روز بود که دولت عراق زیر شلاق شدیدترین انتقادها بود. کویت از سیزدهم مهرماه، پس از پخش خبر راه ندادن به آیت‌الله خمینی، تا بیست و چهار ساعت بعد «۶۰۰ فقره تلگراف اعتراض‌آمیز از محافل مختلف [دریافت کرد] که بیش از نود درصد آنها از سوی سازمان‌های ایرانی مخالف دولت ایران در ممالک اروپایی و آمریکایی بوده است.» مقامات کویتی و عراقی از مطالبی که روزنامه‌های آزادشده ایران درباره رفتارشان با امام خمینی می‌نوشتند، به شدت ناراحت بودند.(۸) به هر حال هیأت حاکمه ایران پس از مطمئن شدن از رفتن آیت‌الله از عراق، برای کاستن از پیامدهای پسین، از سرپرستان ساواک در شهرها خواست که دولت عراق را عامل اصلی بیرون رفتن خمینی معرفی کنند؛ «این مطلب به نحو غیرمحسوس به اطلاع آیات، روحانیون، طلاب و مذهبیون برسد... انتشار این مطلب باید ماهرانه و غیرمستقیم انجام شود.»(۹)

در فرودگاه معطلشان کردند. تا دو ساعت بعد خبری از پرواز نشد. مأموران عراقی سیدمحمود دعایی را به کناری کشیده، به او گفته بودند، برو به خمینی بگو که دیگر پایش را به عراق نگذارد! دعایی گفتۀ عراقی‌ها را به گوش سیداحمد رساند. هواپیما پرید و از طریق ژنو به پاریس رفت.(۱۰) امام خمینی در اندک زمان درنگ در بغداد پیامی به مردم ایران نوشته، از ماجرای رفته بر او در مرز کویت خبر داده بود؛ و این که راهیِ فرانسه است تا از آنجا به کشوری اسلامی برود. او نوشته بود که دست مرا در عراق برای خدمت به شما ملت بستند و از ورود به کویت بازداشتند، اما برای من مکان معینی مطرح نیست، مهم «عمل به تکلیف الهی» و «مصالح عالیه اسلام و مسلمین» است. آیت‌الله به ایرانیان یادآوری کرده بود که از سختی‌ها و مشکلات اخیرشان، چون کشتار مردم در کرمانشاه، آگاه است. «من وقتی مطالعه روحیه مردان و زنانِ جوان از دست داده را می‌کنم که شجاعانه در مقابل مصائب ایستادگی کرده و می‌کنند، برای خود احساس شرمندگی می‌کنم. من می‌بایست با مصیبت‌های شما قدم به قدم همراه و آنچه شما دیده‌اید، دیده باشم. مع‌الاسف نتوانستم در بین شما باشم و آنچه شما لمس کردید بکنم؛ لکن از این راه دور، چشم‌ام به شما روشن و قلبم برای امت اسلامی می‌تپد.» آرزوی پایانی و همیشگی او کوتاهی دست بیگانگان و وابستگان آنها از سر ملت ایران بود.(۱۱) این پیام چون اطلاعیه‌های پیشین امام در چند ماه اخیر به ایران تلفنگرام شد. کسی این طرف خواند و کسی آن طرف نوشت و خیلی زود در ایران منتشر گردید. اهمیت این پیام به خبر نهفته در آن بود؛ بیرون شدن از عراق و رفتن به فرانسه. جراید همه این خبرها را بر خط منتشر می‌کردند. این پیام موج عاطفی پنهانی داشت که پس از رسیدن به ایران می‌توانست آشکار گردد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پانوشت‌ها:

۱- آیینه آفتاب (تبیان اندیشه امام خمینی در کلام و پیام حجت‌الاسلام حاج سیداحمد خمینی)؛ ص ۱۱۷.

۲- اسناد ساواک، گزارش ساواک قم به اداره کل سوم، سند شم ۲۱/۱۸۲۹ ه، مورخ ۵۷/۷/۱۳.

۳- آیینه آفتاب ...، ص ۱۱۷.

۴- اقلیم خاطرات؛ فاطمه طباطبایی؛ پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی؛ تهران؛ ۱۳۹۰؛ ص ۴۲۸.

۵- اسناد ساواک، گزارش خبر، گزارش نمایندگی ساواک در عراق به اداره کل سوم، سند شم ۳۵۳، مورخ ۵۷/۷/۱۸.

۶- همان‌جا.

۷- همان، گزارش نمایندگی ساواک در سوریه، سند شم ۵۰۵، مورخ ۵۷/۷/۱۳.

۸- همان، گزارش نمایندگی ساواک در عراق به ریاست ساواک، سند شم ۵۱۲۷، مورخ ۵۷/۷/۱۱؛ همان، گزارش، بولتن سرّی با عنوان «درباره: موضوع مسافرت روح‌الله خمینی به کویت و عدم اجازه ورود وی از طرف مقامات کویتی»، بی‌شم، بی‌تا.

۹- همان، بخش‌نامه، سند شم ۳۱۲/۷۶۴۳، مورخ ۵۷/۷/۱۳.

۱۰- آیینه آفتاب ...، صص ۱۱۷ و ۱۱۸.

۱۱- صحیفه امام، ج ۳، صص ۴۸۱ و ۴۸۲.