ایران مانع تشکیل امپراطوری آمریکاست
اشاره:
گفتوگوی نادر طالبزاده با لیندون لاروش روشنفکر آمریکایی
مترجم: ع. ف. آشتیانی
به خاطر وقتی که در اختیار من گذاشتید متشکرم و خیلی خوشحالم که برخورد اتفاقی با یکی از شرکتکنندگان در واشنگتن وسیلهای برای پیدا کردن شما شد.
خواهش میکنم.
به هر حال این ملاقات بهخصوص در ویرجینیا باعث افتخار ماست. خوب است ابتدا با معرفی خودتان شروع بفرمایید تا گفتوگویمان را از آن به بعد پی بگیریم.
من لیندون لاروش هستم. نه تنها در آمریکا که در کل دنیا با نام من آشنا هستند. مبارزه و کشمکش خیلی داشتهام که البته در اغلب آنها چیزی جز شکست عایدم نشده، اما ماحصل همین شکستها به پیروزی ختم شده. هر چند وقت یکبار پیروزیهایی از این دست را تجربه میکنم.
آینده بشریت از دغدغههای من است. فردریش شیلر، شاعر و درامنویس شهیر آلمانی را حتماً میشناسید. من هم چون او معتقدم انسان باید توأمان یک وطنپرست و یک شهروند جهانی باشد، یعنی در حالی که به میهنمان عشق میورزیم و در مقابلش احساس وظیفه میکنیم، به فکر کل بشر نیز باشیم و تلاشمان را برای همبستگی ملتها در جهت منافع و مصالح کل بشر مصروف کنیم، البته در چارچوب ظرفیتهای کشورمان و با این هدف که این ظرفیت و توانایی را برای ایفای نقش گسترش دهیم. ذهن من چنین دغدغههایی دارد.
شاید دنیا تاکنون اقتصاددانی چون من ندیده باشد. نگاه من به جهان نه از منظر نظام پولی که با رویکرد به اقتصاد مادی است؛ یعنی رشد و توسعه سرانه سرزمین در هر کیلومتر مربع، بهبود شرایط مادی و فرهنگی مردم و مواردی از این قبیل.
روند سؤالات من از یکسو به کشورم و از سوی دیگر برمحوریت بینالمللی و جهانی استواراست.
البته.
آمریکا هم به شما تعلق دارد هم به من؛ ایران نیز همینطور، زیرا همه ما به یک معنا سرنوشت مشترکی داریم.حال باتوجه به این موضوع، بحرانهای امروزه را چگونه تعریف میکنید؟
بحران امروز پدیدهای است که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم به نمایندگی فرانکلین روزولت درصدد امحای آن برآمد. او به آمریکا رویکردی وطنپرستانه داشت ولی با دغدغهای جهانی میخواست ملتها را از چنگال استعمار خلاص و آنها را به ملتهای آزاد تبدیل کند. طبعاً جمعی دیگر اعتقادات متفاوتی را طرح میکردند. با درگذشت روزولت، نیروها یا عواملی در اروپا و آمریکا دست به کار طرح نابودی آمریکا شدند تا به جای آن یک امپراتوری جدید و مسلط بردنیا بنا کنند.
بعد از ترور پرزیدنت کندی به نقطهای رسیدیم که جنگ را به ویتنام تحمیل کردیم و ببینید تا به امروز با چه مشکلاتی دست به گریبان هستیم. ما تشکیل یک امپراتوری جهانی را سرلوحه کار خود قرار دادیم. اما ایران مانع تشکیل امپراتوری جهانی آمریکا و اروپاست و سد راه منافع الیگارشی متفکران این امپراتوری شده است. در عراق و افغانستان این رویه را دنبال کردند؛ در ایران هم همین طرح را دنبال میکنند. چین و روسیه و سایر کشورها هم در این مقولهاند.
ایران چه فرقی دارد؟
برای آنها ایران فرقی با سایر کشورها ندارد. اگر به امپراتوریهای گذشته نگاه کنید، از نقطه پیدایش در خاور نزدیک، جنوب غربی آسیا، بابل باستانی، امپراتوری پارس، تلاش برای تشکیل امپراتوری روم، دومین امپراتوری روم، امپراتوری بیزانس و نظام قرون وسطایی بخوبی آشکار است و لفظ امپراتوری برهمه آنها اطلاق میشود.
و امپراتوریهای دیگر نقاط آسیا؛ چنگیزخان و امثال او. آنان در مخیله خود به امپراتوری جهانی میاندیشند. به این معنا که ملتها و اقوام را زیر یوغ خود بیاورند؛ همانطور که رومیها چنین کردند. انسانها را برده خود کنید، اقوامی را که مزاحم خود میبینید از دم تیغ بگذرانید تا اصل کار که تشکیل امپراتوری ابدی یک گروه حاکم است تحقق یابد. در زمانه ما دارودسته انگلیسی- آمریکایی با همدستی فرانسه و دیگران در رویای بنای یک امپراتوری جهانیاند.آنها از فرانکلین روزولت و نظراتش متنفرند و چون نابودی آمریکا با حمله نظامی امکان نداشت، گسترش فساد در این کشور را دنبال کردند و بسیار هم موفق بودهاند!
شما در مقالات و کتابهایتان به دفعات از اجداد و بنیانگذاران آمریکا یاد کردهاید. این انحرافات چگونه پیش آمد؟ از فرانکلین روزولت و دوران بعد از ترور جان اف کندی گفتید. آمریکا از اهداف انقلاب و وقایع منتهی به قانون اساسی چقدر فاصله گرفته است؟
خیلی زیاد، البته مثل سایر فرهنگها. فرهنگ دیرینه و کهن ایران از قرن چهارم پیش از میلاد به تکاپو افتاد و به مرور زمان و از پس قرنها به ایران امروز تبدیل شد. در زبان و شعر و سنتهای شما عناصر بادوام و ماندگاری تنیده شدهاند. بشر که حیوان نیست. در وجود انسان یک خاصیت قدسی فناناپذیر به ودیعه نهاده شده است که بعد از مرگ، آنچه در ما تبلور یافته از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. به این ترتیب، در میان مردم آمریکا سنت فرهنگی منبعث از علل گریز از اروپا- گریز از الیگارشی اروپایی- برای تشکیل جامعهای [نو] در آمریکا همچنان جاری است.
کیفیتی شبیه یا قریب به این مضمون را در بخشهایی از آمریکای مرکزی و جنوبی مشاهده میکنید. مثلاً جمعیت بومی و اصیل مکزیکی که با اسپانیاییها درآمیختند. اسپانیایی خوب داشتیم و اسپانیایی بد. با این وصف مکزیک شخصیت و خصلت ویژه خودش را دارد. پرو نمونه دیگری با وضعیتی مشابه است. با وجود این، ملتهای آمریکای مرکزی و جنوبی با ما وجوه مشترک دارند: اندیشه فرار از محیط فاسد اروپا. هدف این بود که اندیشههای خوب را ازاروپا اقتباس و در این نیمکره محقق کنند. ما با این عقیده زندگی میکنیم.
مقایسه فرانکلین روزولت با وودرو ویلسون، تدی روزولت و کالوین کولیج که رئیس جمهورهای بدطینت و خبیثی بودند و هوور که ابله و احمق بود نشان میدهد، ما روند نابودی، فساد و خیانت به سنتهایمان را در طلیعه قرن بیستم تا زمان روزولت به جریان انداختیم.
من برای توصیف آمریکا به پتانسیلهایش نگاه میکنم تا ببینم در روحیات و خلقیات مردم و سنتهایشان چه میتوان پیدا کرد تا برای مقابله با این بحران به خدمت بگیرم.
فکر میکنید دولت کنونی چقدر گوشش به این حرفها بدهکار باشد؟ و چقدر به لیندون لاروش گوش میدهند؟
آنها مرا خوب میشناسند. ترس و تنفر از من در دلشان است. بعضی از شخصیتهای کنگره روابط خوبی با من دارند. کسانی در دولتهای روسای جمهور سابق از من خوششان میآمد. مدتهای زیادی دوروبرشان بودهام، دوستان و خاطرات خوشی دارم. روابط نزدیکی با افرادی در نهادها و دولت آمریکا دارم؛ افرادی که با هم تبادل نظر میکنیم.اما تشکیلات دولت بوش واقعاً خبیثاند و فکر میکنم بینهایت از من منزجر باشند.
لقبی جز «فرزندان شیطان» و «سربازان شیطان» برازنده آنها نیست. شما در واژهگزینی وقتی از شرارت حرف میزنید و آنان را شیطان خطاب میکنید، کارتان معرکه است. اما چرا با این لفظ؟
چون خبیثاند. کارشان دقیقاً تجلی یک جریان شیطانی است. انسان ذاتاً موجود خوبی است و برای خوب بودن به دنیا میآید. با این وصف تحت تأثیر جهالت و شرایط میتواند فاسد شود. جوامع نیز جائزالخطا هستند و گاهی اشتباهات خشن و بیرحمانهای از آنها سرمیزند.اما در این جامعه از شرارت لذت میبرند و از عمل شرورانه خود آگاه هستند؛ نمونهاش زندانیان گوانتانامو. آنجا تجسم شرارت محض است. کار از یک عمل «بد» یا اشتباه یا جنایت گذشته. آنها از عمل خبیثانه لذت میبرند. ببینید در ابوغریب عراق و موارد مشابه چه کردند؟! این شرارت محض است. بیرحمی تا این پایه ناشی از لذت بردن از ارتکاب اعمال بیرحمانه است.
در اینجا تقدس و فناناپذیری انسان را انکار میکنند. حیوان میمیرد، انسان هم میمیرد اما مرگ او به واقع مرگ نیست. اندیشههای رشد یافته بشر از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. ارزشی که انسان به جامعه میبخشد، به نسلهای بعدی میرسد و از این طریق برتاریخ نیاکان صحه میگذارد. پس انسان موجود ارزشمندی است؛ با این انسان خیلی کارها میتوان کرد... میتوان او را کشت یا سرکوبش کرد اما نابودی شخصیتش محال است. از اهمیتش کاسته نمیشود. انسان مقدس است. نابودیاش ممکن نیست. در این کار لذتی هم وجود ندارد.
به نظر شما تقدیری در ورای این زمانبندی نوشته شده؟ به بیان دیگر، آیا گمان میکنید از پیش مقدر شده در زمانه ما اتفاقی حادث شود، چیزی بههم بریزد یا تغییر کند؟ یا در نگاه بدبینانه فکر میکنید بحران امروز دنیا بهخاطر وجود دولت کنونی است که تا سه سال دیگر در رأس قدرت خواهد بود؟
شاید.
شاید بله. فکر میکنید ما در حال سپری کردن دورانی هستیم که به تغییرات اساسی و شگرفی منتهی خواهد شد؟ فرض کنید آمریکا با ایران وارد جنگ شود، آیا در آن صورت شرایطی که سیر تاریخ را تغییر دهد به وجود خواهد آمد؟
نه به این شیوه مکانیکی. معتقدم انسان همواره در معرض آزمایش و امتحان است. فرهنگها مدام در بوته آزمایش قرار میگیرند. اما تاریخ و هستی بشریت مسیر مشخص و اجتنابناپذیری دارد. ما میکوشیم آن مسیر و مقصد را تحقق ببخشیم.
اوضاع جاری، فرجام مشخص پیشبینیپذیری ندارد. کل بشر در حال امتحان پس دادن است. در صورت شکست و ناکامی در این عرصه، عصر ظلمت و تاریکی به سیاره زمین حکمفرما خواهد شد. جمعیت زمین از شش میلیارد به دو میلیارد کاهش مییابد و بشر بار دیگر همچون گذشته به ورطه عصر ظلمت فرو خواهد غلتید. اما طور دیگری هم میتوان به قضیه نزدیک شد: انسان به نوبه خود گونهای زیستشناختی است مانند گوریل که قادر به تولیدمثل و تکثیر نوع خود است. اکنون افزون برشش میلیارد از این گونه در دنیا زندگی میکنند. چرا؟ چون انسان، به رغم شرارتهایی که در کره زمین کرده، از سویی در حال رشد و پیشرفت نیز بوده است. قدرت سلطه انسان بر زمین به واسطه پیشرفتهایش افزایش یافته است. اکنون قادر است جمعیت زیادی را تأمین کند. سطح عمومی دانش موجود ارتقا یافته است، هر چند نباید وجود پسرفتها را نیز انکار کرد. قائلم به این که سرنوشت انسان در بلند مدت بسیار درخشان است و از این نظر فرد خوشبینی هستم. معالوصف ما در کوتاه مدت گرفتار آزمونها و فتنهها میشویم. حال جا دارد بپرسم آیا ما نسلی هستیم که بناست دوباره عقبگرد کند یا نسلی که مقدر است پیشروی کند؟
این نوع ادبیات را در آثار شما خواندهام. یعنی شما از کلمات انجیل و ادبیاتی که در قانون اساسی آمریکا به کار رفته استفاده میکنید.
بله
و به برخی از اصول رجوع کردهاید. حال با توجه به درگیریهای خارجی آمریکا ، اوضاع کنونی را تا چه حد بحرانی ارزیابی میکنید؟
دنیا در حال سقوط به مغاک عصر ظلمت است. شخصی مثل دیکچنی، معاون رئیس جمهور، که به هیچ وجه شخصیت مستقلی نیست، نماینده تشکیلاتی شده که پشتوانه قدرتمندی دارد.
کدام تشکیلات؟
الیگارشی مالی بینالمللی؛ آدمهایی مثل جرج شولتز و یا افرادی نظیر لازار فرد در فرانسه، شبکه بانکداران و شکارچیانی از این قماش. دیکچنی صرفاً آلت دست آنهاست. با وجود این او معاون رئیسجمهور است و فرماندهی سیستم STARTCOM را عملاً بهدست دارد. این سیستم نوعی قابلیت استراتژیک برای راهاندازی جنگ است. اگر جلوی او را نگیرید هر روزی که اراده کند میتواند فرمان حمله به ایران را صادر کند. حملهای وسیع با شرکت ناوهای هواپیمابر، بمبافکنهای B-2و B-52 و موشک که قادرند ظرف سه تا چهار روز نقاط حساس و حیاتی ایران را نابود کنند.این اتفاق دور از ذهن نیست. نتیجه عمل او صرفاً به واکنش ایران محدود نمیشود. کل دنیا در مقابل او بهپا میخیزد و دوباره عصر تاریک جنگ و کشتار آغاز میشود. روسیه بیکار نمینشیند. چین میداند دیر یا زود نوبت او میرسد؛ هند و پاکستان در این مقولهاند. اروپا هم خاطر جمع نیست.
بنابراین حمله به ایران، که نباید احتمالش را رد کرد، تهدید استراتژیکی غیرقابل محاسبهای به شمار میآید. اکنون به عصر ظلمت و تاریکی نزدیک شدهایم. مسئله مهم توقف این روند است. به اعتقاد من انسانهای خردمند و باشعور کره زمین و همه دولتها قادر به درک این موضوعاند. مادامی که دیکچنی و تشکیلاتش کنترل STARTCOM را در دست داشته باشند و با فشار یک کلید دنیا را به هم بریزند، خطر هر لحظه در کمین است. دلیل اصلیاش هم فقدان ابزارها و امکانات لازم برای پیشگیری از اقدام او به چنین کاری است. جلوگیری از اعمال قدرت او در این زمینه یکی از دغدغههای من بوده است و به این منظور کوشیدهام دست به بسیج نیرو بزنم. هیچ کشور عاقلی در دنیا علاقهای به وقوع چنین جنگی ندارد.
خطر همچنان باقی است. سروکله عنصر شیطانی از همین نقطه پیدا میشود: شخصیتی که درصدد است کاری را به دور از منطق و صرفاً از روی حرص و آزمندی، شهوت و لذت متصور در آن صورت دهد.تجربه آشنایی با چنین کسانی را دارم. درکشان میکنم؛ تشخیصشان میدهم. بسیاری از مردم متوجه نمیشوند من چه میگویم. اما حرف من روشن است: کار آنها یک امر شیطانی به معنای واقعی کلمه است.
فکر میکنید دیدگاههایتان تا چه حد در آمریکا فراگیر شده است و چگونه نسبت به عرضه و انتشار آنها اقدام میکنید؟ آثار منتشر شده شما را دیدهام. میدانم که ضبط میکنید و اطمینان دارم نوارهای صوتی و تصویری آنها و.... موجود است. میخواهم بدانم تا به حال چقدر سودمند و مؤثر بودهاند؟
تأثیر شگرفی برجای گذاشتهاند. هر جای آمریکا که مایلید بروید و اسم مرا بیاورید..... و ببینید چه معرکهای درست میشود. جمعیتی پیدا نمیشود که با بردن نام من جاروجنجال نکند. عدهای دست میزنند و شادمانی میکنند، عدهای بدوبیراه میگویند و بعضی هم از حال میروند!
تأثیری که ظرف 35 سال گذشته برکشورم گذاشتهام، تأثیری فزاینده و تصاعدی بوده است. مثلاً سایت SDI را من طراحی کردم و ریگان هم آن را به سرعت قاپید! موارد دیگری هم بوده است.
این مخفف به چه معنایی است؟
طرح دفاع استراتژیک: پروژهای بود که من طراحی و پیشبینی کردم و ریگان بیدرنگ طرح را اقتباس کرد. با این کار المشنگهای بهپا شد که نگو و نپرس. من از نگاه دشمنانم آدم خطرناکی هستم. چند مورد نقشه قتل مرا کشیدهاند و عدهای میگویند: «لاروش را نکشید، چون مرگ او واکنش ایجاد خواهد کرد.»
واقعاً میخواستند شما را بکشند؟
البته. بر اساس اسنادی که بهدست آوردیم، وزارت دادگستری آمریکا میخواست در سال 1973 طی عملیاتی، حزب کمونیست آمریکا را به ترور من تحریک کند. با هدایت و دستور وزارت دادگستری آمریکا! میبینید چه دنیایی داریم؟![خنده]
فعالیتهای مختلفی داشتهام. چند مرتبه کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شدم. خیلیها وارد میدان شدند و با تحرکاتی وسیع و گسترده جلوی موفقیت و صعودم را گرفتند. البته بهعنوان کاندیدای منفرد، قویترین و تأثیرگذارترین مبارزات انتخاباتی را از آن خود کردهام. پس میبینید در آمریکا کسی نیست که نام مرا نشنیده باشد یا عکسالعمل نشان ندهد. هر مطلبی که منتشر میکنم در حوزه وسیعی توزیع میشود و عدهای را به موضعگیری و عکسالعمل وا میدارد.
اجازه میدهید از نوارهای شما در برنامهمان استفاده کنیم چون در کشور ما با نوع کارهای شما آشنا نیستند؟
حتماً، با کمال میل.
راستش در 27 سال گذشته دولت آمریکا سفر گزارشگران و تصویربرداران تلویزیون ایران را ممنوع کرده است. ما شرکت مستقلی هستیم اما محصولمان را برای نشان دادن به مردم ایران تهیه میکنیم. همواره به شخصیتهای معتبر و مؤثر در مصادر کلیدی گفتهام اگر معتقد به رابطه دوجانبه هستیم، باید اجازه دهید ایرانیان بیایند همان طور که هر ساله صدها خبرنگار آمریکایی به ایران میآیند و اینجا یک جریان وجود دارد. شاید این نخستین باری باشد که ایران میتواند از نظرات و دیدگاههای شما درباره وقایع [روز دنیا] مطلع شود. به نظر شما اتفاقاتی که در دولت فعلی افتاده برآیند رقابتهای نو محافظهکاران بوده یا حادثهای منبعث از تغییر و تحولات ذاتی است؟
منظورتان آمریکاست؟
بله.
نه، این موضوع یک بحث قدیمی است، و من خیلی خوب با آن آشنایی دارم. ببینید، با توجه به ماهیت تاریخ فرهنگ در کشور شما، کسانی از دوران گذشته هستند که این موضوع را به سرعت تشخیص میدهند. فرهنگ و هنر نیز اینگونه است. در هند با دو فرهنگ روبهرو هستید که تاریخشان از شش هفت هزار سال پیش و از آسیای مرکزی شروع میشود. سنت و مذهب در این فرهنگها بههم تنیده شدهاند. شعر ایرانی نیز از این رویه پیروی میکند.نظم ایرانی در گذشته معیاری برای کل منطقه بود. ایرانیان به ترکها شعر دادند. سلجوقیان به سرزمینهای عربی رفتند؛ شعر ایرانی ، ترک و عربی درهمآمیختند. شعر ترک در سنت آنها ترکیب شد.
آنگاه از میان مردم شما تحصیلکردگان و آگاهان به سنت، به مطالعه این اشعار و سنتها و تاریخی که پابهپای آنها جلو میآید، مبادرت میورزند و چنین مردمی به واسطه استعداد و تواناییهای خود به سرآمد جامعه تبدیل میشوند و مردمشان را تربیت میکنند و آنها را در ذیل تابش شعر و آن سنتها قرار میدهند. پس ملتهای شما صاحب یک شعور هزاران ساله تاریخی و یک حس کهن میشوند. این شعر چه زمانی خلق شد؟ سرایندهاش چه کسی بود؟ ما آن موقع کجا بودیم؟!
اکنون ببینید از آغاز قرن بیستم چه اتفاقی افتاده است؟ الگوی توسعهطلبی سایکس- پیکو را که مقدمه جنگ جهانی اول شد، ملاحظه کنید. نیکولای دوم[تزار روسیه] آدم ابلهی بود که در تقسیم جنوبغربی آسیا و ایران به فرانسه و انگلیس پیوست و برای خودشان حوزههای نفوذ شمال و جنوب درست کردند. با فروخوابیدن غائله جنگ، دوران بعد از جنگ در ایران آغاز شد؛ زحمات مصدق برای استقلال را که دیدید. شاه را از بیم هرج و مرج در کشورتان، سرنگون نکرد. بحران پشت بحران.روند انزوای ایران به دنبال این تحولات ادامه یافت و طبعاً برمردمی که از بیرون به ایران نگاه میکنند بیتأثیر نبوده است. نگاه من از بیرون به ایران و حتی به هند و تاریخ و فرهنگ دیرینهاش از همین زاویه است.
نظرتان درباره ایرانستیزی که چند سالی است در آمریکا باب شده چیست؟
این پدیده مال امروز و دیروز نیست و عامل اصلی هم انگلیس است نه آمریکا. یادآور میشوم که اصل تقسیم قوا از اواسط قرن هجدهم با ظهور امپراتوری انگلستان بنا گذاشته شد. این امپراتوری به یمن رابطه سایکس_ پیکویی با فرانسه و روسیه عملاً بخش اعظم منطقه جنوبغرب آسیا را مرزبندی و مشخص کرده است لذا مردم آمریکا با این منطقه و کشور شما بهجز از طریق مهاجران ایرانی که جمعیت قابل توجهی در آمریکا دارند، ارتباط قابل ملاحظهای نداشتهاند. از این طرف دسترسی مردم ایران نیز ناچیز بوده است.انگلستان یک طعمه خوب بهدست آورد که با توسعه کمپانی هند شرقی نطفه آن بسته شد. کل منطقه زیر سلطه بریتانیا رفته بود.
به جز کارشناسان مسائل ایران و خاورمیانه، اطلاعات و دانش مستقیم آمریکائیان از این منطقه بسیار ناچیز است. به عکس انگلیسیها که اطلاعات مفصل و مبسوطی در اختیار دارند. مثلاً انگلستان در دوران تسلطش بر هند، عواملش را به روستاهای ایران گسیل میکرد. آنها برای خانوادهها پرونده تشکیل میدادند تا ببینند در هر خانوادهای کدامیک از اعضا نقش و جایگاه مهمتری دارد. سپس پروندهها را به لندن میبردند. مدتی بعد پروندهها را به ایران میآوردند و بررسی میکردند ببینند در این فاصله زمانی چه تغییر و تحولاتی در خانوادهها رخ داده و نقش مهم به چه کسی رسیده است. آنها هر عملیات اطلاعاتی و جاسوسی که را لازم بود علیه مردم ایران پیاده میکردند.
از میان سایر کشورهای اروپایی، آلمانیها به ایران آمدوشد داشتند. یکی از افسران نیروی دریایی آلمان که درجه ستوانی داشت مأمور شد در دوران جنگ جهانی اول چند صباحی به ایران و افغانستان بیاید. در این کشور هم گروهی در امور ایران و افغانستان و سایر نقاط دارای علم و دانش و نظرات کارشناسی بودند.ولی شناخت آمریکائیان از تاریخ و مسائل ایران صرفاً به چند کارشناس محدود میشود.
نظر شما درباره ابتکار عمل هستهای چیست، آیا ایران را یک تهدید هستهای قلمداد میکنید؟
خیر، البته قضیه پیچیدهای است. در کلیت موضوع الان در نقطهای ایستادهایم که جنگ، مگر برای دفاع در برابر حمله، دیگر امکانپذیر نیست. جنگ به راهانداختن به عنوان اهرم اعمال سیاست فقط از مغز آدمهای بیخرد تراوش میکند. گسترش زرادخانههای هستهای و تسلط بر فضا به این معناست که آغازکننده جنگ تهاجمی در کره زمین از آسیب و خسارات متقابل مصون نیست.
ایران هم مثل دیگر کشورها از اشتباه مبرا نیست. ساخت سلاح هستهای بهخصوص اگر دیوانهای هم پیدا شود که آن را به سمت کشور دیگری پرتاب کند، اشتباهی با زیانهای متقابل برای ایران است. ایران که که قرار نیست دست به این اشتباه بزند. باید روابط میان ملتها را گسترش دهیم و از دامنزدن به رقابت و سبقتجویی در میان آنها پرهیز کنیم. سیاره ما هماکنون به قدرت هستهای احتیاج دارد ولی نه برای قدرتنمایی. چون چگالی- شار انرژی شکافت هستهای به نوبه خود رده متفاوتی از دامنه قدرت را نشان میدهد. شمارش قدرت بر مبنای کالری ممکن نیست. باید مطابق فرمول شدت قدرت محاسبه شود، یعنی باید محاسبه شود که با برخورداری از قدرت شکافت هستهای چه واکنشهای شیمیایی را میتوان بهوجود آورد.
دنیا دچار کم آبی است. ایران نیز با این مشکل دست به گریبان است. زمینهایی که روزگاری حاصلخیز بودند خشکیدهاند. پس باید بتوانیم برای توسعه زمینها و رفع احتیاجات جمعیت رو به رشد دنیا ذخایر آب شیرین تولید کنیم. ما داریم منابع آب شیرین را از بین میبریم. راهی را که هند میرود نباید دنبال کرد. مقادیر عظیمی آب شور را میتوان نمکزدایی کرد و این کار تنها با نیروی هستهای انجامپذیر است.
مشکل تازهتری هم پیش آمده است که در ربع قرن آینده برای بشر مصیبتبار خواهد بود. در حال حاضر بخش اعظم غنیترین منابع معدنی زمین به سرعت مصرف میشود. جمعیت شش میلیاردی دنیا_ که دوست دارد سطح زندگیاش بهبود یابد_ به رقم هشت میلیارد نزدیک میشود، و این یعنی افزایش مصرف منابع زمین برای تامین نیازهای بشر. پس مجبوریم منابع حاشیهای را به منابع قابل مصرف تبدیل کنیم. به کمک فناوری همجوشی گرماهستهای هدف فوق تحقق مییابد.
پس طرح استفاده از قدرت هستهای و اتم برای توسعه ملی صرفاً به معنای کسب قدرت نیست بلکه نوع قدرت و هدف شما از دستیابی به آن اهمیت دارد. نیاز ایران به آب را درنظر بگیرید. کشوری با مشکلات خاص خود، طبعاً به قدرت هستهای نه در دایره اعداد و ارقام کالریها بلکه بر حسب کیفیت قدرت لازم، به فرض برای توسعه منابع آبی، نیاز دارد.
مشکل سازماندهی منابع آب در سراسر منطقه "اوراسیا" وجود دارد لذا کشورهای این منطقه میبایست در زمینه برخورداری از توانایی نمکزدایی از آبهایی که عمدتاً از اقیانوس استحصال میشوند با یکدیگر همکاری کنند. این قدرت نیاز امروز ماست. باید منابع طبیعی به ویژه در آسیا توسعه یابند. پس ظرف 25 سال آینده باید به فناوری گرماهستهای دسترسی داشته باشیم تا این اهداف عملی شوند.
ایرانیان ملت بافرهنگی هستند و در توسعه فناوری مدرن توانایی دارند. شاه چنین قصدی داشت اما به دستور هنری کیسینجر، ایران را از مسیر منحرف کردند. شاه میخواست ایران را "ژاپن منطقه" کند ولی به دستور لندن متوقف شد. با این همه مردم ایران با توجه به فرهنگشان استعداد و قابلیت پیشرفت علمی و توسعه منابع را دارند. این موضوع نه تنها برای ایران که برای سایر ملل منطقه نیز ضروری است.
به نظر شما اگر دولتی متعادل و میانهرو ، مخالف با ایدههای تندروانه و عجولانه در آمریکا بر سر کار بیاید چه خواهد شد؟ مثلاً در تاریخ آمریکا تا به حال "اقدام پیشگیرانه" یعنی حمله به کشوری پیش از آن که خطایی مرتکب شده باشد، دیده نشده. فکر میکنید آمریکا چه وقت به این جایگاه برسد؟
من هم برای نیل به همین هدف تلاش میکنم. نیروهای مثبت در آمریکا را به ویژه وقتی که دست به دست هم بدهند، دست کم نگیرید. از این نیروها فراوان داریم. بوش تعدادی از نظامیان کلیدی را از دولتش بیرون انداخت. چرا؟ به خاطر جنگافروزی خود. چون این ژنرالها و دیگران نمیخواستند باب میل او عمل کنند. آنها بهخاطر احمقانه دانستن کارهای بوش اخراج شدند! مثل دمودستگاه نازیها، فقط ژنرالهایی که چشم بسته گوش به فرمان بوش بودند، باقی ماندند. ما نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، نهادهای دیپلماتیک و نهادهای دیگری نیز داریم. افرادی که دانش وسیعی دارند و میدانند کشور را چگونه بایداداره کرد. هر گاه رئیسجمهوری که از قدرت رهبری صحیحی برخوردار باشد در رأس کار قرار گیرد، آنها پاسخ مثبت میدهند و کشور به سرعت متحول میشود مانند دوران فرانکلین روزولت. ما این تواناییها را داریم.
پس مسئله برمیگردد به رهبری؟
قطعاً. مردم بحث رهبری را دست کم میگیرند. گاهی ایده دموکراسی خیلی لوث میشود. مردم به رهبری احتیاج دارند که به فکر رشد آنها باشند و تواناییهایشان را بشناسند.
آیا میتوانید شخصیت متعادل و کاریزماتیکی را در آینده پیشبینی کنید؟
من درحال حاضر دست به کار راهاندازی یک جنبش جوانان شدهام که هر چند کوچک اما مفید و تأثیرگذار است. فکر میکنم برنامهام برای تربیت جوانان سنین دانشگاهی از کارآمدترین برنامههای بهبود و توسعه آموزش در جهان امروز است.مردم مستأصل امروز میفهمند که به جهنم نزدیک شدهاند، نظام پولی دنیا آشفته است، اقتصادهای کشورها متلاشی شده و آنها در ورطه سختترین فروپاشی مالی در تاریخ عصر مدرن قرار گرفتهاند. با سپردن امور بهدست رهبران باکفایت و دارای انگیزه که اعتماد مردم را به خود جلب کنند، شاهد تغییر و تحولات اساسی مانند دوران روزولت خواهیم بود. به این امر امیدوارم. سایر نقاط دنیا میتوانند کمک کنند. مثلاً در هند، چین و در شورای همکاریهای شانگهای خمیرمایه همکاری وجود دارد. در اروپا یا کشورهایی که برخی از کارهای آمریکا را میتوانند بهعهده بگیرند هیچ طرح و ابتکاری دیده نمیشود. دلمشغولی من این است که دولت را وادار کنم کاری را که لازم است، انجام دهد.
چقدر شانس دارید؟
مبارزه خوبی است، با احتمال برد و باخت. میتوانیم برنده شویم. در سال 2005 با حزب دموکرات بهخوبی همگام شده بودیم. میتوانستیم سران حزب را به مسیر خاصی سوق دهیم و جرج بوش را از میدان بهدر کنیم که این کار را هم کردیم. اما بعد آدمهایی مثل فلیکس روهاتین در کار ما اخلال کردند. امسال از نفوذ مستقیم بهره کمتری دارم اما تأثیرم همچنان پابرجاست.
چه کسی میتواند مانع این اهریمنسازی دائمی از ایران شود؟آیا آمریکائیان میتوانند بین اسلامی که در ایران هست با سابقه 27 سالهاش و اسلامی که برجهای دوقلو را نابود کرد فرق بگذارند؟
نگاه شما به چیست؟ از دوران شارلمانی آغاز کنیم. اروپا برپایههای یک امپراتوری شیطانی، یعنی امپراتوری بیزانس بنا شد. افکار اشخاصی مانند آگوستین که از اسپانیا گریخته و از راه Isidore of Seville به ایرلند رفته بود نفوذ و گسترش یافت. مسیحی شدن ساکسونها بهدست او دستاورد بزرگی محسوب میشد درنتیجه همین دستاورد، شارلمانی در فرانسه ظهور کرد.
زمانی که شارلمانی دست به کار تجدید بنای فرهنگ اروپا شد، متحدانش چه کسانی بودند؟ هارونالرشید و یهودیان. همکاری و پیوستگی مسیحیان، یهودیان و مسلمانان حتی در دوران جنگ و کشتوکشتار نیز ادامه داشت. این موضوع را در اسپانیا شاهد بودیم ولی درگیری و برخورد فرهنگی جریان نداشت. منازعات مذکور برسر سلسلههای پادشاهی صورت میگرفت. پس طی دورانی همکاریهای بینالمللی بین اسلام، یهودیان و مسیحیان وجود داشته است.
بله، یک دوره طلایی.
اما چه شد؟ مردم دست به نابودی این همکاری زدند. اولین قدم را با جنگهای صلیبی برداشتند و دولت-ملت مدرنی را که شارلمانی درپی تشکیل آن بود برانداختند. آن دوران از حدود سال 1000 بعد از میلاد تا آغاز عصرجدید تاریکی در اروپا ادامه یافت؛ اروپایی که زیر سلطه بانکداران ونیزی و شوالیههای قاتل نورماندی بود.
شوالیههای نورماندی؟
بله و این وضع همه جا حاکم بود. و امروز بار دیگر دارند از همان فرمول- استفاده از مسیحیت، یهودیت و اسلام علیه همدیگر_ بهره میبرند. این قضیه زیر سر کیست؟ دفتر عربی بریتانیا از زمان گلوب پاشا در پایان جنگ جهانی اول.
چه کسی؟
سرجان گلوب پاشا و بعد هم کمپانی هند شرقی انگلستان که از طریق دفترش در هند تمام منطقه را زیر سلطه خود آورده بود. از این کمپانی یک شعبه عربی گرفتند و با این حیله تلاش کردند کل منطقه جنوب غرب آسیا را تحت نفوذ و سلطه خود بگیرند. آنها با همکاری و همدستی فرانسویهای فاسد، ترتیبات سایکس-پیکو را که در ایران نیز نفوذ کرده بود عملی کردند. تزار نیکولای دوم، در تقسیم دنیا به شمال و جنوب با فرانسویها و انگلیسیها شریک شد.
انگلیسیها در منطقه تحت نفوذ خود فرقههای ریز و درشت مذهبی را پیدا میکردند و به جان هم میانداختند و اکنون یکبار دیگر با دستپرورده گلوب پاشا که در دهه 1970 به نیت جنگ با اسلام درست شد سروکار پیدا کردهایم.
خیلی حیرتانگیز است.
برنارد لوئیس، کارشناس دفتر عربی گلوب پاشا در دوران گلوب پاشا بود. دفتر عربی انگلستان به قصد احیای نظریه جنگ با اسلام، جنگ مذهبی، تفرقهافکنی در دنیای جنگزده و پرآشوب و نابودی تمدنها سیاست رجوع به شیوههای صلیبیون را اتخاذ کرد.
خیلی حیرتانگیز است. نشنیده بودم.
اما این واقعیت امروز ماست.
بله. برخی از اندیشمندان ما در ایران همین حرف را میزنند. آنها چندین سال است که مصدر و منشأ دشمنی را پیدا کردهاند اما شنیدن این حقیقت از زبان شما خیلی جالب است. در اینجا اضافه میکنم که جمهوری اسلامی ایران در این 27 سال گذشته به هیچ کشوری حمله نکرده است و کسی را تهدید نمیکند اما صدام با حمایت تمام اروپا و آمریکا به ما حمله کرد.
همینطور است.
مطلبی هست که بخواهید به ما، به مردم ایران بگویید یا پیامی که بخواهید به مردم ایران منتقل کنید؟
مأموریت ما جهانی است. باید بین ملل دنیا تفاهم ایجاد کنیم یا لااقل هدف مشترکی را بین شخصیتهای منتقد در میان ملتها دامن بزنیم. ما دارای فرهنگهای ملی هستیم.باید دکان جهانیسازی را تخته کرد. چون اگر از فرهنگهای ملی صیانت نکنیم، انسانها از هویت فردی خود تهی میشوند. هویت فردی با مشارکت در فرهنگ ملی متبلور میشود بنابراین وطنپرستی باید به معنای فرهنگ ملی و پیشرفت آن باشد.
اما از طرفی نباید دغدغه برای رفاه و آسایش کل بشر را کنار بگذاریم. اندیشمندان و صاحبنظران کشورها میبایست با هم ارتباط برقرار کنند و هدف واحدی را برای آینده بشریت ترسیم کنند. ضرورت زمانه ما همکاری منسجم کشورهاست. باید دولتهای ملی را تقویت کنیم و به اهداف بزرگ توسعه بیندیشیم. ما تبلور این ادای تکلیف را در رشد و توسعه اقتصادی خواهیم دید اما در همه زمینهها رشد و توسعه را به ارمغان میآورد. چین یکمیلیارد و چهارصد میلیون نفر جمعیت دارد؛ هند بیش از یک میلیارد. آسیا با این وضع قادر به توسعه نیست. چینیها برای مصرف مردم آمریکا و اروپا کالاهای آمریکایی و انگلیسی تولید میکنند.این شیوه به توسعه چین کمکی نمیکند. بخش بزرگی از جمعیت چین به رشد و توسعه مطلوب دست نیافتهاند و چینیها این را میدانند.
هند هم به همین وضع مبتلاست؛ حدود 70 درصد جمعیت هند در محرومیت بهسر میبرند و روز به روز اوضاع وخیمتری پیدا میکنند؛ مشکل کمبود آب به علاوه دیگر معضلات. بقیه آسیا هم همین قصه را دارد. دو نسل یعنی پنجاه سال وقت لازم است تا برای زندگی جوانان فکری بکنیم. اوراسیا را باید یک «واحد» درنظر بگیریم و روابط حاکم بر آن را بهگونهای اصلاح کنیم تا اروپای مرکزی و غربی به توسعه بلند مدت آسیا از بعد کالاهای سرمایهای، فناوری و غیره متعهد شوند و براساس توافقنامههای اعتباری بلند مدت بین بخشهای مختلف اوراسیا به آنها کمک کنند و سایر نقاط دنیا نیز با این روند ارتباط سازنده داشته باشند.باید به دنیا پنجاه سال فرصت بدهیم تا به مرحله جدیدی از توسعه دست یابد، به نحوی که جانشینان نسل جوانان امروز صرفاً میراثبر دنیا نباشند بلکه بدانند برای حرکت به مرحله بعدی چگونه محاسبه کنند.
بسیار متشکرم. خیلی لطف کردید که فرصت این مصاحبه را به ما دادید. خیلی دوست داشتم در تحقیقاتم با سیاستمداران و اشخاصی مانند نظامیان بازنشسته دیدار و گفت و گو کنم؛ افرادی با دیدگاههای مستقل. حتی توصیههای شما در این مورد میتواند سودمند باشد.
همکارم جف استاینبرگ با چنان اشخاصی ارتباط دارد و میتوانیم از او کمک بگیریم.
تابهحال امکان مصاحبه با سناتورها یا نمایندگان کنگره برایمان فراهم نشده.
توصیه میکنم ابتدا با کارشناسانی که کمو بیش نگرانیهای شما را دارند صحبت کنید.
ما با شخصیتهایی از جرگه هستههای فکر گفتو گو کردهایم.
بله، افرادی که در خدمات دولتی نیستند اما در عین حال بسیار مطلع و عالم به امورند و قضایا را پیگیری میکنند. آنها آزادترین شخصیتها هستند.
آقای دیباس نویسنده است و چند کتاب درباره رسانههای ایران نوشته است. از طرفی مستندساز و روزنامهنگار هم هست. ایشان در تکمیل تحقیقاتم به من کمک میکند. دیروز در مزرعهای در UpState نیویورک بودیم و با یک کشاورز راجعبه کار و زندگیاش مصاحبه کردیم و ..... ما همه جا سر میزنیم. بهترین کار همین است که نظر و دیدگاه جمع کنیم. امکانات و تجهیزات ما کم و محدود است و سعی میکنیم چشمانداز کلی وقایع و جریانات آمریکا را بهدست آوریم.
الان در آمریکا بهخصوص واشنگتن اتفاقاتی که یک جریان عمومی و بینهایت مهم را دامن زده است پیش آمده؛ مثلاً ماجرای صنعت خودروسازی. شاید بد نباشد نگاهی به آن بیندازید زیرا در مورد کشمکشهای موجود به شما دیدگاه میدهد.
دقیقاً همینطور است.
الان برای کوبیدن فلیکس روهاتین در حال تلاش هستیم. این شخص یک بانکدار و سینارکیست (Synarchist) است. شهروندی آمریکایی اما سینارکیستی فرانسوی؛ آدم خبیثی است.
میبینم کار شما به شکل تیمی است.
بله
اندازه گروه و دقت کارتان چقدر است؟
ما در دل شبکهای از شبکهها هستیم. محدودیت نداریم. البته عدهای از ما میترسند و ما را در محاصره گرفتهاند اما از طرف دیگر دوستانی هم داریم.
امیدوارم به ایران که بازمیگردیم مردم از شما خوششان بیاید.
نسلی با ما کار میکنند که اهل مبارزهاند و نسبت به مسائل جاری و ابعاد آن و دیدگاههایی که در مورد آن منطقه از جهان ارائه میشود دارای بینش و درک و فهم هستند.
اجازه دهید از شما سؤالی درباره مسیحیت بپرسم. ما مسلمانان از مسیحیان توقع بیشتری داریم. انتظار داریم مسولیتپذیری، همیاری و گرایشهای دینی بیشتری داشته باشند. اکثر مسلمانان جهان از مسیحیان در مبارزه با بحرانها انتظار دارند. مسیحیان امروز آمریکا در چه اوضاعی بهسر میبرند؟
بسیار آشفته. برای این وضع نیز دلایل معرفتشناختی داریم. نسل قدیمی متعلق به دوران رشد جمعیت که الان در سنین 50 تا 60 سالگی هستند سررشته امور آمریکا را بهدست گرفتهاند و بسیار متنفذند.همین نسل بودند که مغزشان را کنار گذاشتند و لباسهایشان را درآوردند. نسل بعد از آنها را نسل Tweeners میگویند.
مردم Wood stock
بله، آنها نسل دانشگاهی بودند و به خانوادههای ثروتمند و متنفذ جامعه تعلق داشتند. پستهای بالای دولتی و مشاغل حساس در حال حاضر در سیطره آنهاست، همینطور رسانهها. این نسل که شامل بسیاری از اعضای کنگره میشود عموماً فاسد، غیرقابل اعتماد و سفسطهبازند.
نسل بعد یعنی Tweenerها آدمهای سی- چهل ساله امروزند که تحصیلات بالایی ندارند و علیه نسل پدران، عموها، عمهها و خالههای خود شوریدند. چون والدینشان به چیزی اعتقاد ندارند اینها به هر چیزی که دم دستشان بیاید اعتقاد پیدا میکنند. آدمهای فناتیک مذهبی را در این قشر میتوانید بشناسید. به مخاطبان مذهبی فناتیک جناح راست در آمریکا که نگاه کنید نسل Tweenerها را در میانشان مییابید.
چندتا آدم قدیمی هم در بین آنها میبینید، اما طرفداران این قشر اغلب جوانان فناتیک هستند. بنابراین، دین در آمریکا وضع آشفتهای دارد.
متعاقب دو نسل قبل به نسل جوان میرسیم. کار با این نسل راحتتر است. با آنها میتوانم درباره الهیات بحث و تبادل نظر کنم. مسئله ما توافق مذهبی نیست بلکه منظور و مقصودمان از خدا، خلقت و از این قبیل مسائل را به بحث میگذاریم. مسئله ما این است که دین در غالب اوقات به عنوان ابزار فساد به کار گرفته شده است. کسانی از این دغدغهها و باورهای مردم سوءاستفاده کردهاند و آن را به نفع خود دستکاری میکنند.در دو نسل پیش میبینید که عریانی و سکس رواج پیدا کرد و مواد مخدر برای آنها خدا شده بود.
دهه 60
نسل Tweenerها با پناه بردن به خلبازی و جنون، علیه فساد اخلاقی والدینشان شوریدند. حضور این نسل در احیاگریهای بنیادگرایانه کاملاً مشهود است. نسل جوان امروز در جستوجوی راهی برای معنابخشیدن به زندگی و رقم زدن چنین آیندهای برای بشریت هستند.دین توسط کسانی ترویج و تدریس میشود که خود نیز بر آنچه میگویند آگاهی ندارند و اهل سوءاستفادهاند.سخت است دیدن آدمی که متعصبانه به عقیدهای چسبیده، بیآنکه بداند آن عقیده چیست و نمیتواند دربارهاش حرف بزند! بحث کردن با این آدمها دشوار است.
خودتان را بهعنوان یک مسیحی مؤمن توصیف کنید.
من از واژه مؤمن استفاده نمیکنم. من دانشمندم و در درک مسیحیت هیچ مشکلی ندارم. بهنظرم با توجه به صفتی که بهکار بردید سعی کردید من را متمایز کنید. من فرقهگرا نیستم؛ چنین گرایشهایی هم ندارم. میدانم خدا کیست. مشکلی با این موضوع ندارم. اما معتقدم لازم نیست انسان رفتار تهاجمی اتخاذ کند. بهترین و موفقترین مبلغها کسانی هستند که بهجای موعظه و خطابه راه خدمت را در پیش گرفتهاند و با ایمانشان به خدا دست به تبلیغ میزنند.
از گفتوگو با شما لذت بردیم.
متشکرم.
سوره مهر
نظرات