تشکیلات سیاسی رضا پهلوی در سال ۱۳۶۰

به روایت احمدعلی مسعود انصاری


تشکیلات سیاسی رضا پهلوی در سال ۱۳۶۰

در نهم آبان‌ماه ۱۳۵۹ رضا پهلوی که به سن بیست‌سالگی رسیده بود، براساس قانون اساسی گذشته، که از نظر او و یارانش هنوز معتبر بود، طی تشریفاتی در قاهره خود را پادشاه ایران نامید. هر چند فرح پهلوی، به عنوان نایب‌السلطنه، هم‌چنان مراقب فرزند بود و زمام امور را به دست داشت. اشرف پهلوی رضایت داده بود که برای شروع کارها پنج میلیون دلار بپردازد. قرار شد از این پول مقداری به «رادیو نجات» که از قاهره پخش می‌شد کمک شود. هم‌چنین فرح ۸۰۰ هزار دلار برای ارتشبد اویسی فرستاد تا توپخانه فتح ایران او هم‌چنان غرش کند. با اعلام سلطنت رضا پهلوی، فرح، دفتری هم برای او تشکیل داده بود و نصرت‌الله معینیان، رئیس دفتر سابق شاه، را به ریاست دفتر فرزندش برگزیده بود. مشاورانی نیز از یاران خود برای او تعیین کرده بود، تا هر یک مدتی با او بوده و اندیشه او را بارور کنند. ادامه را از زبان احمدعلی مسعود انصاری، یار و مشاور سابق رضا پهلوی، می‌خوانیم:

رضا از من خواست که به فرانسه و به دیدار [نصرت‌الله] معینیان بروم تا او مرا بیشتر در کار گروهی که تشکیل داده بود بگذارد. در پاریس به دیدار معینیان رفتم و او به تفصیل از گروه و افرادش برایم گفت. دانستم که افراد این گروه عبارتند از: هلاکو رامبد، رضا قاسمی، فضل‌الله صدر، تیمسار [رضا] عظیمی، تیمسار [محمد] کاظمی، امیر طاهری و دکتر غلام کاظمیان، که برای هر یک از آنها چهار هزار دلار حقوق، و چهار هزار دلار هزینه در ماه تعیین شده بود، و براساس طرحی که ریخته بودند هر یک از این افراد حوزه فعالیت معینی داشتند. پاره‌ای از این افراد را دورادور می‌شناختم و با مابقی هم در طول کار بیشتر آشنا شدم. در اینجا به میدان عمل هر یک از این افراد و معرفی بعضی که تنها در این ماجرا همکاری داشتند خواهم پرداخت. حوزه عمل دکتر کاظمیان را آمریکا تعیین کرده بود. وی سال‌ها در آمریکا خدمت کرده بود و از جمله سرپرستی امور دانشجویان را در آن سفارتخانه بر عهده داشته، و حتی در سال‌های آخر حکومت شاه از نظر اداری ارتقاء یافته و با رتبه سفیر در همان سمت عمل کرده بود. سال‌ها کار در کنار اردشیر زاهدی و شرکت در برگزاری مجالس آن‌چنانی در سفارت ایران در آمریکا، که هنوز خاطره پذیرایی‌های شایان آن در خاطره رجال شهر واشنگتن است، وی را با بسیاری از مقامات آمریکایی آشنا کرده بود. به علت همین شناختش از آمریکا با رضا، که دو سالی در آنجا درس خوانده بود و پس از آن هم مرتب به آنجا سفر می‌کرد، خیلی نزدیک شده بود، عضویتش در این گروه نیز به توصیه خود رضا بود. رضا قاسمی را از زمانی که کارمند پدرم در زمان سفارت ایتالیا بود می‌شناختم. سال‌ها بعد که [عباسعلی] خلعتبری وزیر امور خارجه شد او را به ریاست اداره‌ای که مسئول امور خلیج‌فارس بود برگزید، و پس از آن هم سفیر ایران در کویت شد. آن مسئولیت و مقام سفارت، وی را با منطقه خلیج‌فارس بسیار آشنا کرده بود. به همین سبب معینیان، که با وی دوستی دیرینه داشت، مسئولیت منطقه خلیج‌فارس را به وی محول کرده بود. وی فردی فعال و مردم‌دار بود که با پایان گرفتن کار گروه و سکونت در انگلستان کانون ایرانیان را در آن دیار شکل داد و به دبیری آن برگزیده شد.

فضل‌الله صدر عضو دیگر این گروه بود، دکتر جراحی که یک دوره از کهک قم به وکالت مجلس انتخاب شده بود. سخنران نسبتاً خوبی بود که برای خوشامد اربابش کاهی را به کوهی می‌نمود. وی از پان‌ایرانیست‌های قدیم بود که در جریان جدایی بحرین از ایران از آن جمع جدا شده بود، زیرا پزشکپور و تجدد و عاملی، از سران پان‌ایرانیست‌ها که در آن موقع نماینده مجلس بودند، با این جدایی مخالف بودند و او تنها فردی بود از این جمع که به این جدایی که مورد نظر انگلیسی‌ها بود، و شاه و اردشیر زاهدی وزیر خارجه وقت آن را حمایت می‌کردند رأی داده بود. به پاس این عمل هم تنها فردی بود از آن جمع که در دوره بعد بار دیگر به مجلس راه یافته بود. و این بار اگر «حزب پان‌ایرانیست» در مجلس نقش حزب سوم را در برابر دو حزب حاکم، «مردم» و «ایران نوین» نمی‌توانست اجرا کند، او با «حزب ایرانیان» که پس از آن جدایی ایجاد کرده بود، تنها وکیل مجلسی شد که از جانب دو حزب اصلی به مجلس راه نیافته بود. به هر حال، وی که ظاهراً به انگلستان علاقه‌مند بود و در همان کشور هم رحل اقامت افکنده بود، مسئولیت عملیات سلطنت‌طلبان آن کشور را هم برعهده گرفته بود. دو تیمسار هم کارهای نظامی گروه را بر عهده گرفتند: یکی تیمسار عظیمی که سال‌ها وزیر جنگ بود و بسیار هم مورد احترام رضا بود. وی به زودی از این جمع کناره گرفت و تا بدان‌جا که مدارک من نشان می‌دهد حقوقی نیز دریافت نکرد. و دیگری تیمسار کاظمی که ظاهراً تمام عمرش را دور از میدان عمل و در ستاد خدمت کرده بود. افسر بسیار ترسویی که وقتی در پاریس با هم قدم می‌زدیم مرتب مسیر خود را عوض می‌کرد، و نگران بود که کسی نداند ما کجا هستیم و یا اصلاً بدانند با من است، و همیشه فکر می‌کرد تمام نیروها برای ترور او بسیج شده‌اند. و بالاخره امیر طاهری که مسئولیت امور تبلیغاتی گروه را بر عهده داشت و امید می‌رفت با روابطی که با برخی از مطبوعات غرب دارد تبلیغات وسیعی را به نفع سلطنت به راه بیندازد. و البته چنین نشد و این ادعا طبل توخالی بود؛ و بالاخره هلاکو رامبد که مسئول قسمت فرانسه بود و بعدها به ریاست گروه رسید.

 

منبع: پس از سقوط(سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی)؛ خاطرات احمدعلی مسعود انصاری؛ مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی؛ صص ۲۰۹ تا ۲۱۱