درسی از شهریور 1320
80 سال از اشغال ایران توسط قوای متفقین میگذرد. در این ۸۰ سال تغییرات بسیاری در جغرافیای اقتصادی و سیاسی ایران و منطقه خاورمیانه به وجود آمده است. مناسبات سیاسی کشورها، توازن قدرتها، شکل داد و ستد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی فیمابین دولتها و ... دچار تغییرات بنیادین شده است. اما یک عامل مهم از آن تاریخ تا به امروز دچار کمترین تغییری نشده است و آن اینکه دولتهای بیگانه، هم در آن زمان و هم امروز، برای توجیه مداخلات خود در امور داخلی کشورها همواره از جوسازی و شانتاژهای تبلیغاتی بهره گرفتهاند و از این طریق کوشش کردهاند اقدامات غیرقانونی خود را موجه جلوه دهند. اگر در آن زمان خطر هیتلر را به رضاشاه گوشزد میکردند و اگر بحث «ستون پنجم آلمان» را به میان میآوردند، دروغ میگفتند. اگر امروز شعار زیبای حقوق بشر را سر میدهند، اگر بر لزوم مبارزه با تروریسم تاکید میکنند، اگر اشاعه سلاحهای کشتار جمعی را نفی میکنند، و اگر واژههای فریبندهای چون دموکراسی، ثبات، آزادی، امنیت و .... را مطرح میکنند، به هیچیک از اینها قلباً اعتقادی ندارند. اینها شعارهایی بدون پشتوانه هستند که صرفا نقشههای شیطانی دولتهای سلطهگر برای دخالت در امور کشورهای دیگر را میپوشانند.
قبل از اشغال ایران، انگلیسیها رضاشاه را متهم به همپیمانی با آلمان نازی کرده و خواستار اخراج همه آلمانیها از ایران شده بودند. با این حال وقتی رضاشاه تسلیم آنان شده و دستهدسته آلمانیها را اخراج میکرد باز پروژه اشغال ایران به اجرا گذارده شد و وقتی رضاشاه متوسل به فرانکلین روزولت رئیس جمهور آمریکا شد تا وی انگلیسیها را از مداخله نظامی در ایران باز دارد، روزولت این پیشنهاد را با بی اعتنایی کامل رد کرد.
واقعیت این بود که در آن زمان، اشغال ایران جزو تصمیمات برنامهریزیشده متفقین بود و طرح خطر آلمان، بهانهای بیش نبود. در این میان بدیهی بود که سرسپردگی پهلوی اول به بیگانگان، عدم حمایت مردم از وی، و نبود استقلال سیاسی در ایران عواملی بودند که سبب تسهیل این مداخلهگری و اشغالگری میشد.
قراین فراوانی وجود دارد که نشان میدهد موضوع خطر اتباع آلمانی و یا ستون پنجم هیتلر در ایران بحثی واهی و دروغ بوده و انگلیسیها به کمک روسها از پیش، قصد اشغال ایران را داشتهاند. مثالهای زیر خواندنی است:
بعد از اشغال ایران توسط قوای متفقین در شهریور 1320، میرزاجوادخان عامری کفیل وقت وزارت امور خارجه ایران گفته بود: «وقتی شنیدم که طرح اشغال ایران در روز ۲۰ مرداد ۱۳۲0 توسط چرچیل نخست وزیر انگلیس و روزولت رئیس جمهور آمریکا طی ملاقات آنان در داخل یک ناو زیردریایی در اقیانوس اطلس برنامهریزی شده بود، فهمیدم که موضوع اتباع آلمانی فقط یک بهانه برای اشغال ایران است. زیرا این تبانی در شرایطی بود که دولت ایران آمادگی خود را برای اخراج اتباع آلمانی به اطلاع متفقین رسانده بود.»(1)
رجبعلی منصور نخستوزیر دوره اشغال ایران نیز گفت: .... «وقتی موضوع فشار انگلیس و شوروی به دولت ایران برای تقلیل کارشناسان آلمانی را به اطلاع وزیر مختار آلمان در تهران رساندم، وی به من گفت: "ما برای حفظ رابطه دوستانه با شما کلیه آلمانیهای مقیم ایران را خارج خواهیم کرد، ولی مطمئن باشید روس و انگلیس مقاصدی علیه ایران دارند که از آن دست نخواهند کشید." چند روز بعد، ایران به اشغال روس و انگلیس در آمد...»(2)
در بحبوحه فشار انگلیسیها به دولت ایران برای اخراج اتباع آلمانی، آنتونی ایدن وزیر خارجه انگلیس به محمد علی مقدم وزیر مختار ایران در لندن گفته بود: «مسئله ما دستیابی به "راه" برای حمل اسلحه و مهمات به جبهه روسیه است. اگر این مسئله حل شود از اقدامی که ممکن است عواقب وخیمی برای ایران داشته باشد جلوگیری خواهیم کرد»(3)
چهار هفته پس از اشغال ایران، روز ۳۰ شهریور ۱۳۲۰ چرچیل نخستوزیر وقت انگلیس طی نطقی در پارلمان آن کشور گفت: «وظیفه ما رساندن کمک به نیروی نظامی اتحاد جماهیر شوروی بود و برای این منظور بود که نزدیکترین راه یعنی راه ایران را انتخاب کردیم»(4)
چرچیل پس از پایان جنگ در جایجای کتاب خاطرات خود بر اهمیت نفت ایران برای بریتانیا تاکید میکرد و آن را دلیل اصلی اشغال ایران میدانست: «موضوع مهم و اساسی، توانائی ما در مراکز نیروی نظامی ما در عراق است، تا از آن طریق بتوانیم معادن نفت ایران را حفظ و حراست کنیم....گزارشهایی که مورد تائید قرارگرفته بود، حکایت از آن میکرد که ایران در ناحیه معادن نفت، نیروی نظامی متمرکز کرده است... ما باید برای اشغال معادن نفت ایران آمادگی داشته باشیم...»(5)
مثالهای فوق مصادیقی هستند که نشان میدهند ادعاهای مطرح شده از سوی انگلیسیها برای اشغال ایران کذب محض بوده و آنان به دلایل دیگری از پیش قصد اشغال ایران را داشته و برای آن برنامهریزی کرده بودند. ولی مواضع اعلامشده آنان، همواره با فریب و دروغ و نیرنگ آمیخته است.
رادیوی لندن در تاریخ 14 آبان 1320 یعنی دو ماه پس از اشغال ایران در یکی از برنامههای خود به این سیاست مملو از تزویر و نیرنگ اشاره و اعتراف میکند. بازخوانی این گفتار رادیویی برای پی بردن به نحوه مداخله انگلیسیها در امور کشورهای دیگر مهم است. این برنامه رادیویی به دخالت انگلیسیها در امور داخلی ایران، به قرارداد 1907 و تقسیم ایران بین خودشان و روسیه، و به سیاست حفظ ایران برای جلوگیری از نفوذ دیگر کشورها در هند و... اشاره میکنند.
اعتراف وقیح رادیو لندن چنین است:
«.......شما از سیاست دولت انگلیس در ایران آگاه نیستید. این سیاست ساده و روشن است اما کسی به آن پی نمیبرد. سیاست انگلیس در ایران مبنی بر دوستی است. دوستی دو قسم است: "دوستی بیغرض و دوستی با غرض". دوستی بیغرض مخصوص دانشمندان است اما دوستی دولت انگلیس نسبت به ایران و نسبت به هیچ کشور دیگری، دوستی بیغرض نیست و نمیتواند باشد. در سیاست، بیغرض نمیتوان بود. غرض ممکن است صالح یا فاسد باشد. سیاست دولت انگلیس نسبت به ایران مبنی بر غرض صالح است! به این معنی که ما مصلحت خود را چنین تشخیص دادهایم که ایران باید مستقل و تمامیت ارضی آن محفوظ بماند و نظم و امنیت در آن مستقر باشد. چرا که ایران نهفقط دروازه هندوستان است - آن زمان هندوستان مستعمره انگلیس بهشمار میرفت - بلکه دروازه تمام آسیا است و عدم استقلال و بینظمی و اغتشاش در آنجا برای ما مضر بلکه خطرناک است. این است وجه دوستی ما نسبت به ایران که از روی غرض است... دولت انگلیس از این سیاست اصلی منحرف نمیشود مگر به یکی از دو علت: یکی اینکه مأیوس شود از اینکه دولت ایران بر پای خود بماند و دیگر اینکه منافع حیاتی خود را در ایران در مخاطره ببیند! در این صورت چارهای ندارد جز اینکه هر دست و پایی میتواند بکند و کسی هم حق ندارد انگلستان را ملامت کند. مثلاً قراردادی که ما در سال 1907 با دولت تزاری روس بر سر ایران بستیم و ایران را به منطقههای نفوذ تقسیم کردیم از این جهت بود که آن زمان پس از چندین سال تلاش مأیوس شده بودیم از اینکه دولت ایران بتواند استقلال خود را حفظ کند. ما میدیدیم که بهسرعت زیر دست دولت تزاری میرود. بهوسیله آن قرارداد خواستیم یک مقدار از تجاوزات روسیه تزاری جلوگیری کنیم. همچنین در زمان جنگ بینالملل اول، ما در کارهای ایران مداخله کردیم. چرا که بهخاطر شیطنتهای آلمانها و عثمانیها منافع خودمان را در خطر میدیدیم. در 1919 قراردادی با ایران بستیم. بسیاری از مردم گمان بردند ما میخواهیم ایران را تحتالحمایه خود درآوریم. ولی سبب، آن بود که با مشاهده وقایع چندینساله مأیوس شده بودیم که ایرانیها بتوانند امور خود را اداره کنند. پس از آنکه دیدیم ملت ایران نسبت به آن قرارداد بدبین است و آن را مبتنی بر فرض، غرضِ فاسد میداند قرارداد را ملغی کردیم و در عوض دولت ایران را تقویت و مساعدت کردیم که نظم و اقتدار را در کشور خود برقرار نماید. تقویت و مساعدت ما از رضاشاه رازش این بود. باید انصاف داد که او در چند سال اول به اصلاح امور کشور پرداخت اما بهمرور زمان هرچه قدرتش بیشتر شد از راه صحیح بیشتر منحرف شد و به کارهای بیقاعده دست زد و ما هم ناراضی بودیم اما چه میشد کرد؟! دشمنان القاء میکردند که ما رضاشاه را اداره میکنیم و هرچه میکند بهدستور ما است. ولی چنین نبود! تا وقتی که دیدیم شیطنت آلمانها و غفلت شاه، منافع ما را دارد به خطر میاندازد، این بود که این اقدام اخیر (اشغال ایران در 3 شهریور 1320) را کردیم و اطمینان میدهیم که بهمحض اینکه مخاطره فعلی رفع شد خاک شما را تخلیه میکنیم و شما را در امور کشور خودتان آزاد و مختار میگذاریم و دولت شوروی هم که با ما متحد است همین نیت را دارد!......»(6)
اینگونه اعترافات بیشرمانه سخنگویان انگلیس به دخالت در امور یک کشور مستقل باید ملت ما را همیشه بیدار و آگاه نگه دارد. باید تاریخ معاصر درس بزرگی برای ما باشد؛ درس از این جهت که با وحدت تمام در پی ساختن بنیادهایی باشیم که ما را به اندیشه وامیدارد، به خویشتن بازمیگرداند، ارزشهای انسانی را در مقابل فریبها و سیاستهای دروغین به ما مینمایاند، ایمان ما را به اصول اعتقادی اسلامی تقویت میکند و اعتماد به نفس را به گونهای که شایسته یک ملت زنده و بیدار و تواناست در وجود ما محکم میگرداند. متاسفانه در ایران آن زمان سلسلهای حکومت میکرد که زائیده اراده همان دولت مکار و مداخلهگر بود. دقیقاً به همین دلیل بود که وقتی کشور به اشغال بیگانه درآمد مردم ایران بجای آنکه در برابر این اشغالگری و توحش بیگانگان خون گریه کند، بابت سقوط دیکتاتور دستآموز اشغالگران، شادی میکردند.
شهریور 1320 برای ملت ما ایران دو خاطره متضاد را به همراه دارد: یکی سقوط دیکتاری رضاخان یعنی واژگونی کاخ ظلم و ستم که همه آرزوی آن را انتظار داشتند، و دیگری اشغال سرزمین ما بوسیله ارتشهای بیگانه که مصائب بسیار را به همراه داشت. مردم ایران بدبختیهای ناشی از حضور بیگانگان را با همه سختیهایش تحمل کردند، چون احساس میکردند دیکتاتوری 20 ساله رضاشاه ساقط شده است.
پینوشت:
1 - حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد هفتم، صص 149- 133
2 - سعید قانعی و محمدعلی علمی، نخستوزیران ایران از صدر مشروطه تا فروپاشی دولت بختیار، انتشارات علمی، 1391، ص 377 تا 380
3 - عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر پیکان، ۱۳۹۴، صفحه ۶۹ و ۷۰
4 – مکی، همان، ص 149
5 - مقاله «پل پیروزی در جنگ جهانی دوم»، سایت مرکز اسناد و صنعت نفت ایران
6 - سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، 1387، ج اول، ص 264 و 265
نظرات