اعترافات غلامحسن قائم‌پناه از اعضای کمیته مرکزی حزب توده:

اصولاً حزب توده برای جاسوسی پایه‌ریزی شد


اصولاً حزب توده برای جاسوسی پایه‌ریزی شد

اشاره: در تاریخ ۱۲ اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۲ و در دومین قسمت از مصاحبه سران حزب توده که از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شد، غلامحسن قائم‌پناه به عنوان یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب توده به شرح فعالیت‌های این حزب پرداخت.

****

 

س: ضمن معرفی خود به مسئولیت‌هایی که در حزب توده داشته‌اید بپردازید.

قائم‌پناه: من غلامحسن قائم‌پناه متولد سال ۱۳۰۲، در سال ۱۳۲۶ از دانشکده افسری فارغ‌التحصیل شدم و در سال ۱۳۲۴ و در زمان دانشجویی در دانشکده افسری، عضو حزب توده ایران شدم. در سال ۱۳۲۹ از ارتش فرار کردم و به اتحاد جماهیر شوروی رفتم و از آن به بعد در اتحاد جماهیر شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی مقیم بودم. ضمناً از همان سال ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ من در مقابل سازمان امنیت شوروی (کا. گ. ب) تعهد دادم که با آن سازمان همکاری کنم و این همکاری در اشکال مختلف ادامه داشته است. مسئولیت‌هایی که در هنگام دستگیری، در حزب داشتم، عضویت کمیته مرکزی حزب توده، عضو کمیسیون بازرسی و رسیدگی که از طرف هیأت دبیران و از یک سال قبل در حزب تشکیل شد و عضو هیأت تحریریه روزنامه «مردم» بودم.

س: به عنوان عضو کمیته مرکزی و عضو هیأت تحریریه روزنامه «مردم» که به مدت بیش از ۳۰ سال با سازمان‌های جاسوسی مثل «کا. گ. ب» همکاری داشته است، مکانیزم، چگونگی و موارد جاسوسی حزب توده را بازگو کنید.

قائم‌پناه: برای پاسخ دادن به این سؤال می‌بایستی که یک مقداری به تاریخچه گذشته حزب برگردیم. مسأله اینست که همان‌طور که همه می‌دانند حزب توده سال‌های جنگ دوم جهانی یعنی هنگامی که میهن اشغال ارتش‌های بیگانه بود تشکیل شد و آن موقع این حزب به‌وسیله کسانی پایه‌ریزی شد که خود این اشخاص مدت‌ها در شوروی برای این کار اصلاً ترتیب و آماده شده بودند. از قبیل بقراطی، آوانسیان، روستا و دیگران که اینها در سال‌های ۱۹۲۰ در دانشگاه کمونیستی کشورهای شرق تربیت شده بودند و می‌دانیم که در آن موقع کیش فردپرستی استالینی فوق‌العاده در شوروی حکم‌فرما بود. مسلّماً معلوم است که تربیت اینها به چه شکل بوده، یعنی برای این بوده که اینها در کشورهای هم‌جوار شوروی، یعنی در کشورهای آسیایی، احزابی تشکیل بدهند که این احزاب وابسته به سیاست شوروی باشد و ضمناً همین کار جاسوسی و جمع‌آوری اطلاعات به نفع شوروی را در این کشورها انجام دهند. پس اصولاً این حزب به این شکل پایه‌ریزی شد. ما در جریانات بعدی همان سال‌های دوران جنگ [جهانی دوم]، وابستگی حزب و تبعیت حزب از سیاست و منافع شوروی را در یک رویدادهای تاریخی برجسته آن دوران به خوبی مشاهده می‌کنیم. مثلاً در دورانی که نهضت آذربایجان یعنی فرقه دمکرات و فرقه دمکرات در کردستان به‌وجود آمد اینها تحت تأثیر و با پشتیبانی کامل ارتش شوروی، که این دو استان تحت اشغال ارتش شوروی بود، به‌وجود آمد و بلافاصله حزب توده این دو حزب را (فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان) به رسمیت شناخت و با آنها ائتلاف کرد. بعد از مدتی که بالاخره سیاست شوروی ایجاب کرد و مجبور شد که از خاک ایران عقب‌نشینی بکند و از پشتیبانی فرقه دمکرات در کردستان و آذربایجان دست بردارد، قوام‌السلطنه مسافرتی به مسکو کرد و با دولت شوروی بر سر این موضوع توافق کردند که دولت ایران امتیاز نفت شمال را به شوروی بدهد و شوروی از پشتیبانی جریان آذربایجان و کردستان دست بردارد. در همان موقع ما می‌بینیم که بلافاصله سیاست حزب که از مؤتلفین فرقه دمکرات آذربایجان و فرقه دمکرات کردستان بود، تغییر می‌کند و حزب با دولت قوام به اصطلاح وارد مذاکره می‌شود. و رهبری حزب نه‌‌تنها پشتیبانی از این دولت کرد، دولتی که بارها بر ضدّ مردم ایران اقداماتی کرده بود، بلکه حاضر شد در کابینه این دولت شرکت بکند و سه نفر از اعضای رهبری حزب توده ایران به عنوان وزیر در کابینه قوام‌السلطنه شرکت کردند.

مسأله دوم نهضت نهضت ملی کردن نفت در سال‌های ۳۰ و ۳۲ است که به‌خوبی در این‌باره مسائل زیادی نوشته شده و گفته شده و همه مردم ما با سیاست حزب در این دوره آشنا هستند که چه سیاست دورویانه‌ای داشت و سیاستی که واقعاً نهضت ملی را تضعیف کرد و در واقع سیاست یک‌طرفه به پیروی از سیاست و منویات شوروی بود و هیچ‌گونه کمکی به پیشرفت نهضت و جنبش ملی مردم ایران برای ملی کردن نفت نکرد. در ضمن در همان سال‌ها، حزب مرتباً در اطراف خودش عضو جمع می‌کرد و در سازمان‌های مختلف از جمله در ارتش نفوذ می‌کرد و این همه عضو گرفت، ولی هیچ‌گاه سر هیچ مسأله‌ای یک سیاست مستقلی نداشت که خودش مستقلاً وارد عمل بشود، بلکه همیشه منتظر این بود که ببیند منافع و سیاست خارجی شوروی در ایران چیست که بعد بر روی آن تصمیم بگیرد و طبق آن سیاست عمل بکند. و همین‌طور دیدیم که از کادرهای حزب رفتند و خیانت کردند و طرفدار رژیم [پهلوی] شدند و با رژیم همکاری کردند. که این خیانت‌ها و طرفداری از رژیم مستقیماً مقصرش، رهبری حزب توده و سیاست‌های وابسته آن به کشور خارجی یعنی به اتحاد جماهیر شوروی است. پس از کودتای ۲۸ مرداد کادر رهبری حزب و تعداد زیادی از کادرها و اعضای حزب مجبور به فرار شدند و عمدتاً در کشورهای سوسیالیستی و به‌خصوص در اتحاد شوروی اقامت گزیدند. در این دوره است که خودم در اتحاد شوروی بودم و شاهد آن هستم که چه‌طور کلاً حزب در اختیار سیاست شوروی و تابع سیاست آن و سیاستی که شوروی نسبت به ایران اعمال می‌کند، می‌شود. در این موقع است که من خودم شاهد هستم و می‌دیدم که در تمام جلسات کمیته مرکزی در تمام پلنوم ...حزب، نماینده شوروی و یا نماینده حزب و یا نماینده ارگان‌های دیگر شرکت می‌کنند و اینها رسماً در کار این ارگان‌ها و مجامع حزبی مداخله می‌کنند. که حتى یک نمونه روشن آن، در مورد سال‌های ۴۱ که انشعابی از طرف بعضی از اعضای کمیته مرکزى رخ داد و ابتدا اعضای مرکزی حزب رأی به اخراج آنها ندادند ولی در اثر تحمیل عقیده و اراده نماینده شوروی، اعضای کمیته مرکزی مجبور شدند که در رأی خودشان تجدیدنظر بکنند و آنها را از حزب اخراج بکنند. یا اینکه مثلاً در سال‌های ۱۳۴۰ ما می‌بینیم که روابط رژیم خائن پیشین ایران، یعنی شاه معدوم، با دولت شوروی در زمینه‌های اقتصادی، بازرگانی بهبود پیدا می‌کند و برای اینکه این روابط توسعه و تعمق بیشتری پیدا بکند، دولت شوروی تمام سازمان‌های حزبى حزب توده را در اتحاد شوروی تقریباً تعطیل می‌کند و به‌جای آنها یک جمعیت مهاجرین سیاسی جایگزین می‌کند. در دنباله آن ما می‌بینیم، دو سال، سه سال قبل از پیروزی انقلاب در ایران که حزب توده یک رادیویی به نام «پیک ایران» داشت، این هم در کشور بلغارستان بود و بعد از اینکه بلغارستان روابطش با رژیم شاه معدوم خوب شد، به خاطر همین بهبود روابط، خلاصه این رادیو را هم از حزب توده گرفت. و حزب و رهبری حزب توده تمام این اعمال شوروی و بلغارستان و سایر کشورهای سوسیالیستی را تأیید می‌کند. یعنی وابستگی تا حدی است که به‌طور کلی حزب و رهبری حزب از خودش یک سیاست مستقل که به نفع مردم ایران و برای مسائل ایران باشد، ندارد، بلکه تمام این سیاست‌ها و تمام این مسائل حول محور منافع بیگانه یعنی منافع شوروی می‌گردد. در ضمن در دوران مهاجرت این مسأله پیش آمد که حزب به طور کلی در وابستگی اقتصادی کشور شوروی قرار گرفت، یعنی تمام بودجه و امکانات مالی حزب به‌وسیله آن کشور تأمین می‌شد. و این وابستگی اقتصادی خودبه‌خود وظائف بیشتری یعنی تعهدات بیشتری را در مقابل اعضای رهبری حزب مطرح کرد و این تعهدات عبارت از این بود که در درون حزب حتی از عوامل کا. گ. ب بودند که اخبار درونی حزب را به آن منابع و کا. گ. ب گزارش می‌دادند. به عنوان نمونه، در ابتدا که [عبدالصمد] کامبخش یکی از رهبران برجسته به اصطلاح حزب بود، کاملاً روشن بود که این کار را می‌کرده و بعد در ایران هم روشن شد که خود [نورالدین] کیانوری و خود من هم یکی از مأموریت‌هایم همین کسب اخبار در داخل حزب و مربوط به ایرانیان بود که به حساب با سازمان‌های کا. گ. ب ارتباط داشتند و این اخبار را به آنها می‌دادم.

اینجا مسأله دیگری مطرح می‌شود و آن سیاست حزب و خیانت‌های حزب در آستانه و در دوران پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است. البته درباره روش و سیاست حزب نسبت به انقلاب اسلامی، باید عرض کنم که سه چهار سال قبل از پیروزی انقلاب، مباحثات زیادی در پلنوم حزب بود، که بالاخره با وجود موافقت‌ها و مخالفت‌ها، سرانجام در آخرین سال یعنی در آستانه پیروزی انقلاب، پلنومی در خارج به‌نام پلنوم شانزدهم تشکیل شد و در رهبری حزب تغییراتی صورت گرفت و کیانوری دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده شد. آن هم به این علت که در ظاهر ایشان از رهبری روحانیون در انقلاب و از رهبری امام خمینی پشتیبانی می‌کرد و آن جناح دیگر خلاصه نظر دیگری داشت. پس از پیروزی انقلاب یعنی در آستانه پیروزی انقلاب مقدماتی فراهم شد، برای اینکه عده‌ای از کادرها و کادر مرکزی و هیأت تحریریه [روزنامه] مردم و رهبری حزب به ایران بیایند. برای تدارک این انتقال در اتحاد شوروی و در خود آلمان شرقی، بیشتر در اتحاد شوروی، تدارکاتی قبلاً دیده شده بود. مثلاً از جمله شرکت بازرگانی که بعداً در ایران تشکیل شد، موقعی که حزب به ایران آمد و دو نفر از اعضای کمیته مرکزی که یک نفر از کادرهای معروف حزب که از سال‌های ۱۹۴۶ به مدت ۳۰ سال در اتحاد شوروی بود، برای این کار برگزیده شد و به ایران آمد. بعد معلوم شد که این شرکت کانالی است که تمام اخبار و اطلاعات جاسوسی را از طرف دبیر اول و به‌طور کلی از طرف رهبری حزب می‌گیرد و به ارگان‌های شوروی می‌دهد، و معلوم شد که این شرکت با دو هدف از قبل با توافق کیانوری و سازمان‌ها و ارگان‌های شوروی تشکیل شده است. هدف اول این بود که به‌صورت مستقیم و یا به‌صورت دادن اجناس رایگان و ارزان، که کمکی به حزب بشود، ولى هدف دوم که در ایران روشن‌تر شد و من خودم در جریان آن قرار گرفتم یک هدف مستقیماً جاسوسی بود، یعنی جمع‌آوری اخبار و اطلاعات در داخل حزب و دادن این اخبار و اطلاعات از طریق کیانوری دبیر اول حزب به اعضای این شرکت که آنها هم مستقیماً به ارگان‌ها و سفارت شوروی می‌بردند. از جمله خود من با یکی از اعضای این شرکت به علت اینکه مدتی هم در منزل بودم، خودم در این جریان قرار گرفتم. یعنی این صورت بود که از یک‌سال به بعد کیانوری این اخبار و این نوشته‌ها و یادداشت‌ها را به من می‌داد و من به آن شخص می‌دادم و او مستقیماً آنها را به سفارت و دیگر ارگان‌های شوروی می‌برد و جوابش نیز همین‌طور از طرف من به کیانوری رد می‌شد یعنی برگشته می‌شد. من با مضمون یکی از این یادداشت‌ها آشنا شدم که مضمون آن کاملاً سرّی است و کاملاً روشن می‌شد که این یادداشت‌ها یک عمل جاسوسی و جمع‌آوری اخبار و اطلاعات مربوط به دولت ایران و مسائل سرّی کشور ایران و جمهوری اسلامی است که از طرف دبیر اول و به‌وسیله این شرکت و عضو این شرکت (آن شخص به‌خصوص) به سفارت و ارگان‌های شوروی فرستاده می‌شد. در مواردی که جاسوسی می‌شد خلاصه این موارد را روی سه محور می‌شود تقسیم کرد: یکی عضویت اعضای رهبری مرکزیت حزب در سازمان‌های جاسوسی بلوک شرق و اتحاد شوروی است. دوم جمع‌آوری اخبار به‌طور کلی در داخل حزب و جمع شدن این اخبار و اطلاعات در شعبه اخبار و اطلاعات، و [سوم] رسیدن به دست مرکز یعنی کمیته مرکزی حزب و شخص کیانوری بود.

من به علت مسئولیتی که در کمیسیون رسیدگی و بازرسی داشتم، به بسیاری از شهرستان‌ها و سازمان‌های حزبی سرکشی کردم و در آنجا و در حوزه‌های حزبی، در جلسات حزبی کاملاً دیدم که اصولاً یکی از وظایف اعضای حزب این بود که موقعی به جلسه می‌آیند می‌بایستی گزارش بدهند که در آن هفته از کجا خبر جمع کرده‌اند و یا در کدام نهاد آشنا دارند و نفوذ کردند. تمام این اخبار به ترتیب جمع می‌شد و می‌آمد به مرکز حزب و به‌صورت کلیاتی از اخبار طبقه‌بندی شده به دست رهبری حزب می‌رسید. و یا از طرف دیگر آشنایی‌هایی که اعضای حزب داشتند و یا افراد نفوذی که حزب در داخل نهادها و ارگان‌ها و یا اشخاصی شناخته نشده داشت، تمام این اخبار به صورت خلاصه اخبار کلاسه شده، جمع‌آوری می‌شد و به مرکز حزب می‌آمد و این اخبار در اختیار دبیر اول قرار می‌گرفت و دبیر اول نیز به موقع خودِ این اخبار را به سفارت [شوروی] می‌داد. یعنی به‌طورکلی می‌شود گفت که از حزب یک شبکه وسیع جمع‌آوری اخبار و اطلاعات تشکیل داده بودند که یک عده جوان بی‌گناه که واقعاً تصورات نادرستی از حزب دارند و داشتند و اینها می‌آمدند و عملاً در این جریان جاسوسی و جمع‌آوری اخبار به نفع یک کشور بیگانه قرار می‌گرفتند، که شاید قسمتی از این اخبار هم به سفارت افغانستان داده می‌شد. مثلاً همین شخصی که در شرکت بود و اخبار را از من می‌گرفت و به سفارت شوروی می‌برد درباره این‌که با سفارت افغانستان هم رابطه دارد، من در بازجویی خودم مفصلاً این جریان را گفتم که رسماً خودش بیان کرد که یک ملاقاتی داشته و خلاصه این‌طور تبادل اخبار با سفارت افغانستان داشته است. دو مسأله دیگر که من می‌خواهم به آن اشاره کنم، و قبل از آنکه به آن مسائل بپردازم می‌خواستم بگویم که سیر وابستگی حزب از تبعیت و سیاست و منافع کشور بیگانه یعنی شوروی در ایران آغاز می‌شود و بالاخره ما و خود من به عنوان یکی از اعضای رهبری و کمیته مرکزی این حزب شاهد آن هستم که ببینم حزب چه‌طوری به یک جریان جاسوسی تبدیل می‌شود و این حزب تبدیل به ارگانیزم بزرگ جاسوسی به نفع شوروی می‌شود که تمام رهبری و کمیته مرکزی در آن شرکت داشتند.

قائم‌پناه در مورد اینکه مدت ۳۰ سال در ارتباط با سازمان جاسوسی شوروی قرار داشته است، احساس خود را از جاسوسی‌هایی که به نفع شوروی انجام می‌داده است به این صورت بازگو کرد:

در ابتدا که ما جوان بودیم و به اصطلاح به‌خاطر احساسات به این راه رفته بودیم. یعنی اصولاً در شوروی و در احزاب کمونیستی هم می‌شود گفت که کلاً این مسأله به این صورت مطرح است که تمام این کارها به نفع سوسیالیزم و خلاصه به نفع آن هدفی است که ما داریم. یعنی هدف وسیله را توجیه می‌کند. یعنی به اصطلاح همان چیز معروفی است که کمونیست‌ها می‌گویند. در ابتدا این بود، ولی در اواخر یعنی وقتی که سنمان بالا رفته بود واقعاً قبح و خیانت این مطلب را می‌فهمیدیم. ولی جریان سیاسی طوری است که آدم وقتی شتاب می‌گیرد و در این جریان قرار می‌گیرد، دیگر اختیار از دستش خارج می‌شود و خودش تابع جریان می‌شود و مانند یک آلت بلااراده به دنبال جریان می‌رود. مگر یک ضربه ناگهانی این را از این خواب بیدار کند، که این ضربه ناگهانی برای ما همین زندان و دستگیری بود که این یک‌دفعه ما را بیدار کرد و من خودم با چشمان باز و با یک هوشیاری عمیقانه‌ای، گذشته خودم را بررسی کنم، و دیدم که خودم را به چه منجلاب خیانتی کشاندم. این مسلّماً به این صورت بود.

دو مسأله را من در مورد سیاست حزب و رهبری آن و به‌خصوص کیانوری که این‌همه ادعا می‌کرد و از خط امام و انقلاب اسلامی پشتیبانی می‌کرد، می‌خواستم در اینجا به آن اشاره کنم که نمونه‌های به اصطلاح اسلامی اگر بگوییم، نمونه‌های منافقانه و دورویانه این مسأله است. یکی مسأله افغانستان و اشغال آن توسط ارتش شوروی است و دیگری مسأله جنگ تحمیلی رژیم خائن صدام به ایران است. در این دو مورد حزب و رهبری آن و به‌خصوص کیانوری که در «پرسش و پاسخ»‌ها و در سایر مقالات خودش، مرتب پشتیبانی از سیاست شوروی می‌کرد، و هیچ‌گاه به این توجه نمی‌کرد که سیاست رسمی جمهوری اسلامی که یک سیاست کاملاً درستی است و پشتیبانی از مستضعفان و مسلمانان افغانستان است و ردّ و تقبیح و محکوم کردن اشغال بیگانه در این کشور است، هیچ حزب به این توجه نمی‌کرد و خلاصه درست از نظرات شوروی پیروی می‌کرد. یکی هم در مورد عراق است، که ما این اواخر موقعی که دیدیم ارتشیان شجاع و سپاهیان فداکار ایران توانستند شکست‌های پی در پی به ارتش صدام وارد بیاورند و توانستند به خاک عراق وارد بشوند، مسأله سرنگونی و سقوط رژیم صدام مطرح شد، کشورهای غربی و شوروی که از این کشور پشتیبانی می‌کردند و می‌کنند و به نفع آنها نیست که این رژیم (صدام) کنار برود و یک رژیم مستقلی به روی کار بیاید، اینها شروع به پشتیبانی کردند. از جمله موشک‌ها و تانک‌های جدیدی که شوروی داد، و تمام این مسائل در مطبوعات جهان و ایران و در بیان مسئولین و مقامات ایران دیده می‌شد، ولى حزب نه اینکه به اینها اشاره‌ای نمی‌کرد بلکه به نحوی اینها را توجیه می‌کرد و در «پرسش و پاسخ‌»های کیانوری این مسائل تمام مطرح می‌شود و از سیاست شوروی پشتیبانی می‌شود و در مورد این جنایاتی که به‌وسیله سلاح‌های خارجی و به‌خصوص سلاح‌های شوروی نسبت به مردم ایران و نسبت به مستضعفان جهان انجام می‌گیرد، سکوت می‌شود. این بود که خلاصه من می‌خواهم بگویم که وابستگی حزب که از ابتدا چه‌طور آغاز شد، به چه منجلاب خیانت و جاسوسی کشیده شد. من خودم به عنوان عضو کمیته مرکزی، فکر می‌کنم که تمام اعضای کمیته مرکزی و رهبری حزب باید در برابر همه مردم ایران اعتراف بکنیم که سراسر فعالیت و گذشته ما در حزب، خیانت به مردم و کشور ایران و در دوران پیروزی انقلاب، خیانت به انقلاب اسلامی ایران بوده است. و اینکه ما باید صادقانه خودمان را در مقابل دادگاه‌های انقلاب اسلامی قرار بدهیم و تمام مکنونات قلبی خودمان را صادقانه باز بکنیم، بلکه بتوانیم از این راه اقلاً با وجدان خودمان، با اعتراف به گناهان و جاسوسی و خیانت‌های خودمان، تا حدودی تصفیه‌حساب بکنیم.

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ ۱۳ اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۲