
24 مهر 1404
برگهایی از خاطرات سردار علیرضا افشار از جهادسازندگی
شهید بهشتی تشکیلاتپذیری را مقدم بر تخصص و تعهد میدانست
سردار علیرضا افشار متولد ۱۳۳۰ در مشهد بود و دانشآموختۀ مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف بهشمار میرفت. افشار پیش از انقلاب به دلیل فعالیتهای سیاسی، چهار ماه توسط ساواک زندانی شد و از جمله دانشجویان پیرو خط امام و حاضر در تسخیر لانۀ جاسوسی آمریکا بود. وی از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۱ عضو شورای مرکزی جهاد سازندگی بود و همچنین در دوران دفاع مقدس جانشینی و ریاست ستاد مرکزی و سخنگویی سپاه پاسداران را بر عهده داشت. سردار افشار از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ فرماندهی نیروی مقاومت بسیج را عهدهدار بود و در فاصلۀ سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ ریاست دانشگاه امامحسین(ع) را بر عهده داشت. او همچنین مسئولیتهایی مانند معاونت فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح، ریاست بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و معاونت سیاسی و اجتماعی وزارت کشور را در کارنامۀ خود داشت. او ۲۴ مهر ۱۴۰۴ بر اثر عارضۀ قلبی درگذشت.
آنچه در پی میآید خاطرات سردار علیرضا افشار از حمایت شهید دکتر بهشتی از تأسیس جهاد سازندگی است:
در جهادسازندگی، به این نتیجه رسیدیم که بیاییم در هر وزارتخانهای یک شعبه درست کنیم، شعبة جهادسازندگی و با استفاده از نیروهای مؤمن و انقلابی خود آن وزارتخانهها در این واحد، پروژهها و برنامههای آن وزارتخانه را بگیریم و با سبک جهادی آنها را انجام بدهیم.
جهاد در وزارتخانهها
فکر میکنم در 5، 6 وزارتخانه ما توفیقات بزرگی به دست آوردیم. جهاد وزارت نیرو، جهاد وزارت پست و تلگراف، در بعضی از جاهای دیگر هم ما اینها را داشتیم. در بخش دانشگاهی همین حرکت به جهاددانشگاهی منجر شد، که البته مسیر کاملاً مستقلی را بعداً خودش پیدا کرد و یک نهاد شد ولی جهاد در وزارتخانههای دیگر، بعد از یکی دو مرحله کارش متوقف شد.
یکی از آن حرکتهای بسیار ماندنی، جهاد سیلوها بود. آن روحیة ریسکپذیری و شجاعت و شهامتی که در مدیریت اجرایی جهاد آن موقع وجود داشت، باعث میشد که بدون واهمه از عواقبش و شکستی که ممکن است در پیش داشته باشد، کارهای بسیار عظیم را به سمت آن بروند. سیلو یکی از پیچیدهترین سیستم عمرانی است. کشور ما از این نظر وابسته بود. شش سیلوی نیمهکاره داشتیم، تمام این سیلوهای نیمهکاره، با پیمانکارهای خارجی حتی در حد کارگر، در حال ساختوساز بود و مدتی بود که هیچکس نمیتوانست دنبال ادامه و تکمیل این سیلوها باشد. بعد که گروهی از این مهندسین متعهد و حزباللهی آمدند و به جهادسازندگی و اعلام آمادگی کردند و جهاد هم حمایت از آنها کرد، دیدیم که در کمال ناباوری این سیلوها یکی پس از دیگری ساخته شد و ما توانستیم در کل منطقه بهعنوان یک صاحب تجربه و مهارت در زمینة سیلوسازی مطرح شویم و به کشورهای دیگر هم در حقیقت این را منتقل کنیم.
مخالف همه انقلابیها
بنیصدر بهطورکلی همة نهادهای انقلابی را قبول نداشت، فقط جهاد نبود، با همه درگیر بود. ما تقریباً بهزودی به مقابله کشیده شدیم. چون ما مجبور بودیم در مسائل اجرایی وارد بحثهای دولت بشویم، با همکاری دولت کار بکنیم و میدیدیم که همواره موانعی برای کار جهاد تراشیده میشود.
در این دوران نمایندة شورای انقلاب در جهادسازندگی که شهید بهشتی بودند، مأمنی بودند. ما گزارشهای هفتگی را میبردیم خدمتشان از جهاد سازندگی خدمتشان و تدبیر میگرفتیم.
تخصص یا تعهد
همان موقع یکی از بحثهای جدی که در مطبوعات و رسانهها وجود داشت، تقابل تخصص و تعهد بود. دولت موقت و بعد هم جریان بنیصدر و اصولاً لیبرالها، تخصص را تقدم میدادند به تعهد، من یادم است روزنامة انقلاب اسلامی نوشته بود آن ایام که بر علیه جهاد چرا اینقدر پولها را بهوسیله جهاد، دور میریزید. بعد اشاره کرده بودند که این جهاد مثل اژدهایی است که هر چه به او بدهید میبلعد و سیر نمیشود. در یک جلسهای از شورای انقلاب رفتم گزارش جهاد را بدهم، آنجا هم اشاره کردم که شما جهادسازندگی را بهعنوان یک شبکة رگ سالم در نظر بگیرید که هر قطره خونی که در مرکزیت به این رگ میسپرید، در دورترین نقاط مردم کشور این را به این بدن میرساند، این را زنده نگه میدارد و این جفاست در حق جوانهایی که بدون توقع و مزد و منتی دارند و آن نقاط دور افتاده برای این مملکت کار میکنند. در کل پروژههای عظیمی که در زمینة راه سازی و پل سازی بود، اگر یک جایی اشکالی بوجود میآمد، روزنامه انقلاب اسلامی همانها را تیتر میکردند و بعنوان ایراد این جوانانی که داشتند آنجا کار میکردند، مطرح میکردند.
هیچ یادم نمیرود، شهید بهشتی در جواب این حرف بنیصدر فرمودند که شما ناراحت نباشید، شما کار خودتان را انجام دهید. ما اگر نیمی از این پولی که به جهاد میدهیم هم از بین برود، با این پول نه تنها آن نیم دیگر را کار کردهایم، بلکه جوانهایی را برای مدیریت کشور ساختهایم.
تشکیلاتی بودن
شهید بهشتی به ما توصیه کردند که تخصص و تعهد هر دو لازم است برای فرد مدیری که شما میخواهید منصوب کنید. اما از این دو مهمتر، تشکیلاتپذیری فرد است. این جمله آن موقع برای ما خیلی عجیب بود. چون بحث تشکیلات پذیری و تبعیت از مافوق و سلسله مراتب و سازمان، حداکثر یک بحث مدیریتی بود. جنبههای اعتقادی و ریشههای اعتقادی آن برای ما، خیلی باز نشده بود. الان میفهمیم آن تشکیلاتپذیری تا چه حد تعیین کننده است.
ما درخواست کرده بودیم قبلاً از ایشان که به ما پولی بدهند برای کمک به روستاها، موضوع هم این بود که یکی از دوستان ما از مهندسین فارغ التحصیل دانشگاه تهران بود که کُرد بود. از ما خواست که به او پولی بدهیم که برود در روستاهای کردستان کار بکند، برای جذب مردم فعالیت بکند. نمیدانم پنجاه هزار تومان یا صد هزار تومان گرفت با یک وانت نیسان رفت کردستان، بعد دیدیم با یک وانت پر برگشت از گیوه، گلیم، چیزهای صنایع دستی که در کردستان انجام شده بود. گفت شما نمیدانید این کار در روحیة مردم کردستان تا چه حد مؤثر بود که فهمیدند دولت انقلاب به این اقشار محروم و اشتغال آنها توجه میکند.
آموزش و اشتغال
4 - 5 منظور در یک حرکت نهفته بود، اولاً کمک کردن بلاعوض و گداپروری کار بسیار بدی است که به نظر من جهاد همان موقعهای اول زود به ذهنش رسید و به سمت افزایش قدرت خرید و سودآوری کار در روستا رفت. دوم هدفی که اینجا تأمین شد، هدایت غیرمستقیم صنایع روستایی به سمت کیفیتهای بهتر بود، مثلاً این برادر ما که میرفت کردستان، وقتی گیوه را میخرید، به آنها توصیه میکرد، اگر گیوه را اینطوری ببافید، من بیشتر میخرم، بهتر میخرم. این باعث شده بود که یک نوع ترویج و آموزش صنایع روستایی تشویق آنهایی که به این کار اشتغال داشتند به سمت بهبود کیفیت کالای خودشان پیش بروند.
از اینطرف هم با مراکزی که صادرات کالا داشتند، تماس گرفته بود. یک جایی را هم ما در اطراف میدان فردوسی در نظر گرفتیم.
موضوع بعدی این بود که ما وقتی با خود روستائیان برای خرید محصولات بهشدتان تماس میگرفتیم، خانها و سَلَفخرها که به شدت به این خانوادهها فشار میآوردند، اینها حذف شدند. این جنسهایشان را با قیمت بسیار ارزانی، با یک پیشپرداخت یا یک نخ و یا کالایی که در اختیارشان قرار میدادند، میخریدند. واقعاً در حق این مردم محروم جفا میکردند. آن سلفخرها بهشدتشدت از دست ما عصبانی شدند ولی جهاد از موضع حکومتی خیلی قوی در مسئله وارد شد و صنایع روستایی جهاد سازندگی، در حقیقت پایهگذارش همان برادر مهندس کُرد ما بود، با همان وانت نیسان و پنجاههزار تومان پولی بود که ما دادیم.
حمایت شهید دکتر بهشتی
این ماجرا را برای شهید بهشتی تعریف کردیم. ایشان خیلی از این حرکت تعریف و تمجید کردند و فرمودند کارتان را توسعه دهید ما عرض کردیم پولی نداریم. ایشان به یکی از نهادها دستور فرمودند، پانصد هزار تومان به ما کمک کردند. باز با همین پانصد هزار تومان ما کارمان ادامه پیدا کرد. وقتی که کار یک مقداری شکل قویتری به خودش گرفت، ایشان تصمیم گرفتند که یک بودجة قابلتوجهی در اختیار ما قرار بدهند. با رئیس بانک مرکزی یا وزیر اقتصاد وقت تماس گرفتند، ضمن توضیح مطلب خودشان، خیلی قاطعانه و در عین حال صمیمی، پشت تلفن میگفتند که شما این پول را، از کجا، ردیفی که منظورشان بود، در اختیار جهادسازندگی بگذارید. من احساس کردم که آن طرف دارد دَر میرود از زیر بحث و یک جملات دیگری مطرح میکند که ایشان، آن تحکم را در جملاتشان تقویت کردند و گفتند این پول بایستی ظرف 48 ساعت در اختیار جهاد قرار بگیرد که ما بعد از آن رفتیم و خلاصه آن پول را گرفتیم. این پول تبدیل شد به صندوق وام جهادسازندگی که برکات بسیار عظیمی در سطح کشور داشت و مبنایی برای ایجاد اشتغال و افزایش قدرت خرید روستائیان شد. یک روستایی اگر بیاید وام بگیرد برای کشاورزیش، چه بسا این وام را میرود یک رادیویی میخرد، تلویزیونی میخرد، نه آن کشاورزی شکل میگیرد، بدهکار میشود هزار مسئله بوجود میآید. اما جهاد جنس میداد. میگفت تو چه میخواهی تا من آن را با قیمت ارزانتر بخرم به تو بدهم. بعد که این جنس را میداد. چه بسا آن وسیله، برای رونق گرفتن یک کار اقتصادی کافی نبود. مسائل دیگرش را هم حل میکرد و خلاصه کمک میکرد تا به نتیجه و ثمر میرساند. اینها همه به نظر من دستاورد هدایت و حمایتی شهید بهشتی بود و فرهنگ انقلاب که جوانهایی داشت که فقط عاشق خدمت بودند به هیچ چیز جز خدمت مخلصانه برای مردم محروم فکر نمیکردند.