01 مرداد 1400
درباره سرپاسبان مختاری؛ جلاد ویولوننواز
هنر در جامعه ما ریشه های بسیار دیرین دارد ؛ از هنرمندانی که فرش ایرانی و ورنی و کلیم را بافتند و انسانی ترین هنر خود را به منازل فرستادند، تا آنها که در ساختن کاخ های سنگی پرسپولیس و در اجبار استبداد نیز هنر را ستایش امیز پاس داشتند.صحنه هنر با پیروزی انقلاب اسلامی به صورتی ارام شکلی روان برای خلاقیت ها یافت؛ هنرمندانی که آواز ها و نواهای خود را به پای انقلاب ریختند. مستشاران خارجی که فرار کرده بودند به همراه خود برده های خود را نیز از کشور خارج ساختند و نوبت آن رسیده بود که سازندگی آغاز شود ؛ هنر انقلاب ؛ هنر زیبائی های پاک جوانه های خود را زدند. ارکستر سمفونیک تهران که با خروج رعیت غربی ها متلاشی شده بود به همت مردان کار بار دیگر سرپا ایستاد ؛گروه های پر قدرت هنری همچون گروه ارکستر مجلسی جوان ؛ ارکستر سولیست ها در جوار ارکستر سمفونیک با همت نسل انقلاب ایستادند و فریاد توانمدی خود را سر زدند ! تا آنکه میوه چین ها با صد ها ترفند و خباثت با حمایت سفارت خانه های بیگانه چون اتریشی ها دستان خود را برای برداشتن محصول دراز کردند. نسل هنرمند زحمتکش و دارای ارزش ها و باور های هنری و انسانی در حمله دیوان سالاران و دلالان به کنار رفتند و دلار های نفتی در حمایت مردان ابتذال و الواط هنرمند نما مصرف شدند .
هنر نه برای مردم ! هنر نه برای هنر ! بلکه برای تخریب و تدارک انقلاب مخملین و جنگ نرم وارد صحنه شد.
مظهر این هنرمندان سرپاسبان جنایتکار رکن الدین مختاری بود که برای تطیر وی، برنامه های تلویزیونی و کنسرت با اهنگ هایش گذارده شد و........ تا آنکه صحنه هنر جمهوری اسلامی ایران به تقدیر و تمجید از فراماسونر های لژ افتاب و جیره خواران ساواک و الواط و اراذل لوس آنجلسی و حتی امریکائی نیز افتاد و حتی رسمی ترین روزنامه های دولتی صفحه رپرتاژ های اگهی آنان شد و این بی هنران، هنرمند نامیده شدند و مظلوم..
سرپاسبان جنایتکار رکن الدین مختاری از جمله جنایتکارانی است که سوزش درد شکنجه ها و جنایت های او هنوز در تن این مرز وبوم بیداد می کند!
***
سرپاسبان رکن الدین مختاری در سال 1270 شمسی در تهران متولد شد. پدرش کریم در دربار قاجار ملقب به مختار السلطنه بود و در خانه بزرگی موسوم به پارک مختار السلطنه در خیابان ارامنه تهران سکنی داشت. رکن الدین برای گذراندن تحصیل به مدرسه تربیت سپرده شد و در این مدرسه با عبدالله دوامی که بعدها جزو بهترین خوانندگان و ردیف دانان موسیقی ایرانی شد همکلاس بود.
به درستی نمی دانیم چه عواملی سبب گرایش او به موسیقی شد. او در فاصله ای نه چندان طولانی به عنوان نخبه ترین آهنگساز و نوازنده ویولن زبانزد محافل موسیقی می شود. با قواعد علمی این هنر آشنایی کافی نداشت و حتی نت موسیقی را هم نمی دانست اما آثارش از جزو قطعات موسیقی ایران قرار می گیرد.
روح الله خالقی در کتاب سرگذشت موسیقی ایران در بخش ویولن همسایه، آشنایی خود را با او اینگونه شرح می دهد:
شب های تابستان در آجر فرش جلوی اتاق پنج دری روی قالیچه ای که با کتاب آبی رنگ فرش شده بود می نشستیم . یک فانوس قشنگ هم در کنارحوض مستطیل که نمای آن از سنگ بود قرار داشت و نیمی از حیاط را روشن می کرد و عطر گل های درهم اطلسی و شاه پسند مشام جان را تازه می کرد. پیرزن اصفهانی خوش صحبتی در خانه ما بود که قصه می گفت، بعد از شام روی تخت بزرگی که چندین تختخواب رویش جا می گرفت دراز می کشیدیم و پیرزن قصه را آغاز می کرد . گاهی کلام خود را می برید و می گفت : بچه ها گوش کنید صدای ویولن بلند شد . ما هم طوری به این صدا مانوس بودیم که سکوت می کردیم و گوش می دادیم و با نغمه ساز به خواب می رفتیم . نوازنده ویولن یک صاحب منصب نظمیه بود که پشت منزل مادر ما در پارک پدرش منزل داشت . من آن موقع هنوز شکل ویولن را ندیده بودم ولی مادرم برایم گفته بود که ویلون سازی است شبیه کمانچه که به عوض اینکه روی زانو یا زمین بگذارند زیر چانه می نهند و با کمانی که آن را آرشه می نامند نواخته می شود. چون در کودکی مکرر با آواز ویولن به خواب رفته بودم همیشه آرزو می کردم که من هم بتوانم روزی این ساز را بزنم . به مادرم گفتم چه می شود اگر اجازه دهی نزد همین همسایه نواختن ویولن را فرا گیرم . تبسمی کرد و گفت : حالا خیلی زود است . از این گذشته آقای همسایه که معلم ساز نیست . شنیدن صدای ویولنش هم برای هر کس میسر نمی باشد . از حسن تصادف است که ما در جوار او هستیم و آهنگ سازش را گاهی می شنویم . دراین خصوص بهتر است با کسی صحبت نکنی زیرا وضع اداری او این اجازه را نمی دهد که به نام ساز زن که در اذهان مردم شغل آبرومندی نیست شهرت پیدا کند . ممکن است بفهمد و تابستانها درهای اتاقش را ببندد که مثل ایام زمستان صدای سازش به گوش ما نرسد . این خاطره در ذهن من ماند تا بعد از اینکه به تحصیل موسیقی پرداختم متوجه شدم که همسایه قدیمی ما یکی از هنرمندان عهد خود بوده است.
تسلط مختاری بر ردیف و دستگاه و گوشه های موسیقی ا یرانی کاملا مشهود است . به کارگیری تنوع ریتم گاه در آثارش چنان ا ست که پیش از او سابقه نداشته است . مانند پیش در آمد ماهور که برای اولین بار در وزن های مختلف می سازد وشاید به همین دلیل است که صفوت او را در احساس ضرب بی همتا می داند .
در میان آثار مختاری تصانیفی هم به چشم می خورد که اشعار بیشتر آن ها را ملک الشعرای بهار سروده است . مختاری در سال 1352 به درود حیات گفت و نتوانست به وعده ای که چند ماه پیش به او داده بود عمل کند . قرار بود آنچه را که از موسیقی می داند بر روی نوار ضبط و به رایگان در اختیار سازمان رادیو و تلویزیون آن زمان قرار دهد.
اما آنچه که گفتیم فقط بخشی از زندگی هنرمند است که این جا و آن جا در اسناد کتبی موسیقی به آن ا شاره شده؛ در بخش دیگر او به نام سرپاس مختاری می شناسیم .همان شخصیت ویران گر و جنایتکاری که اهل موسیقی رغبت زیادی به سخن گفتن پیرامون آن ندارند . خالقی می نویسد:
مختاری علاوه بر اینکه هنرمندی تواناست و وجودش در عرصه موسیقی وزنه ای حساس تلقی می شود او را با عنوان رئیس شهربانی رضا شاه در دوره ای از بحرانی ترین روزهای این دیار می شناسیم .
سرپاس مختاری در تهران دوستان بسیاری داشت که هر از چند گاه سازش را برای آن ها به صدا در می آورد که از آن جمله می توان امیر شوکت الملک علم را نام برد .
مختاری با هنرمندان عصر خود ارتباطی مانوس دارد و در مواردی به یاری آنان نیز میشتابد . مثلا وقتی قمرالملوک وزیری از نداشتن خانه رنج می برد وی یکی از اتاق های خانه- اش را در اختیار قمر می گذارد.
استاد علی اصغر بهاری از میان خاطراتش نقل میکند که چند سالی به واسطه کمک مختاری خدمت سربازی اش را به تعویق انداخته است و همه این ها در حالی است که مختاری به عنوان افسری منظم و آهنین در نظمیه رضا شاه مشغول انجام وظیفه است . بعضی ها اعتقاد دارند که شاید بدون وجود او رضا خان نمی توانست به آن درجه از قدرت برسد.
فروغی بعد از رضا شاه نیاز به ایجاد رفرم جهت آرام ساختن جو و مشروعیت بخشی به سلطنت داشت بنابرین براثر فشار افکار عمومی دستگیری دژخیمانی همچون رکن الدین مختاری برای تسکین آلام مردم آغاز شد.
مختاری قرار بود تحت محاکمه فرمایشی قرارگیرد و سپس با حداقل مجازات رهائی یابد.
سرپاس مختاری در فاصله بین سال های 1313 تا 1320 رئیس شهربانی بود و این در حالی است که پیش از او روسایی چند از کار کنار گذاشته شده اند .
بزرگ علوی که چهار سال در زندان مختاری بازداشت بوده است وی را چنین معرفی می کند:
ما دلائلی در دست داشتیم که در بعضی موارد رئیس شهربانی از اوامر شاه نیز اطاعت نمی کرد . در محاکم نظامی اگرمتهمی محکوم شده بود و حکم او به امضاء شاه هم رسیده بود به محض اینکه رئیس شهربانی با آن مخالفت می کرد محکمه تجدید می شد و متهم به مجازات شدید تری می رسید . ظاهرا روسای ارتش از شخص رئیس شهربانی حساب نمی بردند و حکمی که به نظر آن ها مطابق میل شاه بود صادر می کردند و چون رئیس شهربانی از عهده این صاحب منصبان ارشد ارتش بر نمی آمد مستقیماٌ پیش شاه اقدام می کرد و حکم آن ها را لغو می نمود. در هر صورت مکرر اتفاق افتاده است که رئیس شهربانی با احکامی که از طرف محاکم نظامی صادر شده بود مخالفت کرده و خشونت بیشتری به خرج می داد . همین برای بعضی دلیل شده بود که رئیس شهربانی به درجات از شاه خشن تر و ظالم تر است و البته در خارج نیز عده ا ی به نفع شاه از آن استفاده می کردند و مقصر را رئیس شهربانی قلمداد می کردند .
سرپاس مختاری با تمام قوا در برابر نیروهایی که مقابل شاه ایستاده بودند قرار گرفته و حاضر به کوچکترین انعطافی نبود و همین موضوع دستان هنرمند او را آلوده خون کسانی کرد که بسیاری از آنها برای پیشرفت ایران مبارزه می کردند . او در تمام موارد نزدیک ترین یاور شاه بود . چه آنجا که شاه می خواست نوار افتتاح فلان تونل را قیچی کند چه آنجا که شاه با اطلاع از ورود قوای متفقین دچار اضطراب و پریشانی شده بود و چه آن وقت که در هشتم شهریور 1320 مجبور به اعلام حکومت نظامی شد و افراد خانواده ا ش را در معیت صادق ترین و معتمد ترین کس خود یعنی مختاری به اصفهان فرستاد و خود در پناه مسلسل ها به ا نتظار حوادث نشست.
اما دیری نپایید که حکومت شاه از هم پاشید و مردم مختاری هنرمند را به پای میز محاکمه کشیدند .
روز سوم مرداد ماه 1321 محاکمه رکن الدین مختاری و دستیاران تبهکارش که به صورت محاکمه رژیم دست بند قپانی عصر مشعشع، در آمده بود زیر سایه مسلسل ها و مراقبت دو گروهان نظامی و یک صد نفر پاسبان مسلح در دادگستری شروع شد .
- ملت ایران مختاری را محکوم به اعدام کرده است.
- قضات محکمه حکمی صادر کنید که تاریخ ایران شما را محکوم نکند.
گذشته از صدها نفر که بی نام و نشان درزندان ها تبعید گاه ها و شکنجه گاه ها کشته شده و یا به سکته های فرمایشی گرفتار آمده بودند و جنایاتی که هرگز تعقیب و افشای آن ها مقدر نگردید، نظیر ترور میرزاده عشقی که قاتل وی به قولی به وسیله مامورین شهربانی دستگیر و بعدا ناپدید شده و یا مرگ حاج آقا اسماعیل عراقی نماینده یازدهم مجلس شورا که با خوردن چای یا شربت در دفتر سرپاس مختاری شبانه دچار تشنج و رعشه گردیده و فوت نمود و یا قتل ارباب کیخسرو شاهرخ که به وسیله عباس مسعودی و به اصرار وی به جشن عروسی نکویی نام، برده شد و در آنجا تحویل مامورین خفیه شهربانی گردید تا او را به کرج برده خفه نمایند.
ادعا نامه دادستان دیوان کیفر به استناد و اقاریر موجود در پرونده حاکی از جنایاتی بود که به دستور مختاری رئیس شهربانی و به دست عمالش انجام یافته بود که اینک به پاره ای از آنها اشاره می کنیم :
1- سید حسن مدرس نماینده پنج دوره مجلس شورای اسلامی (از دوره دوم تا ششم) را به خواف تبعید کرده بودند و چون اداره شهربانی از دادن خرجی به او امتناع می کرد وی در نهایت سختی به سر می برد بنا به اقرار پاسیار منصور وقار طبق دستور کتبی مختاری به یاور جهانسوزی وی به قتل رسید. مدرس را حین خواندن نماز با عمامه خودش خفه کردند و بعد از کشتن وی محافظینش گزارش ذیل را تقدیم داشتند:
تنگی نفس سینه مبتلا بوده و تا یک ساعت قبل حیات داشته که بعداٌ فوت نموده است . امضاء
2- نصرت الدوله فیروز(فرمانفرمائیان) در تبعید سمنان و تحت مراقبت رسدبان سیف ا .. فولادی بود بنا به دستور مختاری رئیس کل شهربانی سه نفر ذیل: عقیلی پور، فرشچی و عباس بختیار معروف به شش انگشتی جهت قتل وی به سمنان اعزام می گردند . در سمنان هر سه نفر وارد اتاق شده ابتدا گیلاس پر از سمی را به او می دهند تا بخورد. همین که نصرت الدوله با کمال بی اعتنایی دست خود را برای گرفتن گیلاس سم دراز می کند عباس بختیاری که در پشت سر نصرت الدوله ایستاده بود غفلتا او را بغل کرده و بر زمین می زند و گلوی او را گرفته شروع به فشار دادن می کند فولادی هم فورا بر روی سینه وی نشسته دست های او را محکم می گیرد . فرشچی هم در نگهداری پاهای نصرت الدوله شرکت می کند . فرشچی کارمند شهربانی که در این جنایت شرکت داشته اقرار میکند که چون عباس بختیار خدمتکار شخصی ریاست کل شهربانی نهایت تخصص را در خفه کردن اشخاص داشت بنا به گفته خودش طوری گلو را گرفته بود که آثاری باقی نماند. پس از ا ینکه قضیه خاتمه داده شده لباس های او را مرتب نموده عینک شاهزاده را به چشمش زده و روی تختخواب خواباندیم و دنبال دکتر فرستادیم.
2- فرخی یزدی را شبانه از زندان به مریضخانه بردند . درآن جا پزشک احمدی و سرهنگ نیرومند رئیس زندان و جلادهای دیگر حضور داشتند . چند نفراو را روی تختخواب خواباندند و دست و پایش را محکم گرفتند تا مقاومت نکند . محل این فاجعه در اتاق دستشویی مریضخانه زندان پایین بود . پزشک احمدی آستین هایش را بالا زد . فرخی میخواست نعره بکشد ولی چند نفر دست ها را روی دهان او گذاشتند . احمدی تزریق خالی پر از هوا را به رگ او زد و هوا را د ر رگش خالی کرد . کم کم در حال آن شاعر خفقان پیدا شد به خر خر افتاد ورنگش مثل قیر سیاه شد و پس از مدتی تشنج و خفقان بیجان شد.
3- شب چهاردهم خرداد بنا به دستور مختاری، عباس بختیار و مقدادی به معاونت عباس یاوری و عقیلی پور و جمشیدی شیخ خزعل را در اتاقش خفه کردند و درفشی به شقیقه او کوبیدند . چند روز بعد از قتل وی مختاری چکی به مبلغ ده هزار ریال صادر و مقدادی با اخذ آن چک رسیدی داد و به ترتیب زیر بین قاتلین تقسیم کرد.
- عباس بختیاری که گلوی شیخ را گرفته بود 4000 ریال – حسینعلی فرشچی که درفش را در شقیقه فرو کرده بود 3000 ریال – عباس جمشیدی که در حیاط راه رو مراقبت میکرد 2000 ریال – عباس یاوری که در پشت در مراقب بود 500 ریال – عقیلی پور که در پشت در مراقب بود 500 ریال. هر یک از گیرندگان وجه قبضی بدین مضمون می دهند: مبلغ .... ریال به رسم انعام از اعتبار مخفی توسط مقدادی واصل گردید.
4- پزشک احمدی وقتی تیمور تاش را مسموم کرد (با تزریق استرکنین) تیمور تاش که در حال جان کندن بوده ولی هنوز مختصر حیاتی داشت به شهادت دکتر محمد خروش و اظهارات معین طبیب ابوالقاسم حائری برای اینکه خبر مرگ مصنوعی زودتر به عرض برسد نازبالش و پتو را بر دهان او گذاشت و او را آهسته خفه کرد.
5- پزشک احمدی که با تزریق سم سردار اسعد بختیاری را در زندان به قتل رساند و خود را در دادرسی ارتش تبرئه شد درباره فوت سردار اسعد گزارش جالبی داد که عینا از پرونده 18/12 – 291 شهربانی نقل می گردد: مقام ریاست محترم اداره پلیس، جعفر قلی خان اسعد در دو هفته قبل مبتلا به سکته قلبی شده بود و تحت معالجه قرار گرفته بود. لیله 13.1.10 فوت نموده است . دکتر احمدی
6- دکتر تقی ارانی را به دستور سرهنگ نیرومند رئیس زندان سیصد ضربه شلاق زدند و در اتاق مجرد شماره 28 زندان که گنداب تمام مستراح ها به آنجا ختم می شد زندانی کردند . وی روی سمنت نمناک و هوای خفقان آور مدتی به سر برد . بالش او یک جفت کفش سرپایی و لباس او در ماه آبان و آذر پیراهن تور تابستانی و یک تنکه تور نازک بود . وی را عمدا به بیماری تیفوس مبتلا ساختند تا در اثر بیماری و عدم مراقبت و آزار و اذیت جان سپرد . چنانچه مادرش نتوانسته جنازه فرزندش را بازشناسد.
زندان مختاری و سرهنگ نیرومند دروازه گورستان بود فقط ساعات و روزهای انتظار فرق می کرد. اگر یک نفر زندانی تقاضای ملاقات دادستان ویا از مشروطیت و قانون اساسی صحبت میکرد سرهنگ نیرومند دستور حاضر کردن چوب و فلک را میداد و با نواختن دویست سیصد ضربه شلاق به جان و تن زندانی می گفت: شلاق قانون اساسی است و فلک مشروطیت !
پزشک احمدی را با لباس و دستار عربی به صورت یک حاجی عرب در عراق دستگیر کرده به تهران آوردند و به همراهی رکن الدین مختار، سرهنگ نیرومند و مصطفی راسخ قائم مقام رئیس زندان به پای میز محاکمه کشیدند . رکن الدین مختار در دفاع از خود کسانی را که به مسند قضا تکیه زده و قانون شکنی های رضا شاه و عمال وی را صورت قانونی می دادند به زیر شلاق کشید و گفت در مدت هفت سال که بنده رئیس شهربانی بودم آقایان دادستان ها می آمدند و می دیدند و پرونده ها را بررسی میکردند . یک نفر تذکر نداد که این آدم پنج سال در زندان بوده چرا حبس بوده است و چرا قرار صادر نکردید. دادستان ها برای سرکشی به زندان می آمدند . اگر گزارش داده شده وزیر وقت مسئول بوده (دوران وزارت دادگستری صدرالاشرف –دکتر متین دفتری-سروری) اگر گزارش ندادند در زندان بی تربیتی موجود نبوده بلکه هنگام سرکشی پس از چند روز مرا ملاقات می کردند و به غیر از تعریف و تمجید که زندان شما مثل مدرسه است، چیزی نمی گفتند.
مختاری همه جا می گفت تمام اعمال و کردار من و کارکنانم به دستور اوامر پادشاه وقت بوده است . لذا مردم و مطبوعات از دادگاه خواستند که دستور جلب شاه را صادر کنند و وی را به پای میز محاکمه بکشانند.
دادگاه بی توجه به جنایات بی شماری که در پیش چشم پانزده میلیون ایرانی انجام یافته بود با نهایت خونسردی و بی اعتنایی به افکار عمومی رکن الدین مختاری این تبهکار بی مثال را فقط به 8 سال زندان با اعمال شاقه محکوم کرد .
اما این محکومیت ها نیز ظاهری و صوری بود. مختاری را که به زندان با اعمال شاقه محکوم شده بود در اتاقی مخصوص با تمام وسائل آسایش جا دادند.
بالاخره رکن الدین مختار در فروردین ماه 1327 مشمول عفو ملوکانه گردیده آزاد شد و محمد رضا شاه به پاداش خدماتی که وی به خاندان پهلوی کرده بود یک میلیون ریال به او مرحمت کرد.
روایت است که مختاری قطعات بسیاری در طول مدت زندانی بودنش ساخت. پس از آزادی او اداره هنرهای زیبا تصمیم گرفت مدرسه شبانه ای برای تدریس موسیقی به وجود آورد و رکن الدین مختاری را به ریاست آن مدرسه برگزید.
وی هر چند که دیگر به مقام ریاست شهربانی بازنگشت اما همچنان در دربار راه داشت و کار موسیقی را نیز تا آخر عمر رها نکرد.
مختاری درسال 1335 به عنوان یکی از اعضاء هیئت مدیره انجمن اشاعه واعتلا موسیقی انتخاب شد و تقریبا در همان موقع عبدالله دوامی به دعوت او به مدرسه هنرهای زیبا راه یافت.
بعد از مرگ مختاری آثار او این جا و آن جا به اجرا در می آمد و حتی گاهی هم به صورت نوار در اختیار علاقمندان قرار می گرفت . از جمله نواری است به نام آوازهای دیروز که در سال 1356 توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد . این نوار شامل آثاری بود از رکن الدین مختاری – علینقی وزیری – ابوالحسن صبا و روح ا... خالقی
پایور سال ها پیش ساخته های او را نت نویسی کرد و اخیرا ارشد طهماسبی به جمع آوری آثارش پرداخته است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی داریوش پیرنیاکان در برنامه آوای ایرانی سیمای جمهوری اسلامی به تجلیل از سرپاسبان مختاری پرداخت و سپس در تالار وحدت آثار وی به اجرا درآمدند که در آن زمان روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
امروز (15 مرداد) تالار وحدت شاهد اجرای قطعات موسیقی ! از سرپاسبان رکن الدین مختاری جنایتکار عصر رضاخان پهلوی است که بنام موسیقی سنتی به صحنه خواهد رفت ! مطرح شدن سرپاسبان مختاری به عنوان هنرمند توسط داریوش پیرنیاکان از برنامه آوای ایرانی شبکه 4 سیما آغاز شد که موجب بالاتر رفتن مدارج پیرنیاکان نیز گردید . وی اخیرا با حکم مدیر کل دفتر شعر و موسیقی ارشاد به عنوان دبیر جشنواره موسیقی جوان منصوب شد. در این حکم دلیل این انتصاب مقابله وی با هجوم گونه های پوچ آوا بر علیه موسیقی حرفه ای عنوان شده است.
هر چند، سرپاسبان رکن الدین مختاری به عنوان یکی از مظاهر ددمنشی و نفرت، خاموشی گزید اما به عنوان شرم تاریخ هنر و شرم هنرمند درتاریخ ماند.
سایت مشرق نیوز