10 آذر 1398

آیا مُدرس حامی احمدشاه و "میرزا کوچک‌خان" تجزیه‌طلب بود؟


مصاحبه با علی‌اکبر رنجبر کرمانی پژوهشگر تاریخ معاصر

آیا مُدرس حامی احمدشاه و

آیت‌الله مدرس و میرزا کوچک‌خان جنگلی دو مبارزِ ضداستبداد و ضداستعمار بودند که در دوران رضاخان به مقابله با دیکتاتوری شاه پهلوی و استعمار انگلیس پرداختند.

در سال‌های گذشته برخی از رسانه‌های انگلیسی همچون بی‌بی‌سی تلاش داشته‌اند چهره متفاوتی از آیت‌الله مدرس و میرزا کوچک‌خان ارائه کنند و در این مسیر متوسل به شبهاتی هم شدند؛ از جمله اینکه مطرح شد آیت‌الله مدرس حامی شاه قاجار و از حمایت آلمانی‌ها برخوردار بود و میرزا کوچک‌خان جنگلی نیز تجزیه‌طلب بود.

علی‌اکبر رنجبر کرمانی پژوهشگر تاریخ معاصر دلیل این شبهه‌افکنی‌ها را تخریب چهره‌های مبارز ضد رژیم پهلوی در راستای تطهیر آن رژیم می‌داند. با این گفته می‌توان پی برد که بین  شبکه اینترنشنال و رضا پهلوی (سلطنت‌طلبان) رابطه‌ای وجود دارد و شبکه فارسی‌زبانی که مورد حمایت مالی عربستان سعودی است، برای تطهیر رژیم پهلوی چه پهلوی اول و چه پهلوی دوم اقدام به شبهه‌افکنی و تحریف تاریخ کرده است.

در ادامه گفتگوی ما  رنجبر کرمانی با موضوع پاسخ به شبهات مطرح شده در خصوص آیت‌الله مدرس و میرزا کوچک‌خان جنگلی، دو مبارزی که توسط رضاخان به شهادت رسیدند را می‌خوانید:

مرحوم مدرس از مهمترین مخالفان تغییر سلطنت از شاهنشاهی به جمهوریِ ‌رضاخانی بود. ایشان به چه دلیل با جمهوریِ رضاخانی مخالف بود و آیا این مخالفت به معنای موافقت و حمایت از پادشاهی احمدشاه قاجار بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. ابتدا لازم می‌دانم در مورد شخصیت شهید آیت‌الله مدرس که مقامش هنوز در ایران ناشناخته مانده است، سخن بگویم.

او با وجود اینکه روحانی بود و پایش را از حوزه‌های علمیه ایران به خارج از کشور نگذاشته بود، مثل یک آدم جهان دیده و سالها در اروپا زیسته با دنیا و با تمامی سیاست‌های جهان آشنا بود. مدرس فردی پاک، باتقوا و زاهد بود. با آنکه در بین موثرترین مقامات سیاسی و جایگاه اجتماعی قرار داشت، یک قران برای خودش نیندوخت و ساده‌ترین زندگی را داشت؛ به گونه‌ای که بزرگان تاریخ و سیاست ایران مانند ملک الشعرای بهار، او را با امیرالمومنین (ع) مقایسه کرده‌اند و گفته‌اند شبیه او زندگی می‌کرد.

آیت‌الله مدرس عالم روشنفکری بود. روشنفکران دوران مدرس گفته‌اند که او روشنفکرتر از همه ما بود. ملک‌الشعرای بهار که هم یک سیاستمدار مبرز و هم از نظر علمی فردی آکادمیک بود از روشنفکری و آگاهی و شجاعت مدرس سخن ها گفته است. دکتر علی امینی که نخست‌وزیر پهلوی بود و در چند دوره نیز وزیر بود و پس از انقلاب به خارج از کشور فرار کرد، گفته است که من روشنفکرتر از مدرس ندیدم و در خاطرات خود عنوان کرده است که در دوران جوانی، مدرس دو سه بار به منزل ما آمد و سخنان و رفتارهای او نشان داد که روشنفکر و نسبت به مسائل زمان خود بسیار آگاه است.

ایشان با دیکتاتوری رضاشاه مخالف بود و می‌دانست که جمهوری‌ِ رضاخانی، چیزی جز دیکتاتوری نیست. رضاخان سردارسپه از روزی که کودتا کرد، روز به روز پایه‌های دیکتاتوری خود را تحکیم کرد. آن موقع بسیاری از روشنفکران فکر می‌کردند که رضاخان آدم حسابی است و می‌خواهد ایران را بسازد. تنها فرد یا یکی از معدود افرادی که فریب بازی رضاخان نخورد، مدرس بود که مردانه در برابر دیکتاتوری رضاشاه ایستاد.

اقدام مدرس تنها مخالفت با دیکتاتوری رضاخان پهلوی بود و به معنای حمایت و دفاع از قاجاریه و احمدشاه قاجار نبود. ضمن اینکه باید توجه داشت، احمدشاه قاجار پادشاه مشروطه ایران بود. پادشاه مشروطه محلی از اعراب نداشت که کسی مخالف یا موافق او باشد؛ چراکه شاه کاره‌ای نبود و نقش تشریفاتی داشت.

رضاخان، احمدشاه را به خارج از کشور فرستاده بود. مدرس موافق بازگشت احمدشاه به ایران بود تا مانع از شکل‌گیری دیکتاتوری رضاخانی شود؛ اما این به معنای موافقت با قاجاریه نیست. دکتر مصدق نیز موافق احمدشاه نبود. او موافق بازگشت احمدشاه به ایران بود تا نمایندگان مجلسی که عناصر رضاخان بودند، رضاخان را رئیس‌جمهور و یا شاه نکنند.

اقدام نمایندگان مجلس خلاف قانون اساسی بود؛ چراکه در قانون اساسی کشور آمده بود که سلطنت باید در اعقاب محمدعلی شاه قاجار برقرار باشد. تغییر سلطنت از اختیارات مجلس نبود. مدرس و مصدق در برابر دیکتاتوری پهلوی و عمل خلاف قانون مجلس ایستادگی کردند؛ این هرگز به معنای طرفداری از قاجاریه یا احمدشاه نیست. البته در مخالفت با رضاخان هیچکس شجاع تر از مدرس نبود. دیگر مخافان رضاخان با فاصله زیاد در پشت سر مدرس قرار داشتند.

دیدگاه آیت‌الله مدرس در مورد نقش بیگانگان در تغییر سلطنت و تشکیل جمهوریِ رضاخانی در ایران چه بود؟

هیچ سندی نداریم که شهید مدرس گفته باشد انگلیس یا یک قدرت خارجی این بازی را طراحی و اجرا کرده باشد، اما همواره هم ایشان و هم دکتر مصدق در نطق‌ها و سخنرانی‌های خود چه در مجلس و چه در بیرون از مجلس اینگونه با گوشه و کنیه این مطلب را رسانده اند که «این برنامه‌ها را برای ما چیده‌اند». این نشان می دهد که اینان به عامل خارجی پشت قضایا توجه داشته‌اند؛ اما به صراحت لازم نبوده‌ یا صلاح نبوده یا مقتضی نبوده و نتوانسته اند به صراحت بگویند.  بعدها که رضاخان به دست انگلیسی ها از ایران اخراج شد و دیکتاتوری از بین رفت همه به وجود عامل خارجی در پشت قضایای کوتای 1299 و پیامدهای آن سخن گفته اند. از جمله مرحوم مصدق در مجلس چهاردهم و در جاهای دیگر در این باب افشا گری کرده است.

 

ادعا می‌شود که آیت‌الله مدرس ابتدا همراهی با مشروطه نداشت و پس از اینکه فضای مجلس را دادید، مشتاق شد تا نماینده مجلس شود. آیا این ادعا صحیح است؟

شهید مدرس یکی از طرفداران پر و پا قرص مشروطیت در اصفهان بود و این سابقه مشروطه‌خواهی مدرس علاوه بر مقام علمی و فقهی او باعث شد زمانی که طبق قانون قرار شد علمای طراز اول معرفی بشوند و در مجلس حضور یابند، علمای اصفهان و نجف ایشان را معرفی کنند. (علمای نجف که مدافعان مشروطیت بودند، انتخاب عالم طراز اول را به علمای اصفهان محول کردند. آن‌ها نیز آیت‌الله مدرس را به عنوان عالم آگاه به شرایط زمانه، مشروطه‌خواه و آشنا به اسلام معرفی کردند.)

حال باید این سوال را پرسید که چگونه ممکن است مشروطه‌خواهان اصفهان، فردی را که با مشروطه همراه نبوده است را معرفی کنند و راهی مجلس کنند؟مدرس ریاست‌طلب نبود، اما اگر مسئولیتی به او سپرده می‌شد، آن مسئولیت را به خوبی انجام می‌داد.

مدرس شخصیت بارز مشروطه‌خواه در اصفهان بود و به همین دلیل به نمایندگی از سوی مردم در مجلس انتخاب شد. جای تعجب است که فردی یا رسانه‌ای ادعا می‌کند، مدرس با مشروطه همراه نبود. مرحوم آخوند خراسانی، رهبر اصلی انقلاب مشروطیت، انتخاب طراز اول را به حاج آقا نورالله اصفهانی محول کرد و او هم با شناختی که از مدرس داشت مدرس را انتخاب کرد. کسی که برگزیده رهبران مشروطیت است، چطور با مشروطه همراه نبوده است؟

مطرح می‌شود مدرس در برابر استبدادِ رضاخانی نقش فعالی داشت، اما در برابر بیگانگان کنش خاصی نداشت؛ از جمله اینکه در جریان جنگ جهانی اول به کرمانشاه رفت و به همراه جمعی دولت در تبعید تشکیل داد و سپس مورد حمایت آلمان‌ها قرار گرفت. ماجرای تشکیل آن دولت در تبعید چه بود و این حمایت چگونه بود؟

ابتدا باید مقدمات تشکیل دولت در تبعید را گفت تا قضیه به خوبی روشن شود. وقتی که جنگ جهانی اول شروع شد، دولت ایران به ریاست مستوفی الممالک اعلام بی‌طرفی کرد. دولت‌های روس و انگلیس بی‌طرفی دولت ایران را زیرپا گذاشتند و وارد ایران شدند. ورود قوای بیگانه به ایران عامل پیدایش قحطی بزرگ بود که طی آن میلیون‌ها نفر از مردم ایران کشته شدند.

پس از ورود قوای بیگانه به ایران، مجلس از هم پاشید و نیمه‌تمام ماند. در میان رجال سیاسی نیز دودستگی به وجود آمد. عده‌ای از رجال بیم این را داشتند که بیگانگان به تهران بیایند. ملیون و وطن خواهان قصد داشتند اگر تهران در خطر اشغال بیفتد شاه جوان را به اصفهان ببرند و در اصفهان دولت تشکیل بدهند. به هر حال همین ملیون ، از جمله آیت الله مدرس، به غرب ایران مهاجرت کردند که داستانش مفصل است. اینها در کرمانشاه دولتی تشکیل دادند که آیت الله مدرس در آن وزیر عدلیه بود. این دولت اقدام به تشکیل قشون ملی متشکل از افراد ژاندارمری و چریک های داوطلب و افراد عشایر غرب کشور کرد و با قوای بیگانه و اشغالگران روسی و انگلیسی وارد جنگ شد.  بنابراین اساس و انگیزه اصلی تشکیل دولت موقت ملی مبارزه با بیگانگان بود.

این دولت مورد شناسایی و حمایت آلمان و عثمانی که در حال جنگ با انگلیس و روسیه بودند، قرار گرفت. این حمایت به معنای دست‌نشاندگی نبود. در جنگ، دشمنِ دشمن، دوست است. این قاعده طبیعی سیاست است و چیز بدی نیست. در تمامی دنیا وقتی جنگ می شود، این جور صف بندی ها نیز به وجود می آید. دولت موقت ایران به ریاست نظام السلطنه مافی و وزارت عدلیه (دادگستری) آیت‌الله مدرس، متحد عثمانی و آلمان در نبرد با روسیه و انگلیس بود؛و از آنها برای مبارزه با روس و انگلیس کمک می گرفت. آلمان و عثمانی هم به ایرانی هایی که در حال جنگ با روس و انگلیس بودند کمک می کردند. اینکه اشکالی ندارد.

نهضت اسلامی امام خمینی و نظریه ولایت فقیه چند دهه پس از حیات مدرس آغاز و مطرح شد. اگرچه مدرس نظری در مورد نهضت اسلامی و ولایت فقیه نداشت، اما دیده نشده است که سخنی در باب تشکیل حکومت اسلامی و دینی گفته باشد، بلکه معتقد بر این بود که حکومت باید منطبق با خواست مردم باشد. آیا سندی وجود دارد که مدرس موافق تشکیل حکومت اسلامی باشد؟

شما در طرح سوال، پاسخ هم دادید. زمانی که اکثر مردم ایران بی‌سوادند و مفهوم حکومت اسلامی و حتی اسلام به عنوان ایدوئولوژی در جامعه ایران مطرح نشده است، چگونه یک عالم از حکومت اسلامی سخن بگوید؟

امام خمینی تا سال 42 (15 سال قبل از پیروزی انقلاب) در مبارزاتش، پرچمی که برافراشته بود، اجرای قانون اساسی بود. ایشان در سال 48 درس‌های ولایت‌فقیه را در نجف ارائه کردند.

البته معنا و مفهوم حکومت اسلامی از ابتدا و از زمان تشکیل دولت توسط پیامبر اکرم (ص) در مدینه وجود داشت، اما آیا این مفهوم در اجتماع هم مطرح بود و پذیرش داشت؟ این موضوعی است که باید بدان توجه کرد.

اگرکسی در مورد امری سکوت کرد و اینکه سندی از واکنش یک فرد در برابر یک موضع نداشتیم، آیا دلیل بر این است که بگوییم مدرس مخالف حکومت اسلامی و ولایت فقیه بوده است؟ اتفاقاً قرائن دیگری داریم که می‌توانیم بگوییم موافق بوده است.

اما واقع مطلب این است که ایشان اظهارنظری نکرده است؛ به این دلیل که در آن زمان این موضوع مطرح نبوده و شرایط طرح هم وجود نداشته است.

سوال پایانی در مورد آیت‌الله مدرس این است که مطرح می‌شود ایشان مخالف حق رای زنان بوده است. آیت‌الله مدرس به چه دلیلی مخالف حق رای زنان بود؟

آن روزی که مدرس در مورد حق رای زنان سخن گفت، یعنی صد سال پیش، در بسیاری از کشورهای اروپایی هم زنان حق رای نداشتند. در انگلیس در سال 1918، و در آمریکا در سال 1920 یه زنان حق رأی داده شد. آن هم بعد از چند دهه مبارزات سیاسی و اجنماعی زنان و مطالبه جدی حق رأی.

حال باید این سوال را پرسید زمانی که در غرب زنان حق رای نداشتند، یک روشنفکر غرب‌زده با چه انگیزه‌ای موضوع حق رای زنان را مطرح کرده است؟ آن هم در شرایطی که مردانش هم سواد خواندن و نوشتن نداشتند. ضمن اینکه زنان هم اعتراضی به این موضوع نداشتند و تا آن موقع درخواستی در این زمینه نداشتند.

آیت‌الله مدرس عضو ناظر در مجلس بود؛ یعنی ایشان موضوعات مطروحه در مجلس را با فقه و قانون اساسی تطبیق می‌داد. طبق قانون اساسی زنان حق رای نداشتند. مجلس نیز حق تغییر در مفاد قانون اساسی نداشت. مدرس به عنوان عالم طراز اول همچون شورای نگهبان وظیفه‌اش دفاع از قانون اساسی بود.افرادی که از این موضوع سخن می‌گویند، می‌خواهند بگویند که اسلام مخالف زنان است؛ در صورتی که شما شاهد هستید در انقلاب اسلامی نه تنها زنان در تدوین و نگارش قانون اساسی نقش داشتند، بلکه وکیل و وزیر شدند. در آینده هم شاید شاهد باشیم که یکی از زنان رئیس‌جمهور شود. بنابر این سخنان شهید مدرس را باید با توجه به شرایط درک کرد و فهمید.

اگر موافق باشید به شبهاتی که در مورد میرزا کوچک خان جنگلی مطرح است، بپردازیم. مهمترین شبهه‌ای که مطرح می‌شود این است که ایشان تجزیه‌طلب بود. چرا به ایشان نسبت تجزیه‌طلبی داده می‌شود؟

 این نامردانه‌ترین حرف علیه میرزا کوچک‌خان جنگلی است. عده‌ای راه افتاده‌اند و می‌گردند که چگونه می‌توان با طرح شبهات ناجوانمردانه، چهره‌های درخشان تاریخ ایران را خراب کنند و البته هدف اصلی شان تطهیر چهره ناپاک سلطنت پهلوی است. این ها از رضا خان پهلوی، که تا تاریخ ایران خائنی چون او به خود ندیده است، تعریف و تمجید می کنند و در مقابل از به تخریب پاک ترین و ایران دوست ترین چهره ای تاریخ ایان و امثال مدرس و میرزا کوچک خان می پردازند.

میرزا کوچک‌خان مورد تایید و تمجید مورخان، آگاهان به تاریخ ایران و علاقه‌مندان به ایران، صرفنظر از رویکرد اسلامی و غیراسلامی است. همه میهن‌دوستان ایران، ایشان را وطن‌خواه می‌شناسند.

دستخط‌های میرزا کوچک‌خان خطاب به افرادش موجود است. در آن دستخط‌ها ایشان آن قدر از ایران  و کشور ایران صحبت کرده که فراوانی این کلمه در ادبیات میرزا و نهضت جنگل مشهود و معنادار است.

سعدالله درویش، باصطلاح رئیس ستاد ارتش نهضت جنگل بود. خاطرات ایشان و نامه‌های میرزا به ایشان منتشر شده است. ببینید میرزا در  آن کتاب علاوه بر اعتقادات اسلامی، چقدر به ایران توجه دارد.

نهضت جنگل، یک نهضت صرفاً گیلانی نبود، بلکه یک نهضت ایرانی بود که در جنگل‌های شمال شکل گرفته بود. قرار نبود نهضت مختص گیلان باشد و گیلان از ایران جدا شود. قرار بود، جنگل‌های گیلان به محلی برای آزادی ایران از دست انگلستان تبدیل شود. آن روزی که عده‌ای از اطرافیان میرزا به شوروی پیوستند، میرزا با آنان قطع رابطه و قطع همکاری کرد؛ چراکه با بیگانگان همراه شده بودند و منافع ایران را به کمونیست‌ها می‌فروختند. چنین آدمی چگونه تجزیه‌طلب است؟

کسی یک نامه، یک نوشته یا یک موضع از میرزا کوچک‌خان ندارد که کمترین دلالت بر تجزیه‌طلبی ایشان داشته باشد. نشریه جنگل، ارگان رسمی نهضت جنگل بود. در این نشریه به کرات از ایران و ایران‌خواهی و ایران‌دوستی سخن گفته شده است.

  مطرح می‌شود که میرزا کوچک‌خان با روس‌ها ارتباطات و تعاملاتی داشته است. آیا ارتباط داشته و در چه حد بوده است؟

 انقلاب اکتبر که به وقوع پیوست، هنوز چهره کمونیسم برای مردم آشکار نشده بود و می‌شود گفت اولین کسی که در تاریخ جهان به دروغ بودن شعارهای کمونیستی پی برد، میرزا کوچک‌خان جنگلی بود.

انقلاب کمونیستی شوروی با شعارهای تساوی‌طلبانه و ضد استعمار و امپریالیسم آغاز شد. شاید در ابتدای امر حُسن نیت هم داشتند، به ویژه اینکه لنین بسیاری از پیمان‌های ظالمانه و استعماری رژیم تزاری را لغو کرد. واقعیت هم این است که انقلاب کمونیستی در روسیه، خیلی به نفع ایران تمام شد. ملک‌الشعرای بهار و دکتر مصدق و خیلی از آگاهان این را تأیید می کنند. حتی سید ضیاءالدین طباطبایی انگلیسی هم این را تأیید می‌کند.

شعارهای ضداستعماری انقلاب شوروی برای مردم ایران که تحت ستم انگلستان بودند، بسیار خوشایند بود. شخصیت برجسته ضداستعمار هم میرزا کوچک‌خان جنگلی بود. میرزا در ابتدا باورش شده بود که این‌ها ضدامپریالیست هستند. اما از همان ابتدا در مکاتبه با روس‌ها بر استقلال ایران تاکید داشت و به آنها می گفت شما اگر راستگو هستید باید از ما حمایت کنید و انتظاری از ما نداشته باشید.

اما به محض اینکه معلوم شد روس‌ها اهداف دیگری دارند، میرزا کوچک‌خان نامه‌های تندی به سران شوروی نوشت. برمبنای همین هم می‌گویم که میرزا اولین کسی است که در تاریخ جهان به قلابی بودن و دروغ بودن شعارهای کمونیستی پی برد.

یکی از همراهان میرزا، ابراهیم فخرایی، که وزیر فرهنگ دولت جنگلی ها بود، کتابی با عنوان «سردار جنگل» نوشته است. در آن کتاب نامه‌های میرزا به روس‌ها و مسئولان انقلاب کمونیستی آمده است.

جالب است بدانید که سرانجام، کمونیست‌های دست‌نشانده روسیه موجب شدند تا نهضت جنگل شکست بخورد و رشت و گیلان را تحویل رضاخان دادند. و البته به توصیه شوروی. 

 در ساختار نهضت جنگل افرادی حضور پیدا کردند که همانطور اشاره فرمودید کمونیست بودند و به نهضت خیانت کردند. آیا این افراد نفوذی بودند؟

 میرزا کوچک‌خان در عین‌حال که در ارتباط با روس‌ها بسیار حساس و هوشمند بود و زود ماهیت آن‌ها را کشف کرد، در ارتباط با اطرافیان حُسن نیت بیش از حد لازم داشت. شاید یکی از دلایلی که کمونیست‌ها را به همراهی خود پذیرفت، به همین دلیل بود.اینکه این افراد آیا نفوذی بودند یا خیر، نمی‌توان اظهارنظر کرد؛ اما به هرحال آن‌ها کمونیست بودند و به مبانی ملی و مذهبی اعتقادی نداشتند و از شوروی حرف شنوی داشتند.

دولت شوروی به کمونیست‌های جنگل توصیه کرد که با رضاخان کنار بیایند و نهضت شکست خورد. همین نشان می دهد که وابسته و دست‌نشانده بودند.

سوال پایانی بنده این است که نقش میرزا در مقابله با قحطی بزرگ چه بود؟

 میرزا در این قضایا نقش اساسی داشت. اسمش در این رابطه در تاریخ ایران مانده است. گیلان جزو مناطق پربرکت ایران بوده وهست و  هیچگاه در آن قحطی نشده بود. میرزا در آن زمان، تجار و ثروتمندان گیلان را تشویق به کمک و یاری به مردم ایران و مناطق قحطی‌زده کرد و به توسط او برنج و آذوقه به نقاط قحطی زده ارسال می شد. اسنادش هم هست.


خبرگزاری تسنیم