
07 تیر 1404
همدانی: شهید بهشتی خواهان کار تشکیلاتی برای جلوگیری از نفوذ دشمن بود
حجت الاسلام و المسلمین مهندس مجتبی همدانی از فعالان شناخته شده حزب جمهوری اسلامی است که مقطعی دبیرخانه آن را نیز بر عهده داشته و عضو هیأت اجرایی بوده است. وی که از دوران دانشجویی در دانشگاه صنعتی شریف و در ارتباط با شهید بهشتی به مبارزه وارد شده بود، پس از انقلاب اسلامی مسئولیت شاخه دانشجویی حزب جمهوری اسلامی را بر عهده داشت. گفتگویی کوتاه با وی در ادامه تقدیم میشود:
در ابتدا بفرمایید شما چگونه با شهید بهشتی آشنا شدید و به حزب جمهوری اسلامی پیوستید؟
سال ۵۱ که به دانشگاه صنعتی شریف رفتم، توسط یکی از دوستان اصفهان با شهید بهشتی آشنا شدم. میخواست منزل ایشان برود و ما هم همراه ایشان رفتیم. از آن به بعد، هر هفته نه، ولی خیلی از هفتهها را چهارشنبهها منزل ایشان میرفتیم. عصرهای چهارشنبه، ایشان منزلشان مینشستند و به سؤالات افراد پاسخ میدادند. دیگر من با ایشان خیلی مأنوس شده بودم و هر اشکالی، شبههای، مسئلهای داشتیم، از محیط دانشگاه میآمدیم خدمت ایشان و بیان میکردیم که مسائلی در این زمینه هست که شاید جالب باشد؛ اگر لازم بود خدمتتان میگویم.
بعد به همین جهت، همین که انقلاب پیروز شد، ایشان به ما فرمودند که بیایید کانون توحید. روز ۲۹ بهمن که ما رفتیم آنجا، ثبتنام حزب جمهوری اسلامی بود. افراد ثبتنام میکردند، ما آنجا مردم را راهنمایی میکردیم و در این زمینه همکاری میکردیم. بعد ما را بهعنوان مسئول شاخه دانشجویی حزب ایشان تعیین کردند. چون من تا آن اواخر دانشجو بودم و آشنایی داشتم، بهعنوان مسئول شاخه دانشجویی فعالیت میکردم تا اردیبهشت، یعنی اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد ۵۸ که من خدمت ایشان رسیدم و گفتم که من موقع ازدواجم با همسرم شرط کردم با ایشان که میخواهم بروم قم و درس بخوانم. سال ۵۵ ازدواج کردم، یعنی هنوز قضیه انقلاب و اینکه حالا مسئله روحانیت جلوه پیدا کند، اصلاً اینها مطرح نبود. علاقه داشتیم. لذا گفتم من یک همچین شرطی داشتم با خانم خود و الآن میخواهم بروم. چون تازه درسم تمام شده، حالا آن حال و هوای انقلاب هم تمام شده، یک حالت تثبیتی پیش آمده. من میخواهم بروم قم، راهنمایی کنید که میروم قم پیش چه کسی بروم. چون ایشان واقعاً مثل پدر راهنمای من بودند در مسائل زندگی.
ایشان فرمودند که اگر از من سؤال میکنید، لازم نیست الآن بروید و باید اینجا بمانید و مثلاً کمک بکنید. خوب، من واقعاً ایشان را بهعنوان یک رهبر برای خودم قبول داشتم و راهنما، و حرفشان را پذیرفتم و دیگر ماندیم در حزب تا قضیه ۷ تیر پیش آمد. البته در این بین، خوب، ارتباطاتی که من با ایشان داشتم در حزب، خوب مسائلی بوده جالب است. نامههایی از ایشان، دو سه نامهای دارم، دستخط ایشان را دارم.
امام (ره) فرمودند: «بهشتی برای من یک ملت بود» به نظر شما شهید بهشتی دارای چه خصوصیات و ویژگیهایی بودند که حضرت امام (ره) این جمله را درباره ایشان بیان کردند؟
شهید بهشتی سالیان دراز بعنوان شاگرد در خدمت امام (ره) بودند، از این رو امام (ره )شناخت کاملی نسبت به ایشان داشتند، ضمن اینکه برای اولیای خدا، بسیاری از حجابها مطرح نیست و گاهی با نگاه به باطن افراد پی میبرند و امام (ره) نیز از جمله این افراد بودند. به نظر بنده مهمترین خصوصیتی که باعث شد امام (ره) درباره شهید بهشتی این جمله را بفرمایند ، اخلاص بالای ایشان بود و به جرأت میتوان گفت که ایشان هیچ حرکتی را انجام نمی دادند و هیچ سخنی را بر زبان نمی راندند، مگر برای رضای خدا و این خصوصیتی بود که تمامی افرادی که با شهید در ارتباط بودند، بخوبی در مییافتند.
من از این سخن حضرت امام (ره) سه بر داشت دارم. اول اینکه، شهید بهشتی الگوی یک امت بود، همین که انسان بتواند الگوی یک امت باشد، یعنی یک امت است. امت ما میتوانست با نگاه به شهید بهشتی راه خود را تشخیص داده و در این راه حرکت کند.
مساله دوم اینکه، شهید بهشتی باتوجه به خصوصیات ممتاز خود میتوانستند به اندازه یک ملت فعالیت کنند و با فعالیتی را که انجام میدهند با یک امت برابری کند. سومین برداشت من، این است که ایشان توانایی رهبری یک امت را داشتند. وقتی خداوند در قرآن حضرت ابراهیم (ع) را یک امت معرفی میکند، به این دلیل است که آن حضرت میتواند یک امت را رهبری کند و به نظر بنده ، حضرت امام (ره) نیز بر این اساس این جمله را فرمودند.
البته امت با شهادت ایشان و با توجه به سخن امام (ره) الگو و اسوهای را از دست دادند که کاملا مصداق این عبارت است که با فقدان یک عالم ثلمهای برای اسلام وارد میشود که جبران ناپذیر است. و ما این معنا را واقعا" در شهادت شهید بهشتی و شهید مطهری درک میکنیم، البته شخصیتهای بزرگواری تا حدودی جای خالی این عزیزان را پر کردند ولی این شهیدان واقعا افراد دیگری بودند.
چه ویژگیهایی سبب این تمایز بود؟
شهید بهشتی شخصیتی بودند که بسیاری از بزرگوارانی که امروزه در نظام مسئولیتهای حساس را بر عهده دارند، شاگرد ایشان بودند. شهید بهشتی خصوصیات بسیار بارزی داشتند که ایشان را شاخص کرده بود. مهمترین خصوصیات ایشان خلوص بود، ویژگی دیگر ایشان که در بین همگان زبانزد بود، نظم ایشان بود، بسیار منظم بودند، بعنوان مثال در هنگام تشکیل جلسات حزب جمهوری اسلامی، ایشان اول کسی بودند که در جلسه حضور پیدا میکردند، لذا تمامی اعضاء سعی میکردند خود را با ایشان انطباق دهند و این یک خصوصیت ممتاز برای یک مسئول است.
امتیاز دیگر ایشان، تواضع بود. من که شاگرد ایشان بودم، بخوبی به یاد دارم که هرگاه در بین کلاس درسهایی که ما عصرهای چهارشنبه در منزل ایشان داشتیم، اگر یکی از دانشجویان وارد میشد، ایشان تمام قد بلند میشدند و یا هنگام خروج تا دم درب منزل ما را بدرقه میکردند و این برای ما درس بود که شخصیتی با این اعتبار برای ما دانشجویان جوان چه احترامی قائلند. خصوصیت دیگر ایشان ، پایبندی و اعتقاد به کار تشکیلاتی بود، ایشان علاقهمند بودند که مسلمانان اصول کار تشکیلاتی را فرابگیرند و همه بر اساس یک مرامنامه مطابق با قوانین اسلامی بتوانند جامعه اسلامی را اداره کنند و نگذارند که دشمن نفوذ کند. این امر مبارک با فعالیت جدی ایشان در حزب شروع شد، اما با شهادت دکتر و همچنین دکتر باهنر و مشغله کاری فراوان مقام معظم رهبری و آقای هاشمی و سایر بزرگواران، این امر میسر نشد.
دکتر بهشتی معتقد بودند که اگر قرار است فردی را برای مسئولیتی انتخاب کرد، ابتدا باید در درون حزب جستجو کرد، سپس بیرون حزب هم افراد شایسته را یافت و فرد اصلح را انتخاب کرد، اما اگر دو نفر با شرایط مساوی وجود داشتند باید فرد حزبی را بر گزید، در غیر این صورت از خارج حزب باید کسی را انتخاب کرد. کما اینکه شهید رجائی عضو حزب نبودند، اما پیشنهاد حزب برای احراز پست نخست وزیری و ریاست جمهوری بود.
شهید بهشتی تشکیلات را برای پیاده کردن اهداف اسلام میخواستند برای اینکه افراد شایسته را بیابند و در رأس امور قرار دهند، نه برای دستیابی به قدرت.
تعبیر دیگری از امام وجود دارد با این مضمون که «شهید بهشتی مظلوم زیست، مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود» این تعبیر پر محتوا در عین اینکه نشانگر مظلومیت شهید بهشتی است ، نشانگر عظمت ایشان است، چه ویژگیهایی از شهید بهشتی برای ایشان چنین عظمتی را ترسیم نمود؟
من باید در جواب این سئوال، دوباره اشاره به اخلاص ایشان کنم، خداوند افراد باتقوای مخلص را براساس آیه « ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» ، آبرو و حیثیت میدهد، شهید بهشتی به خاطر این خصوصیت بارز در قلب اطرافیانش جای داشت، دشمن نیز خصوصیات بارز ایشان را درک کرده بوده و یافته بود که اگر ایشان به قدرت برسد، خیلی از نقشههای آنان نقش برآب میشد و میتوانند خیلی امور را هدایت کنند و امام (ره) نیز برای آینده نظام به ایشان امید داشتند، بطور کامل برایشان تمرکز یافتند و بر علیه ایشان شروع به شایعه پراکنی کردند، که متاسفانه این شایعات در بین مردم اثر بسیار منفی داشت، بطوری که در آن زمان که من مسئول واحد دانشجویی حزب بودم، اگر میخواستم برای ایشان در دانشگاهی برنامه بگذارم ، به مشکلات فراوانی بر میخوردم، وقتی در بعضی از این جلسات کسی را برای اجراء این برنامهها پیدا نمی کردم و مجبور بودم که خود این کار را انجام دهم، اما برگزاری این جلسات با تمام مرارتهایی که داشت، بسیار مفید بود، به نحوی که پس از پایان جلسات نظر شرکت کنندگان در مورد ایشان عوض میشد.
بعنوان مثال در دانشکده فنی دانشگاه تهران در پایان دانشجویان ایشان را با شعار «درود بهشتی» بدرقه کردند، یا در دانشگاه شریف ایشان منافقی را بنام تحصیلی در مناظرهای با کمال ادب و متانت، به اشتباهاتش آشنا ساختند و این امر در بین شرکت کنندگان بسیار تأثیر گذاشت. برهمین اساس دشمنان نظام تصمیم گرفتند، ایشان را به شهادت برسانند و برای نیل به این هدف ضمن اینکه بمبی را در سالن حزب کار گذاشته بودند، زیر میز ایشان نیز بمب دیگری را قرار داده بودند.
اینکه امام میفرمایند «شهید بهشتی یک ملت بود» نشانگر این مهم است که، ایشان بعنوان یک نیروی کار آمد و مؤثر در خدمت اسلام و انقلاب بودند و به عبارتی طبق گفته خودشان «شیفته خدمت بودند و نه تشنه قدرت» این ویژگی شهید چه پیامی را برای کارگزاران امروز نظام دارد؟
پیام در درون خود سخن این بزرگوار است. دیر یا زود همه از این دنیا خواهیم رفت و در محضر خدا باید پاسخگو باشیم، با این حساب چرا باید کاری کنیم که نتوانیم در روز جزاء پاسخگو باشیم، این پست و مسئولیت را در اختیار گرفته ایم تا وظایفی را در قبال جامعه اسلامی انجام دهیم و اگر ما شیفته خدا و خدمت به خلق خدا باشیم، باید به بهترین وجه این وظایف را انجام دهیم.
شهید بهشتی با خصوصیاتی که دارا بودند، واقعا اینگونه بودند، قدرت برای ایشان ابزاری بود در جهت خدمت به مردم و پیاده کردن اهداف اسلام و نه کسب منافع شخصی. مسئولان ما باید اینگونه باشند.
با توجه به مسئولیتی که داشتنید، نگاه شهید بهشتی به بخش دانشجویی حزب چگونه بود؟
شهید بهشتی برای بخش دانشجویی حزب جمهوری، ارزش زیادی قائل بودند، لذا برای مشورت با ایشان جلساتی را در خدمتشان داشتیم که راهنمایی میفرمودند.
برای ایشان سخنرانیهایی را در دانشگاههای تهران، صنعتی شریف، علم و صنعت، دانشگاه ملی(شهید بهشتی فعلی) و....ترتیب دادیم، تا به سؤالات دانشجویان پاسخ دهند. از یاد نمیبرم در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۵۸ حدود ۴ بعد از ظهر در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ، برنامه سخنرانی و پاسخ به سؤالات بود، یکی از دانشجویان بصورت مکتوب سؤال کرد برنامه شما بعنوان رئیس دیوانعالی کشور چیست؟ من در کنار ایشان بودم و سؤالات را خدمتشان میدادم، آن شهید بزرگوار از من سؤال کردند: مگر اعلام شد؟ عرض کردم ساعت ۲ در اخبار اعلام گردید! ایشان فرمودند: حضرت امام هفته قبل به من فرمودند این مسؤلیت را قبول کن، گفتم فردی را معرفی میکنم، تا خودم به کار تشکیلات حزب جمهوری اسلامی برسم، ولی چون یک هفته گذشت و معرفی نکردم، بدون تماس با من، امام اعلام کردند و....!
نکته مهم آن است که دانشجویان در دانشگاههای مختلف، وقتی حضورا به صداقت و تعهد شهید بهشتی پی میبردند، نظرشان نسبت به ایشان که قبل از سخنرانی منفی بود، اکثراً مثبت میشد و درود بر بهشتی را سر میدادند!
اشاره کردید که در فضای دانشگاه علیه شهید سمپاشی شده بود. گویا این محدود به جرایانهای چپ و .. نبود و حتی برخی انقلابیون نیز نگاه انتقادی داشتند. در حالی که شهید بهشتی از قبل از انقلاب با تشکلهای دانشجویی ارتباط مستمر داشتند و زبان مفاهمه با دانشجویان برقرار بود. چرا در ارتباط ایشان با تحکیم وحدت شاهد یک رابطه صمیمانه نیستیم؟
عمده سمپاشیها علیه آن بزرگوار، توسط منافقین بود! شما اگر روزنامه های مجاهد را در سال ۵۸ تا هفتم تیر ۶۰ ببینید، در اغلب شماره هایش مطلبی دروغ را علیه شهید بهشتی درج میکرد که متاسفانه برخی افراد بقول شما انقلابی هم باور میکردند!
جوی که توسط منافقان ایجاد شده بود، در اغلب مردم تاثیر میکرد، چون هنوز دست منافقان، رو نشده بود، به شهید بهشتی میگفتیم چرا پاسخ نمیدهید؟ میگفتند اینقدر کار دارم که به پاسخ دادن این دروغها نمیرسم !
یکی دیگر از مخالفان حزب جمهوری اسلامی، بخصوص شهید بهشتی، بنی صدر بود که در برابر منطق شهید بهشتی، وامانده میشد، لذا در برخی سخنرانیها یا نوشته ها و مصاحبه هایش، به شهید بهشتی، حمله میکرد و...
این جوسازیها ناخودآگاه در افراد انقلابی تاثیر میگذاشت، چون مردم فکر نمیکردند که بنی صدر، دروغ بگوید.
باز هم تاکید میکنم تحکیم وحدت و دانشجویان و...، تحت تاثیر فقط جو، مخالف شهید بهشتی شده بودند؛ لذا پس از هفتم تیر و رو شدن دست منافقین، اغلب مردم از ظلمی که علیه ایشان کرده و شعار مخالف میدادند و....، پشیمان شده و توبه مینمودند.
بازتاب خبر وجود اسناد درباره مذاکرات ایشان با اشخاص آمریکایی در شاخه دانشجویی چه بود؟ آیا در موارد مشابه چالشی میان ایشان و نسل جوان حزب پدید میآمد؟ اگر ممکن است خاطراتی از نوع تعامل آن ایام بیان بفرمایید.
در خود حزب و شاخه دانشجویی ، همه مرید ایشان بودند، چون صفا و صمیمیت، تواضع و تعهد و دلسوزی ایشان را از نزدیک میدیدند و غصه میخوردند که چرا جامعه، بخاطر شایعات دروغین منافقان و بنی صدر و....، به حق و صداقت و دلسوزی مثال زدنی شهید بهشتی، واقف نیستند و جو جامعه را علیه ایشان، تحریک میکنند؟
و چون دانشجویان حزبی به صداقت و دلسوزی شهید بهشتی و شایعات و اسناد دروغین علیه ایشان واقف بودند، بیشتر اذیت شده و در تلاش بودند که مردم بخصوص دانشجویان غیر حزبی را نسبت به تعهد و دلسوزی شهید بهشتی، آگاه سازند.
هنگام حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی شما کجا بودید؟
معمولاً تابستانها نمازهای مغرب و عشا را در محوطه ورزشی ساختمان مرکزی حزب اقامه میکردیم. آن شب نیز نماز را به امامت آیتالله بهشتی خواندیم. پس از نماز تا دم در سالن همراه ایشان رفتم و چند سؤالی که داشتم را از ایشان پرسیدم. میهمانی در منزل داشتیم و بعد از پاسخ ایشان خداحافظی کردم و راهی شدم. همزمان با خروج من از ساختمان حزب، شهیدان رجایی و باهنر هم بیرون آمدند. حدود بیست دقیقه بعد، تازه به خانه رسیده بودم که دوستان تماس گرفتند و خبر انفجار دفتر حزب را دادند.
کدام یک از دیگر شهدای حزب جمهوری اسلامی فعالیت پر رنگی در این شاخه داشتند؟
شهید اصغر زمانیان، اولین مسؤل شاخه بود که در هفتم تیر سال ۶۰، به شهادت رسید. شهید ترابی، یکی دیگر از شهدای حزب، همکار ما در شاخه دانشجویی بود. شهیدان حسن اجاره دار و قاسم درویش نیز با شاخه دانشجویی، همکاریهایی را بخصوص در اردوها داشتند.
تصویری از حجتالاسلام مجتبی همدانی