26 اردیبهشت 1400
بررسی عملکرد حزب مردم
روز 26 اردیبهشت 1336 امیراسدالله علم تأسیس حزب مردم را رسماً اعلام کرد.
اندیشه شکلگیری حزب مردم را میتوان در روند رشد تحزب در دهه 1320 که به عنوان یک دوره مهم از فعالیتهای سیاسی احزاب و گروههای متعدد (با مرامها و مسلکهای مختلف) محسوب میشود، جستجو کرده رشد آگاهی سیاسی بخشی از مردم شهری این دوره را میتوان در اقتدار جبهه ملی و حزب توده مشاهده کرده این رویکرد عمومی به فعالیتهای سیاسی متقل نمیتوانست بعد از موفقیت کودتای 28 مرداد 1332 از دید محمدرضا شاه پنهان بماند. شاه به خوبی از پتانسیل نیروهای حزبی جامعه و پیامدهای آزاد شدن این انرژی در دهه 1320، به خصوص در به قدرت رساندن مصدق ( که بحرانهای شدیدی را برای وی به دنبال داشت) آگاهی داشت، لذا بعد از کودتا ضمن کنترل شدید این نیروها، چاره کار را به انحراف کشاندن ماهیتی جریانات سیاسی مذکور میدید و به همین منظور با تشکیل احزاب دولتی، بخشی از عناصر سرخورده جریانات سیاسی سابق را در راستای منافع خود جذب کرد.
«اخیرا به ایجاد یکی از مظاهر دیگر دموکراتیک پرداختهام که تقریبا در کشور ما تازگی دارد و آن مسئله تشکیل احزاب سیاسی است»
محمدرضا پهلوی
تشکیل احزاب سیاسی در ایران تاریخچه طولانی ندارد؛ مثل سایر ارکان دموکراسی از غرب وارد شده است. احزاب سیاسی علیرغم چالشهایی که با نظام سنتی ایران داشتند، توانستند در برخی از مقاطع تاریخ معاصر تا حدودی، جای جایگاه خود را بیابند.
شاید بتوان سه مقطع تاریخی مشروطه، فرار رضا شاه و وقوع انقلاب اسلامی را به عنوان سه رخداد مؤثر در تشکیل احزاب سیاسی ایران قلمداد کرد. البته در برخی مقاطع تاریخی دیگر نظیر دور نخست وزیری علی امینی (1341-1340) زمینههای مساعدی برای شکلگیری احزاب بوجود آمد. ولی از نظر جامعیت و تأثیرگذاری ، سه مقطع فوقالذکر از اهمیت خاصی برخوردارند.
اما در فواصل سه رخداد مذکور، وضعیت به گونهای بود که دولت وقت یا مانع تشکیل احزاب میشد و یا خود به تشکیل آن اقدام میکرد. بدیهی است که اینگونه احزاب که از بالا (حکومت) تشکیل میشدند با احزابی که از پایین (جامعه) بر میخواستند تفاوت ماهوی داشتند، این تفاوتها را میتوان در شکلگیری ، ساختار، اهداف و .... دو نوع احزاب بر شمرد.
این مقاله تلاش دارد که به معرفی حزب مردم که یکی از احزاب نوع اول است بپردازد، این حزب به دستور محمدرضا شاه در تاریخ 26 اردیبهشت 1336 تأسیس شد. لازم به ذکر است که این حزب را نباید با احزابی نظیر «حزب مردم» دوره چهاردهم مجلس شورای ملی که موسس آن (محمدصادق طباطبایی) به ریاست مجلس نیز انتخاب شد(1) و «حزب مردم ایران» یکی از احزاب تشکیل دهنده جبهه ملی که مؤسس آن محمد نخشب بود، اشتباه نمود.
علیرغم فعالیت 18 ساله (1353-1336) این حزب در نقش حزب اقلیت، در مقابل احزاب اکثریت ملیون (1339-13369 و ایران نوین (1353-1343) و برخورداری آن از افراکسیون پارلمانی در تمام دورههای مجلسین شورای ملی و سنا، اهمیت آن از دید پژوهشگران تاریخ معاصر به دور مانده، به طوری که به جرأت میتوان گفت در پژوهشهای تاریخ معاصر ایران جای این حزب خالی است، و اشارت مختصری هم که در پارهای از منابع در این زمینه موجود است از جمعیت و دقت لازم برخوردار نمیباشد. این مسئله از یک سو بخاطر عدم دسترسی به اسناد و مدارک مربوط به این حزب میباشد و از سوی دیگر به خاطر ماهیت (دولتی بودن) آن و تا حدودی عدم تأثیر آن در تحولات سیاسی جامعه مربوط میشود.
لذا در این مقاله سعی داشتهایم که با استناد به اسناد موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی وسایر منابع، نظیر خاطرات برخی شخصیتهای سیاسی دوره پهلوی دوم، ضمن معرفی آن به تحلیلی از چگونگی شکلگیری، اهداف، فعالیت ها و انحلال آن بپردازیم.
اندیشههای شکلگیری این حزب را میتوان در روند رشد تحزب در دهه 1320 که به عنوان یک دوره مهم از فعالیتهای سیاسی احزاب و گروههای متعدد (با مرامها و مسلکهای مختلف) محسوب میشود، جستجو کرده رشد آگاهی سیاسی بخشی از مردم شهری این دوره را میتوان در اقتدار جبهه ملی و حزب توده مشاهده کرده این رویکرد عمومی به فعالیتهای سیاسی متقل نمیتوانست بعد از موفقیت کودتای 28 مرداد 1332 از دید محمدرضا شاه پنهان بماند.
شاه به خوبی از پتانسیل نیروهای حزبی جامعه و پیامدهای آزاد شدن این انرژی در دهه 1320، به خصوص در به قدرت رساندن مصدق ( که بحرانهای شدیدی را برای وی به دنبال داشت) آگاهی داشت، لذا بعد از کودتا ضمن کنترل شدید این نیروها، چاره کار را به انحراف کشاندن ماهیتی جریانات سیاسی مذکور میدید و به همین منظور با تشکیل احزاب دولتی، بخشی از عناصر سرخورده جریانات سیاسی سابق را در راستای منافع خود جذب کرد. این بود که یک سال بعد از کودتا، ضمن تداوم مقابله با اعضای جبهه ملی، با دستگیری اعضای افسران حزب توده به اهمیت و عمق خطر پی برد، وی از این زمانبه منظور پر کردن خلاء فکری جامعه وبه چارهجویی پرداخت و «در سفرههای خود به چند کشور خارجی در سال 1335 ، یعنی آمریکا و [بعضی کشورهای] اروپا و هند و ترکیه، شخصا به مطالعه درباره نهادهای پارلمانی این کشورها پرداخت(2). در همین راستا و به تقلید از نظامهای دو حزبی اکثریت و اقلیت در انگلستان و آمریکا بود که، شاه دو حزب مردم (اقلیت) و ملیون (اکثریت) را تشکیل داد. معموله در عرف سیاسی هم این امر مشهده شده که برای مقابله با هر پدیدهای میتوان با ایجاد بدل آن با ماهیتی متفاوت عمل کرد. این اصل به خصوص در مرد تشکیل احزاب وابسته، در تاریخ معاصر کشور ما، چند مورد مصداق دارد. به طوری که شاید بتوان، تشکیل برخی از احزاب راست و دولتی دوره پهلوی را به منظور مقابله با حزاب چپ، تلقی نمود. احزاب مثل «حزب دموکرات ایران» قوام السلطنه و «حزب اراده ملی» سید ضیاءالدین طباطبایی از این دستهاند. این احزاب برای انجام مأموریتی خاص در دورهای خاص پدید آمدند و بعد از ایفای نقش لازم از صحنه فعالیت سیاسی کنار رفتند. اما در سال 1336، با تشکیل احزاب دولتی از سوی رژیم آغاز یک رویکرد جدید و جدی با توجه به تشکیل ساواک در همان سال، میتوان به عمق ناتوانی رژیم برای مقابله با خطراتی که آن را تهدید میکرد میبرد. میتوان چنین استنباط کرد که رژیم به کارگیری تدابیر امنیتی شدید، که در زمان رضا شاه نیز آزمایش شده بود عملا ناتوانی خود را در کنترل جریانهای سیاسی جامعه، احساس میکرد، این بود که علاوه بر تشدید تدابیر امنیتی ، اتخاذ یک راهکار سیاسی جدید را برای مقابله با وضع موجود، لازم میدید. این راهکار تشکیل احزاب سیاسی بود. محمدرضا شاه در یکی از ملاقاتهای دکتر نصرالله کاسمی (دبیرکل حزب اکثریت ملیون) در آستانه تشکیل حزب مذکور با وی، چنین میگوید: «سالها فکر میکردم که به چه دلیل نظام مملکت در شهریور سال 1320 طی 48 ساعت طوری متلاشی شد که سربازها با لباس کهنه و پای برهنه ... در کوچه و بازار تقاضای کمک میکردند .... بعد دریافتم که در داخل مملکت تشکلات و سازمانی وجود نداشت که پایه و اساس محکمی متکی به افکار مردم داشته باشد که بتواند در روزها یسخت تشکیلات موجود را نگه دارد و نگذارد متلاشی شود.
از این رو به فکر افتادم که باید در مملکت تشکیلات حزبی ایجاد شود تا منظورم عملی شود. قبلا حزبی تشکیل شده (حزب مردم) که حزب اقلیت است، حالا باید حزب اکثریت تشکیل شود و این کار را به عهده شماست».(3)
به طور کلی در این رویکرد جدید، تلاش رژیم این بود که بتواند علاوه بر سازماندهی گروههای وابسته در قالب تشکلهای حزبی، به احراز وجه دموکراتیک، جلب مشارکت مردمی و کسب مشروعیت نایل آید. وی در سخنرانی خود در اردیبهشت 1336 خطاب به سناتورها میگوید: «مفهوم دموکراسی، آزادی مردم در اظهار عقیده و تشکیل احزاب است و حالا که احزاب را تشکیل دادهایم، دموکراسی داریم. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران(4) و در جای دیگر میگوید: «در اجتماع ما که بر اساس رژیم پارلمانی و دموکراتیک اداره میشود ... [اساس کار بر محور] سیستم دو حزبی، حزب موافق دولت و حزب مخالفت دولت [قرار دارد]»(5).
در واقع منظور شاه از احزاب مذکور، دو حزب ملیون و مردم بود. لازم به ذکر است که حزب ملیون که به منظور ایفای نقش اکثریت در دی ماه 1336 به دستور شاه و رهبری منوچهر اقبال (نخست وزیر وقت 1339-1336) و به دبیر کلی نصرالله کاسمی تشکیل شد، در طول سه سال فعالیت، دولت و اکثریت مجلس شورای ملی، عمر دولت اقبال به همراه حزب وی سر آمد و حزب «ایران نوین» (1353-1343) به جای آن به ایفای نقش حزب اکثریت پرداخت.
حزب مردم در 26 اردیبهشت 1336 به دستور شاه و به دبیرکلی امیراسدالهل علم تشکیل شد و از تیرماه همین سال شروع به عضوگیری نمود، در منابع این حزب، با عناوین حزب «دستوری» ، «فرمایشی» ، «سه ساخته» ، «دولتی» ، «برنامهای» و «حزب کارگزاران معتمد» به کار رفته است.
تشکیل این حزب بعد از مدتها رایزنی کارگزاران حکومت صورت گرفت . این حزب در طول 18 سال فعالیت با فراز و نشیبهای زیادی مواجه شد. به طور کلی میتوان روند فعالیتهای آن حزب را به سه مرحله تقسیم نمود.
1ـ دوره تثبیت: این دوره به دبیرکلی امیراسدالله علم از اردیبهشت 1336 تا شهریور 1339 طول کشید.
2ـ دوره تزلزل: این دوره به دبیرکلی پرفسور یحیی عدل، از شهریور 1339 تا اردیبهشت 1350 را شامل میشود.
3ـ دوره تضعیف و انحلال: این دوره از اردیبهشت 1350 لغایت اواخر سال 1353 را در بر میگرفت که به ترتیب با دبیرکلی علینقی کنی (3/5/1351ـ28/2/1350) ، (پرفسور یحیی عدل (دوره دوم 5/4/135-4/5/1351) ، ناصر عامری (8/10/1352-6/4/1352) و محمد فضایلی (؟/12/1353-22/10/1353) تداوم یافت و در نهایت با اعلام رسمی تشکیل حزب واحد رستاخیز ملت ایران در فروردین 1354، این حزب به همراه سایر احزاب رسمی وقت، از طرف حکومت محل اعلام گشت.
به منظور تبیین سیر تاریخی فعالیتهای حزب مردم، اهم فعالیتهای مربوط به هر دوره را بطور مختصر تشریح مینماییم.
1ـ دوره تثبیت: دوره چهار ساله (1339-1336) فعالیت حزب که با دبیرکلی امیراسدالله علم تشکیل و سازماندهی یافت به عنوان درخشانترین دوره فعالیت حزب مردم محسوب میشود.
امیراسدالله علم از ملاکان جنوب خراسان و فرزند محمدابراهیم علم معروف به شوکت الملک امیر کائنات که از دیرباز با ایجاد امنیت در منطقه سیستان و بلوچستان روابط نزدیکی با رضا شاه و انگلیسیها بدست آورده بود در مدرسه عالی فلاحت کرج، تحصیلات خود را به پایان رساند و در بیرجند سرپرستی املاک پدرش را به عهده گرفت. وی در کابینه قوام (1326-1324) به عنوان فرماندار کل سیستان و بلوچستان انتخاب شد و بعدها در سال 1328 به سفارش محمدرضا شاه به عنوان وزیر کشاورزی در کابینه ساعد (1329-1327) انتخاب شد. و از این دوره در اکثر کابینههای بعدی با سمت وزیر فعالیت میکرد. در سال 1331 به عنوان سرپرست املاک و مستغلات پهلوی منصوب شد و در دوره نخست وزیری مصدق (1332-1330) همانند برخی از درباریان، از دربار رانده شد و بر سر املاک خود به بیرجند مراجعت نمود. دنبال موفقیت کودتای 28 مرداد 1332 مجددا از جانب شاه به سمت قبلی خود یعنی سرپرستی املاک و مستغلات پهلوی منصوب گردید تا اینکه در کابینه حسین علا (15/1/1336-17/1/1334) به توصیه شاه به عنوان وزیر کشور انتخاب شد. در این زمان علم به عنوان یکی ا زمحرمترین کسان به شاه و از متنفذترین افراد در کشور محسوب میشد، لذا شاه وی را مأمور تشیکل حزب مردم نمود.(6) علم از همان آغاز برای جذب اشخاص متنفذ جهت عضویت در حزب و حتی ائتلاف با احزاب مهمی چون حزب زحمتکشان مظفر بقایی تلاشهای زیادی به عمل آورد. (سند شماره 2) نفوذ اجتماعی علم از یک سو بخاطر وابستگی خاندانش به سلطنت بود و از سوی دیگر با تشکیل جلسات بزم گونهای در منزلش توانست با جذب عدهای از شخصیتهای سیاسی، ادبی و اجتماعی نظیر پرویز نایل خانلری، علینقی کنی، مهندس مهدی شیبانی و جهانگیر تفضلی و حتی اشخاصی با گرایشهای چپ نظیر محمد معتضد باهری و رسول پرویزی و دیگران در تأسیس حزب بهره بگیرد.(7) البته علاوه بر اشخاص فوقالذکر ، میتوان از مصطفی صاحبدیوانی، دکتر احمد فرهاد، پرفسور یحیی عدل، جمشید اعلم، محسن مظاهر، علی معارفی، دکتر حسن افشار، محمد الهی، دکتر امیر بیرجندی، دکتر علیاکبر بینا، دکتر حسن ستوده تهرانی، مهندس قبادظفر و دکتر موسی عمید به عنوان اعضای مؤسسین حزب مردم نام برد.
یکی از نخستین اقدامات علم و گروه همفکرانش تدوین اولین اساسنامه و مرامنامه حزب مردم بر محور این دو استوار بود. اساسنامه حزب که چندین بار در معرض اصلاح قرار گرفت در زمینههای چگونگی عضویت افراد (سند شماره 1) و معرفی سازمانهای وابسته به حزب بود به طور کلی مسایل داخالی حزب را تبیین میکرد.
مرامنامه حزب نیز در خصوص تشریح اصول عقاید سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی حزب بود. «علم هدف حزب را از لحاظ رژیم سیاسی؛ حفظ استقالال و تمامیت ارضی و جغرافیایی سیاسی کشور، حفظ کلیه آزادیهایی که قانون اساسی و منشور سازمان ملل متحد و اعلمیه حقوق بشر به همه افراد داده، و از لحاظ سیاست خارجی حفظ و ایجاد رابطه حسنه و حسن تفاهم کامل با کلیه کشورهایی که به استقلال و تمامیت ارضی کشور ما احترام میگذارند، اعلام داشت، و از لحاظ رژیم اقتصادی، اصلاحات در امور کشاورزی، صنعتی، بازرگانی و اداری،اجتماعی و فرهنگی اعلام کرد»(8)
یکی دیگر از اقدامات علم، برگزاری اولین کنرگه حزب مردم بود که بر طبق اساسنامه حزب میبایست هر دو سال یکبار تشکیل شود. اولین کنگره به مدت سه روز از بیست و ششم تا بیست و نهم دی ماه 1338 در تهران برگزار شد. البته به غیر از این کنگره، کنگره دوم در بیستم اسفند 1340، کنگره سوم در چهارم اسفند 1343 و کنگره چهارم در اسفند ماه 1353 تشکیل گردید. به طور کلی نکات ا صلی و مشترک قطعنامههای کنگرههای مذکور، تأکید بر حکومت مشروطه سلطنتی، اجرای اصول قانون اساسی،تأکید بر لزوم بهبود زندگی عمومی مردم، اصلاحات ارضی، توسعه صنعتی کشور، در مداخله بیگانگان در امور داخلی کشور، رسیدگی به وضعیت کارگران، تأکید بر اجرای قانون شاه و ملت (انقلاب سفید، از کنگره دوم به بعد) و ... بود. البته برنامه های آینده حزب، خط مشی، انتخاب اعضای شورای مرکزی و گاهی نیز انتخاب دبیرکل در این کنگرهها صورت میگرفت.
و اما از مهمترین اقدامات حزب مردم در دوره علم، تلاش برای جذب ناراضیان جامعه در چارچوب حزب رسمی علیه حزب حاکم دولتی اکثریت به منظور کنترل و هدایت این گروه از افراد جامعه و یا ایجاد تعدیل در فعالیتهای افراطی آنها بود، در همین راستا جذب بخشی از اعضای سابق حزب منحله توده در حزب مردم قابل تأمل است.
از همزمانی تصمیم رژیم به آزادی برخی از زندانیان عضو حزب توده که در سالهای قبل به اتهام براندازی ژریم دستگیر شده بودند، با تشکیل حزب مردم و به دنبال آن دعوت مسؤولین حزب از عناصر مذکور جهت عضویت در حزب، میتوان چنین استنباط کرد که این برنامهها، به مثابه سناریویی از پیش نوشته شده بود که رژیم با موفقیت در اجرای آنها از یک طرف با اغماض از عملکرد گذشته مخالفان سیاسی خود بر آنها منت میگذاشت، و از طرف دیگر با قبول عضویت آنها در حزب مردم و اجازه انجام فعالیتهای سیاسی و حزبی ضمن استفاده از تجارب سازماندهی و حزبی آنها، از دشمنان بالقوه خود، دوستان بالفعل میساخت. توفیق رژیم از این جهت قابل تأمل است که برخی از همین اعضای آزاد شده حزب توده از زندان، برای اعلام وفاداری خود به نظام، تقاضای عضویت در حزب مردم را نودند. علم (دبیرکل حزب مردم) ضمن استقبال از این درخواست در سخنرانی خود در جریان میتنیگ حزب مردم در شیراز گفت «جوانهای روشنفکر و تحصیل کرده ما اگر در گذشته ندانسته با پذیرفتن مرام حزب توده و عضویت در آن حزب مرتکب اشتباهاتی شدهاند اینک میتوانند به جبران مافات با پذیرفتن عضویت حزب مردم برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، خود را آماده سازند»(9)
به دنبال ایجاد این شرایط مناسب، برخی از فعالان و اعضای عادی حزب توده به عضویت حزب مردم در آمدند ( سند شماره 4) و تجارب خود را در سازماندهی و تشکل حزبی در اختیار حزب مردم قرار دادند و همین عناصر در مدت کوتاهی به دستیابی به مناصب مهم حزبی جناح چپ (اقلیت) حزب مردم را به رهبری محمد معتضد باهری تشکیل دادند (سند شماره 6) این جناح در طول سالهای اولیه فعالیت حزب مردم، علیرغم اتهام وارده از سوی جناح راست (اکثریت) مبنی بر سوابق خیانتکارانه عناصر آن جناح به شاه، و وطن، با حمایت مستقیم علم توانست گامهای مفیدی در راستای احقاق حقوق انبوه کارگران بردارد.
بسیاری از این کارگران و گروههای کارگری که از سالهای قبل با عضویت در حزب توده (که در سال 1325 از وفاداری 000/300 کارگر برخوردار بود) و یا سایر تشکلهای چپ کارگری نظیر شورای متحده به دبیرکلی رضا روستا (که در همین سال دارای 000/400 عضو کارگر متشکل از اتحادیه و صنوف مختلف کارگری بود) توانستند از آگاهیهای سیاسی بالایی در مقایسه با سایر طبقات جامعه برخوردار باشند 3 (برای کسب آگاهی بیشتر میتوان به بحث «حزب توده و جنبش اتحادیههای کارگران» از کتاب جنبش کمونیستی در ایران سپهر ذبیح مراجعه کرد).
هر چند در تحولات سیاسی جامعه در سالهای بعدی این گروهها و تشکلهای کارگری با محدودیتها و ممنوعیت فعالیت مواجه شدند ولی برخی از آنها در قالب سازمانهای پوششی نظیر «جمعیت طرفداران صلح» و مراکز مشابه به دیگر به فعالیت خود ادامه دادند.
تشکل و سازماندهی سریع بسیاری از کارگران کارخانجات و مراکز تولیدی جهت فعالیت، تحت پوشش و نظارت حزب مردم، نشانگر تداوم فعالیت غیر رسمی آنها در سالهای قبل بود، به تعبیر دیگر بسیاری از این گروهها و صنوف کارگری از مدتها قبل به دنبال مفری برای فعالیت رسمی بودند تا در پوشش قانونی در روند فعالیتهای خود نظم و سازماندهی به عمل آورند. نکته قابل تأمل اینکه تشکلهای کارگری مذکور در این دوره از اصرار بر گرایشات ایدئولوژی سوسیالیستی کاسته و معمولا به دنبال کسب منافع صنفی گروه خود بودند تا از این طریق هم بهانهای به دولت و بخصوص مقامات حزب مردم ندهند و هم آزادی فعالیت رسمی خود را جهت احقاق حقوق صنفی خود حفظ کنند، به هر حال جذب کارگران و تشکلات صنفی و کارگری در حزب مردم به حدی افازیش یافت که به دنبال الحاق رسمی «شورای همکاریهای سندیکای کارگری» به حزب، سخن از تغییر نام حزب مردم به «حزب کارگر» به میان آمد.(10) البته از این نکته نباید غفلت کرد که عامل رویکرد بسیاری از سندیکاهای کارگری به حزب مردم، فعالیتهای فراکسیون پارلمانی آن حزب در احقاق حقوق کارگران و به خصوص تصویب طرح قانون کار بود.(11) به هر حال با توجه به اهمیت نقش سندیکای کارگری وابسته به حزب مردم ، فهرستی از آنها ارائه میدهیم.
1ـ سندیکای کارگران راهآهن
2ـ سندیکای کارگران کارخانه سیمان
3ـ شرکت واحد اتوبوسرانی با 800 عضو
4ـ اتحادیه فروشندگان جراید
5ـ سندکای کارگران چاپخانهها
6ـ سندیکای رانندگان و کمک رانندگان
7ـ کارگران میدان بارفروشها
8ـ اتحادیه سمی روزنامه فروشها
9ـ اتحادیه رانندگان
10ـ صنف فخار
11ـ سندیکای کارگران کارخانجات پلاستیک سازی تهران و حومه
12ـ سندیکای سیلو
13ـ کارگران کورهپزخانهها
14ـ سندیکای گرمابهداران
15ـ سندیکای صاحبان کمپرسی تهران و حومه
16ـ صنف نانوایان
از میان این تشکلها، سندیکای کارگران کارخانه سیمان از لحاظ کثرت عضو و تودهای بودن قریب به اتفاق اعضای آن از اهمیت خاصی برخوردار بود.(12)
به طوری که روزانه 100 نسخه روزنامه اندیشه مردم (ارگان حزب مردم) در این کارخانه توزیع میشد. البته این نکته نیز قبال تذکر است که برخی تشکلات کارگری نظیر «کارگران کارخانجات تهران» که دارای قریب 1000 نفر عضو بود علیرغم اعلام پیروی از حزب مردم در امور سیاسی، به خاطر برخی مصالح از عضویت در حزب مردم خودداری مینمودند.(13)
این تشکلهای کارگری عضو در چارچوب ضوابط حزب مردم توانستند به فعالیتهای خود ادامه دهند و حتی مسئولین حزبی به خاطر کثرت گروههای کارگری عضو حزب مردم، «سازمان کارگران حزب مردم» را تأسیس نمودند، در واقع عمده مسایل و مشکلات مطروحه از سوی تشکلات کارگری مذکور در زمینههای اخراج کارگران، حقوق و مزایا، ساعت کاری، بیمه کارگران و غیره بود. در همین راستا جلسات تشکیلات کارگری حزب مردم با مسئولیت محمد معتضد باهری و با شرکت دبیران سندیکاهای کارگری حزب در محل «خانه کارگر» جهت حل و فصل مشکلات کارگران تشکیل میشد.(14)
برای مثال به دو مورد دیگر از مشکلات دو تشکل کارگری اشاره میکنیم: صنف نانوایان به ریاست ارباب جلیل خانلو با عضویت بیش از 1000 نفر از کارگران نانواییها، ضمن پیوستن به حزب مردم، از دستاندرکاران حزب در خصوص جلوگیری از تأسیس کارخانه نانپزی از طرف دولت در تهران، استمداد طلبید ، زیرا اعضای این صنف معتقد بودند که با عملی شدن تصمیم دولت «نانواها به روز سیاه خواهند نشست».
در مورد دوم وقتی که مسئولین حزب مردم به حمایت از اعتصاب چند روزه رانندگان تاکسی تهران در اوایل 1337 به منظور جلب عضویت آنها در حزب اقدام کردند، به کارشکنی در امور دولت متهم شدند، به ناچار مسئولین حزب به خاطر ناتوانی از مقاومت در مقابل حزب حاکم (ملیون) از دخالت در اعتصاب آنها، خودداری نمودند.
البته به غیر از تشکلهای کارگری مذکور، برخی گروههای سیاسی نظیر جمعیت آزادی به دبیرکلی حسن ارسنجانی، گروه راما، جمعیت برادران متفق و جمعیت گاودارها و ... همچنین انجمنهای محلی نظیر شروای ملیح کوی افسریه، انجمن محلی جوادیه و ... نیز به حزب مردم پیوستند. همچنین در کردستان، برخی فعالان سیاسی کرد، با عضویت در حزب مردم و در پوشش جلسات حزبی به اشاعه نظریات و برنامههای تجزیهطلبانه خود میپرداختند.(15)
در مورد رابطه روحانیون دولتی با حزب مردم ، باید گفت برخی از روحانیون متنفذ دولتی با این حزب میانه خوبی نداشتند، شاید بتوان نفوذ عناصر تودهای را در این راستا مؤثر دانست.
علم با ایفای نقش تاریخی خود در تأسیس و تثبیت سازمانهای حزب مردم و کمیسیونهای مربوطه به دنبال شکست حزب در انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی (1339) ، در حالی که از نیل به آرزوی پست نخست وزیری ناکام ماند، در مواجهه با محدودیتهای دوره امینی (1341-1340) به ناچار خود را از حزب کنار کشید تا با کسب آمادگی کامل برای انجام مأموریتی بزرگتر (اجرای اصول ششگانه انقلاب سفید) پست نخست وزیری را تصاحب کند. البته علیرغم کنارهگیری از حزب، وی به عنوان حامی مهم حزب در دورههای بعد باقی ماند. نتیجه آنی کنارهگیری علم از حزب، تضعیف جناح چپ حزب بود. این جناح در دوره علم توانسته بود، با حمایت و پشتیبانی وی، بر تمام سازمانهای حزب سیطره یابد و به خصوص از زمان استعفای دو لیدر جناح راست (جمشید علم و علیاکبر بینا) از عضویت حزب در آبان سال 1338، توانست اکثر مناصب عمده حزبی را تصاحب نماید. اما به دنبال استعفای علم دو لیدر جناج چپ 0محمد معتضد باهری و رسول پرویزی) و برخی از اعضای حزب از فعالیت در حزب کنارهگیری کردند.
ما حصل سخن اینکه دوره دبیرکلی علم، به عنوان دوره ای بالنده و شکوفا برای حزب محسوب میشود. همانطور که گفته شد، تقبیت و سازمندهی ساخترا درونی حزب در این دوره شکل گرفت و این ساختار با مختصر تغییراتی برای غریب چهارده سال دیگر حفظ گردید. با وجود اینکه بعد از علم، حزب با بحرانهای متعددی مواجه شد، ولی ساختار آن به گونهای تحکیم یافته بود که از همه این بحرانها از جمله بحران دوره نخست وزیر امین جان سالم بدر برد. امینی که انحلال مجلسین را جهت اصلاح قانون انتخابات از شاه درخواست کرد، طبعا نیازی به احزاب فرمایشی شاه نداشت، لذا علم از دبیرکلی حزب کناره گرفت و این مسئله حزب را تا مرز سقوط کشاند. یکی از گزارشهای این دوره حکایت از این دارد که تمام شعبات حزب تعطیل گردید و رفت و آمدی به حزب صورت نمیگرفت. فقط 28 نفر از اعضای وفادار آن با عزمی راسخ به فعالیتهای حزب تداوم بخشیدند و توانستند حزب را از این مرحله بحرانی نجات دهند.
در تبیین موفقیتهای حزب در سالهای آغازین تشکیل آن ، علاوه بر موقعیتهای خاص جامعه از لحاظ گرایشهای سیاسی ، میبایست به شخصیت خود ع لم نیز اشاره کرد. فعالیتهای حزب در این دوره علیرغم برخورداری از عنوان اقلیت از لحاظ قدرت و اهمیت، با حزب حاکم اکثریت ملیون ـ که از همه امکانات دولتی بهرهمند بود ـ برابری میکرد. قباد ظفر (لیدر فراکسیون پارلمانی حزب مردم) قادر به مانور در مقابل نمایندگان حزب اکثریت بود. نقش اسدالله علم در تشکل و تثبیت و بقای حزب مردم وقتی آشکار میشود که ملاحظه کنیم که بر خلاف حزب ملیون که با کنار گذاشتن منوچهر اقبال (رهبر حزب ملیون) از پست نخست وزیر در سال 1339 ، عمر حزب وی نیز به پایان رسید، «موجودیت این احزاب [دولتی] صرفا به وجود چند شخصیت مملکتی بستگی داشته و با کنار رفتن آنها، پایههای این دسته جات متزلزل و بعضا فعالیت آنها (مانند حزب ملیون) به کلی متوقف گردیده است».(16)
ولی با کنارهگیری از حزب مردم، این حزب به خاطر برخورداری از سازماندهی و تشکیلات منسجم و ایجاد شعبات متعدد در استانها و فرمانداریهای کل توانست به فعالیت خود ادامه دهد.
2ـ دوره تزلزل: این دوره که از شهریور 1339 تا اردیبهشت 1350 با دبیرکلی پرفسور یحیی عدل،طول کشید، به عنوان دورهای متزلزل در روند فعالیتهای حزب مردم محسوب میشود، با توجه به رسالتی که برای این حزب در نظر گرفته شده بود شاید بتوان انتخاب عدل را با عنایت به روحیه محافظهکاریاش به عنوان انتخابی مناسب در نظر گرفت.آنچه که شاه از این حزب توقع داشت« ادای حزب اقلیت در آوردن» بود و میبایست این نقش را نیز با «سر و صدا راه انداختن» ایفا میکرد. لذا علیرغم اینکه عدل از جریانات سیاسی به دور بود و از قاطعیت لازم یک دبیرکل حزب برخوردار نبود ولی به خاطر دوستی نزدیکش با شاه و به تبع اعتماد خاص شاه به وی، از منظرکارگزاران حکومت، وی فردی مطلوب برای این سمت بود، «پروفسور عدل از تنها چیزی که سر رشته نداشت سیاست بود ... شاه پروفسور عدل را برای خالی نبودن عریضه به دبیرکلی حزب مردم انتخاب کرد تا ظاهر حزب بازی در قالب حزب اقلیت و اکثریت حفظ شود»(17)
سوابق عدل نشان میدهد که وی تخصص خود را در رشته جراحی از فرانسه اخذ و در سال 1318 به ایران برگشت و به عنوان استاد دانشکده پزشکی و سپس ریاست بیمارستان سینا و بعدا به خاطر تبحر علمی به عنوان پزشک مخصوص شاه و در نهایت به عنوان سناتور انتصابی فعالیت کرد. علاوه بر همه اینها، وی یکی از اشخاص انگشت شمار محارم شاه محسوب میشد « از اطرافیان شاه که بیش از حد در او نفوذ داشتند و در پشت پرده نقش مهمی ایفا میکردند میتوان از پروفسور یحیی عدل و ... نام برد (2. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی (تهران : نشر علم ، 1347) ج 2 ص 891).» حسین فردوست نیز از عدل به عنوان یکی از شرکت کنندگان در بزمهای شبانه شاه نام برده است (3. حسین فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (تهران: انتشارات اطلاعات، 1371) ص 263.) وی همچنین یکی از مؤسسین حزب مردم محسوب میشد.
عدل علاوه بر تصدی دبیرکلی حزب در دهه چهل، در دوره دبیرکلی علینقی کنی (1351-1350) نیز عنوان تشریفاتی ریاست کل حزب را به عهده داشت و بعد از عزل کنی نیز مجددا وی به مدت یکسال (1352-1351) دیگر دبیرکلی حزب را به عهده گرفت تا اینکه در دوره دبیرکلی ناصر عامری (1353-1352) به طور کلی از حزب مردم کنارهگیری کرد.
از وقایع عمده دوره اول دبیرکلی عدل بر حزب میتوان به برگزاری دوبار کنگره حزب به ترتیب در 20/12/1340 و 4/12/1344 ( که در بحث قبلی به آن اشاره کردیم) و همچنین برگزاری برخی سمینارها و کنفرانسهای حزب نظیر«سمینار بررسی امور روستایی» در 12/2/1346 و به خصوص بحرانهای ناشی از شرکت حزب در انتخابات دوره 22 مجلس شورای ملی و انتخابات انجمنهای شهر و برگزاری بسیاری از مراسمهای مختلف به مناسبتهای روز اشاره کرد.
نکته قابل تأمل در فعالیتهای این دوره حزب در برخی مواقع، دنباله روی از سیاستهای دولت بود. به تعبیر دیگر به همان میزان که حزب دچار ضعف قدرت و مدیریت میشد به همان میزان از تواناییاش در موضعگیری علیه دولت و حزب اکثریت کاسته میشد. شعار «حفظ اتحاد ملی و یکپارچگی ملت» دستاویزی بود که بارها حزب مردم با توسل به آن همسو با حزب اکثریت ایران نوین (1353-1343) علم میکرد.
دومین مرحله بازی حزب اقلیت و اکثریت، رقابت حزب مردم با حزب ایران نوین محسوب میشد. هسته اولیه حزب ایران نوین «کانون مترقی» حسنعلی منصور بود،
منصور با تصدی نخست وزیری (1343-1342) به دستور شاه در راستای تداوم نظام دو حزبی، با همکاری گروه روشنفکران و تحصیلکردگان عضو کانون مذکور، حزب ایران نوین را به عنوان حزب اکثریت حاکم دولتی تأسیس کرد، این حزب به عنوان دومین حزب اکثریت (اولین آن حزب ملیون (1339-1336) منوچهر اقبال بود) به مدت یک دهه در مقابل حزب اقلیت مردم به رقابت برخاست. هر چند بعد از ترور منصور در اول بهمن 1343، امیرعباس هویدا (1356-1343) نخست وزیر بعدی مستقیما دبیرکل حزب ایران نوین نبود ولی از حامیان اصلی این حزب (18) در نقش حزب حاکم اکثریت، در مقابل حزب اقلیت مردم قرار داشت. شعار و محور اصلی حزب ایران نوین اجرای اصول انقلاب شاه و ملت (انقلاب سفید) بود.
یکی از نقاط عطف فعالیتهای حزب مردم در ایران دوره، شکست جنجالی در انتخابات دوره 22 مجلس شورای ملی و سنا در سال 1346 بود و بخصوص به دنبال آن، شکست دیگر حزب در انتخابات انجمنهای شهر و شهرستان ردسال بعد که منجر به تشدید اختلافات درون حزبی و در نهایت استعفای دسته جمعی برخی اعضای کمیتههای حزب در شهرستانهای کشور شد. کاندیداهای شکست خورده در انتخابات مذکور، علت این شکست را در ضعف عملکرد مسئولین حزب دانستند و حزب را متهم ساختند که با سازشکاریهای پشت پرده با حزب اکثریت در مرکز و عدم توجه به موقعیت حزب در شهرستانها عامل این شکستها شده است. ولی مسئولین حزبی ضمن در این اتهام علت اصلی شکست را در عدم تناسب امکانات و مقدوران طرفین عنوان کردند، به دنبال این مسائل، گروهی از همین ناراضیان «جناح پیشرو و حزب مردم» را به رهبری سید محمود سجادی (عضو شورای عالی حزب) تشکیل داده و ضمن صدور اعلامیههایی به افشاگری علیه برخی مقامات حزب پرداختند.(19) این جناح پیشنهاد نمود که دکتر محمد معتضد باهری به جای یحیی عدل دبیر کلی حزب را به عهده بگیرد. البته قبل از این مسله نیز 6 نفر از اعضای مؤثر حزب به پیشنهاد هلاکو رامبد (لیدر فراکسیون پارلمانی حزب مردم در مجلس شورای ملی) در طی جلسهای محرمانه به این نتیجه رسیدند که «اقای پرفسور عدل مرد سیاسی نیست و قادر به ادامه رهبری حزب نمیباشد ولی از طرفی چون مردی صدیق و شاهدوست و مورد اعماد است و ضمنا از طرف شاهنشاه مسئول اداره امور حزب مردم است باید ناگزیر با او همکاری کرد.(20) خود عدل نیز مایل به ماندن در این سمت نبود و حتی در مقام پاسخگویی یک بار به صراحت اعلام کرد «این حزب را به اجبار کردن من گذاشتهاند»(21)
به دنبال این بحرانها، شورای عالی حزب (بالاترین مرجع) پیشنهاداتی مبنی بر ترمیم وضعیت حزب ارائه نمود از جمله به دبیرکل حق انتخاب 15 نفر جهت عضویت کمیته مرکزی حزب ـ اعضای کمیته مرکزی به خاطر بحران ناشی از شکستهای انتخاباتی حزب استعفا داده بودند ـ و همچنین انتخاب دو معاون به جای یک قائم مقام (22) این تغییر به خاطر عدم تفکیک وظایف آن دو به اختلافی دامنهدار بین دو معاون هلاکو رامبد (لیدر فراکسیون پارلمانی حزب مردم در مجلس شورای ملی) و کاظم جفرودی (لیدر فراکسیون پارلمانی حزب مردم در مجلس سنا) منجر شد.(23)
یکی از بولتنهای ساواک که در تاریخ 2/10/1349 تهیه شده، علل ناکامیها و ضعف حزب را چنین بر شمرده: فقدان رهبری، دلسردی اعضای حزب به خاطر سیطره تعدادی افراد خاص بر مقدرات حزب، ایجاد محدودیتهای از طرف مقامات دولتی که اکثرا عضویت حزب ایران نوین میباشند، ضعف مالی به خاطر عدم پرداخت حق عضویت از طرف اعضای حزب،اعمال نفوذ ذولت حزبی (حزب ایران نوین تحت حمایت دولت هویدا قرار داشت) در انتخابات نمایندگان مجلسین، فقدان ایدئولوژی و عدم رویکرد طبقه روشنفکر به حزب ، ضعف مدیریتی و سازماندهی کادر رهبری و اجرایی و در نهایت وضع خاص جامعه ایران از لحاظ فعالیت احزاب سیاسی.(24)
واقعیت امر این است که تعیین عوامل مذکور سرپوشی است برای گریز از علت واقعی که همانا وابستگی حزب به شاه و نظام میباشد. به هر حال وقتی که اقدامات مذکور نیز اقامه نکرد، مقامات حزبی تصمیم گرفتند بر خلاف چارت سازمانی حزب دفتر جدیدی تحت عنوان «دفتر سیاسی» جهت حل و فصل نهایی مسائل و مشکلات حزب تأسیس نمایند و برای این دفتر آییننامهای نیز تدوین نمودند. و هنگامی که در یکی از جلسات حزبی یکی از اعضا درباره تشکیل غیر قانونی این دفتر سؤال نمود عدل پاسخ داد راجع به دفتر سیاسی نبایستی صحبت شود چون شخص شاهنشاه آریامهر خواستهاند که دفتر سیاسی در حزب مردم بوجود آید»(25)
علاوه بر فعالیتهای فوقالذکر در این دوره میتوان بر برنامههای حزب جهت برگزاری مراسمهای ویژه به مناسبتهای روز اشاره نمود البته اینگونه مراسمها در تمام دوران فعالیت حزب انجام میشد ولی انجام آنها در این دوره از اهمیت زیادی برخوردار بود. این مراسمها که در زمینههای بزرگداشت سالروز وقایع خاصی برگزار میشدند بعضا در رقابت با حزب اکثریت هدف مراسم تحتالشعاع قرار میگرفت بطور مثال یکی از اسناد اشاره بروز مشاجره لفظی بین عطاءالله خسرواین (دبیرکل حزب ایران نوین) با محسن موقر (سردبیر ارگان حزب مردم) بخاطر تقدم در نصب طاق نصرت حزب مربوطه در میدان ششم بهمن به مناسبت بزرگداشت سالروز رفراندم ششم بهمن 1341 دارد (3. همان، پرونده 168 ص 59) به طور کلی مناسبتهای عمده به قرار ذیل بود:
1ـ 14 مرداد 1285 (جشن سالروز عید مشروطیت)
2ـ 17 ی 1314 (جشن سالروز اعطای آزادی به زنان، کشف حجاب توسط رضا شاه)
3ـ 21 آذر 1325 (جشن سالروز فرمان محمدرضا پهلوی جهت نجات آذربایجان)
4ـ 15 بهمن 1327 (مراسم نیایش سلامتی شاه، روز ترور ناموفق محمدرضا شاه توسط ناصر فخرآرایی)
5ـ 15 بهمن 1328 (سالروز ازدواج محمدرضا شاه با فرح دیبا) (سند شماره 14 متن دستخط شاه در خصوص تشکر از اسدالله علم به عنوان دبیرکل حزب مردم به خاطر آن حزب).
6ـ 9 اسفند 1331 (مراسم «روز ملت» ، انصراف محمدرضا شاه از سفر! به خارج به درخواست طرفداران سلطنت).
7ـ 28 مرداد 1332 (مراسم جشن قیام ملی!علیه مصدق)
8ـ 4 آبان 1339 (جشن تولد رضا پهلوی ، ولیعهد)
9ـ 6 بهمن 1341 (جشن سالروز انقلاب شاه و ملت، رفراندوم لوایح ششگانه)
10ـ 21 فروردین 1344 (مراسم نیایش سلامتی محمدرضا شاه: سالروز ترور ناموفق شاه توسط رضا شمسآبادی)
11ـ 4 آبان 1346 (جشن تاجگذاری شهبانو و ولیعهد)
و بسیاری از مراسمهای دیگر به مناسبتهای مختلف از جمله استقبال از بازگشت شاه از سفرها و .... و به خصوص مراسم جشنای 2500 ساله در 19 مهر 1350 از اهمیت خاصی برخوردار بود.
در واقع بخش عمدهای از بودجه حزب مردم برای این قبیل مراسم و جشنهای دولتی هزینه میشد، از لحاظ مالی، مخارج حزب از طریق پرداخت حق عضویت اعضا و بویژه با کمکهای مالی برخی اشخاص متمکن از جمله خود اسدالله علم تأمین میگردید. در یکی از گزارشهای مالی حزب راجع به بودجه حزب آمده است:
بودجه حزب در سال 1345 بالغ بر 000/360/1 ریال میباشد که برای پرداخت هزینههای جاری حزب از قبیل حقوق کارمندان، نشریات و امور خدماتی، و برگزاری مراسم جشنهای فوقالذکر خرج شده است. در همین گزارش بودجه سال 1346 مبلغ 00/980/3 ریال پیش بینی شده است که این افزایش بودجه از یک سو بخاطر برگزاری مراسم جشن تاجگذاری 4 آبان دراین سال بود که مبلغ 000/000/1 ریال اختصاص به آن داده شده بود و دیگر اینکه برای افزایش شعبات حزب در سرتاسر کشور پیشبینی هزینه شده بود.(26)
البته اسنادی دیگر نشان میدهد که شاه برای انجام کمکهای مالی به حزب دستوراتی صادر کرده بود «او امری به دولت شرف صدرو یافت به حزب مردم کمک [مالی] شود و در دو فقره کمکهایی که به عمل آمده اکنون محل وسیع و آبرومندی [برای حزب] ماهیانه 000/120 ریال اجاره گردیده است»(27). در سندی دیگر که جنبه افشاگری علیه حزب دارد چنین آمده است «در حال حاضر [اسفند 1352] دولت فقط ماهیانه 15 میلیون تومان(28) به حزب مردم پول میدهد و مقامات به عامری [دبیرکلی حزب مردم] اطلاع دادهاند که اول سال 1353 دولت فقط ماهیانه 9 میلیون ریال به حزب پرداخت خواهد کرد»(29)
3ـ دوره تضعیف و انحلال: به دنبال چنین بار تقاضای عدل جهت کنارهگیری از دبیرکلی حزب، بالاخره شاه در اواخر 1350 با استعفای وی موافقت کرد. سپس دوره سوم فعالیتهای حزب به ترتیب با دبیرکلی علینقی کنی، یحیی عدل (مرتبه دوم) ، ناصر عامری و محمد فضایلی شروع شد، عدل ، علینقی کنی را در اردیبهشت 1350 به عنوان دبیرکل حزب پیشنهاد نمود و این پیشنهاد توسط شورای عالی حزب تأیید شد و کنی رسما از 28 اردیبهشت همین سال شروع به فعالیت نمود. اما علیرغم عدم تمایل عدم به ادامه فعالیت در حزب، کارگزاران حکومت که حضور وی را لازم تشخیص میدادند بر خلاف اساسنامه حزب، او را به سمت تشریفاتی ریاست کل حزب انتصاب نمودند. گویا حضور رسمی ولی کم رنگ وی به عنوان یک ناظر عالیه بر روند فعالیتهای حزب باعث میشد که چنانچه روند فعالیت حزب از چارچوب ترسیم شده خارج شود بلافاصله به طور رسمی در حزب حضور یافته و هدایت حزب را در کانال مخصوص خود به عهده بگیرد.
تمایز دوره سوم با دو دوره ماقبل در انتقادات بیپروای حزب اقلیت علیه حزب اکثریت بود. در واقع قبلا نیز اینگونه انتقادات صورت میگرفت ولی هدف غایی آنها فریب افکار عمومی بود ولی عملکرد نقادانه این دوره چهارساله پایانی حزب نشان داد که گویا بسیاری از اعضای حزب که هنوز به آن وفا دارند به کنه قضیه پی برده و دیگر حاضر نیستند که رفتاری تصنعی داشته باشند و لذا میزان و شدت انتقادات در این دوره به حدی افزایش یافت که عملا موجب تضعیف آن از جانب مقامات بالا گردید و باعث شد که بطور بیسابقهای در طول فعالیت چهار ساله حزب،چهار دبیرکل تعویض شد.
علینقی کنی دارای مدرک دکتری علوم سیاسی و حقوق و از شاغلین وزارت دادگستری بود. وی قبل از تشکیل حزب از گروه همراهان و یاران اسدالله علم محسوب میشد و با ترغیب علم عضو حزب شد و از فعالین و مؤسسین حزبی دوره اول محسوب میشد، با تصدی پست نخست وزیری برگزیده شد و در نهایت به سمت مدیرعاملی بنیاد فرهنگی ولیعهد منصوب گردید.(30)
نکته قابل ذکر ایکه طبق اساسنامه حزب انتخاب دبیرکل میبایست از سوی شورای عالی حزب (بالاترین مرجع حزب مردم ) و از میان یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب صورت میگرفت اما کنی بعد از تصدی دبیرکلی حزب، به عضویت کمیته مرکزی و شورای عالی حزب در آمد. همین عمل خلاف قاعده، از همان اوان زمینه مخالفت برخی از اعضای مؤثر حزب را با کنی فراهم ساخت از جمله دو معاون (هلاکو رامبد و کاظم جفرودی) دبیرکل در اعتراض به این عمل از سمت خود استعفا دادند.
البته از آنجا که در اینگون انتصابات ، عواملی خارج از حزب دست داشتند، چنانچه در مورد کنی، گویا سوابق دوستی وی با علم باعث شده بود که وی به این سمت برسد «کنی ... از سوی علم مأمور شده بود تا حزب او را (مردم) اداره کند».(31)
به هر حال دوره کنی با تحول و جنب و جوش زیادی همراه بود و حضور وی به یک دهه رکورد و سکون دوره عدل محسوب میشد. سخنرانیها و مصاحبههای وی در اوایل دبیرکلیاش بسیاری از افراد فعال ولی منزوی حزب را متوجه افکار رادیکالی وی نمود و این امر، محبوبیت زیادی برای وی در افکار عمومی به دنبال داشت. از یک سو بیپروایی کنی و توانایی جلب افکار عمومی و از سوی دیگر افزایش معضلات و مشکلات جامعه برای وی زمینه مساعدی ایجاد میکرد که با بهانه قرار ادن هر معضلی، به عنوان دستاویزی علیه دولت و حزب حاکم تبلیغ نماید وآن معضلات را نشانه بیکفایتی دولتمردان قلمداد کند به طوری که هنوز 14 ماه از دبیرکلی وی نگذشته بود که به دنبال ابراز ناخرسندی شاه از صراحت و شدت انتقاداشت، وی مجبور به استعفا گردید.(32) زیرا از نظر شاه نحوه سخنرانیهای انتقادآمیز وی از دولت در زمینههای فساد اداری، جو خفقانآمیز کشور، نارضایتی عمومی و رسالت دولت در راستای تأمین منافع آمریکا مطلوب نبود.(33)
لذا استعفای کنی از منظر مردم دارای این پیام بود که حکومت تحمل هیچ انتقادی را ندارد. به هرحال اسدالله علم از دوره کنی به عنوان تجدید حیات فعالیت حزب مردم ذکر کرده و در خاطرات روز 15 خرداد 1351 خود چنین آورده است: «شرفیابی کوتاه گزارش شکایت دکتر کنی، دبیرکل حزب مردم را تقدیم کردم، که مدعی است هر کس مقامی دولتی دارد، به محض پیوستن به حزب او از کار برکنار میشود، از جمله مدیر یک دبیرستان دولتی را نام برد. شه خیلی ناراحت شد و بلافاصله به نخست وزیر تلفن زد که کنی در شکایتش محقق بوده است سابقا شاه این قبیل مسائل را با بیاعتنایی رد میکرد. (امیراسدالله علم گفتگوهای من با شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی (تهران: طرح نو، پ371 ص 352) از دیدگاه کارگزاران حکومت، کنی پای خویش را از گلیم خود درازتر گذاشته بود «بعدها چند نفری که از حود مجاز مردم تخطی کرده بودند از حزب برکنار شدند مانند علینقی کنی»(34)
عزل کنی در حالی صورت گرفت که وی با سخنرانیهای منتقدانهای که علیه دولت هویدا در طی سفرهای تبلیغی به شهرها به منظور ترغیب اعضای حزب به شرکت در انتخابات انجمنهای شهر و شهرستان انجام میداد، در همه سفرها با استقبال عمومی مواجه میشد، بسیاری از کمیته های حزبی شهرها که دوران طولانیای از رکود را پشت سر گذاشته بودند، با ورود کنی به تحرک تازهآی روی میآوردند و خود را برای شرکت در انتخابات جدید آماده مینمودند. در حالیکه محبوبیت کنی در میان اعضای عاید حزب افزایش مییافت، دست اندرکاران محافظه کار حزب با تشکیل دو جناح با رهبری یحیی عدل و هلاکو رامبد به همراه برخی از مقامات سیاسی خارج از حزب (35) علیه کنی موضعگیری نمودند تا از یک طرف زمینههای عزل وی را فراهم سازند و از سوی دیگر برای جلوگیری از انحراف حزب از مأموریت محوله چارهجویی نمایند.
در واقع امر غیر منتظره و بیسابقهای رخ داده بود گویا برای اولین بار حزب اقلیت در نقش وقاعی خود به ایفای نقش میپرداخت. گویا کنی به رسالت آرمانی یک حزب واقعی اقلیت روح تازهای دمیده بود که از مدتها پیش بسیاری از اعضای حزب در انتظار آن لحظه شماری میکردند. یکی از اسناد، جریان عزل وی را چنین بازگو میکند «استعفای دبیرکل [کنی] ... به خاطر میتینگی بود که در اصفهان در باغ همایون تشکیل داد که در آنجا شدیدا به دولت حمله نمود .... و حزب حاکم را به صورت یک محیط کثیفی دانسته ... و شایع است که آقای هویدا بسیار ناراحت شده و مراتب را به شرف عرض همایونی راسنید و اعلیحضرت همایونی مقرر فرمودند ترتیبی اتخاذ شود که نامبرده از دبیرکلی حزب برکنار شود ...(36)
عزل کنی، یکی از بحرانهای بزرگ حزب مردم را در طول 15 سال فعالیت به دنبال آورد. زیرا به دبنال عزل وی و اعمال نفوذ مسئولین حزب مرکز در مورد تعینی اشخاص مورد نظر جهت نمایندگی انتخابات انجمنهای شهر و در نتیجه سلب آزادی و ابتکار عمل کمتیههای حزبی شهرستانها ، تعداد زیادی از کمیتههای حزبی شهرستانها نظیر کمیتههای حزب مردم اهواز، زاهدان، خرمشهر، فیروزآباد و ... به صورت دستهجمعی از حزب استعفا دادند و حتی برخی از آنها به صورت دسته جمعی به حزب ایران نوین پیوستند.
به دنبال این بحران شایعاتی مبنی بر احتمال دبیرکلی اشخاصی نظر داریوش همایون ، هلاکو رامبد ، مهدی سمیعی ، محمد معتضد باهری ، کاظم جفرودی، محمد مؤمنی و فضلالله صدر (دبیرکل حزب ایرانیان) بر حزب مردم بوجود آمد ولی در نهایت خود یحیی عدل از تاریخ 3/5/1351 مستقیما امور حزب را به عهده گرفت اما در عمل قدرت واقعی را به کاظم جفرودی و گروه وابسته وی سپرد. این دوره که قریب یکسال تا 6/4/1352 طول کشید به عنوان دورهای آشفته برای حزب محسوب میشود حضور عدل به عنوان بازگشت مجدد رکود در حزب محسوب میشد در این دوره حزب نه تنها تا حدودی از فعالیتهای عادی خود بازماند بلکه تشکل و سازماندهی خود را از دست داد این امر به خاطر یأس و ناامیدی حاکم بر حزب به دنبال برکناری کنی و استعفای تعدادی از کمیتههای شهرستانها بوجود آمد.
دوره یکساله دبیرکلی مجدد علد را میتوان به عنوان دوره فترت در روند فعالیت های حزب مردم نامید، سلطه جناح محافظهکاران بر حزب که از یک طرف خواهان حفظ و تأمین منافع شخصی بودند واز طرف دیگر نیز تمایلی به رنجانیدن خاطر حزب اکثریت نداشتند عامل اصلی این فتور محسوب میشد.
به هرحال دوره فترت، هم برای اعضای حزب و هم برای ناظران جریان جامعه، صحنهای از مقایسه ملموس رویکرد انتقادی (دوره کنی) و رویکرد محافظه کارانه ( دوره عدل) را به نمایش میگذاشت. افکار عمومی این نکته را دریافت که اولین شرط لازم برای فعالیت حزب اقلیت، استقلال عمل آن میباشد و از آنجا که کارگزاران حکومت تحمل انتقد را ندارند لذا مایل به استقلال حزب اقلیت نیستند.
تداوم یکساله این دوره بار دیگر بالاتکلیفی حزب اقلیت را در نظام دموکراسی! مورد نظر شاه به نمایش گذاشت در حالیکه ادامه این روند ممکن بود فلسفه موجودیت حزب اقلیت را از دیدگاه خود کارگزاران رژیم زیر سؤال ببرد، به مثابه دفعات قبل، این باز نیر خود شاه تکلیف حزب را معین کرد. شاه در جریان ملاقات اعضای مؤثر حزب مردم با وی، خطاب به آنها گفت« حزب اقلیت باید مراقب کارهای قوه مجریه باشد تا احیانا اگر عیبی بود بگوید»(37) به دنبال این رهنمود به پیشنهاد یحی علد،شورای عالی حزب مردم، ناصر عامریرا به دبیرکلی حزب برگزید. سوابق شغلی عامری نشان میدهد که وی بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی از آمریکا در سال 1333 به ایران برگشت و در سازمان عمران کرمان (از سازمانهای وابسته به اصل 4، کمکهای آ«ریکا به ایران) مشغول کار شد و در این سمت سلسله مراتب اداری و مدیریتی را تا مدیرکلی امور اجتمایع عمرانی دهات در وزارت کشور طی کرد و آخرین سمت وی قبل از تصدی پست دبیرکلی حزب،معاونت بانک مرکزی ایران بود. (38) سندی دیگر از وی به عنوان ریاست صندوق اعتبارات کشاورزی (39) و ریاست صندوق توسعه کشاورزی نام برده است. منبعی دیگر وی را مسئول عمران و توسعه در وزارت کشور و از تحصیل کردگان دانشگاه یوتا (Youta) معرفی کرده است.(40)
اما از لحاظ سوابق فعالیتهای حزبی، عامری در دوران فعالیت در کرمان، به عضویت حزب مردم در همان شهر پذیرفته شد و در 1348 به عنوان قائم مقام دبیرکل حزب انتخاب شد و در اواخر دوره اول دبیرکلی از حزب مردم مستعفی و به حزب ایران نوین پیوست. با برکناری کنی مجددا در دوره فترت به فعالیتهای حزبی، درحزب مردم روی آورد(41) و با توصیه شاه به مقامهای حزب مردم، عدل وی را بر خلاف قاعده حزب مردم به دبیرکلی این حزب انتصاب نمود در 6/4/1352، شورای عالی حزب وی را تأیید نمود. از آنجا که عامری عضو شورای عالی حزب نبود. وی نیز همانند کنی نمیتوانست به عنوان دبیرکل انتخاب شود به هر حال عدول از این قاعده این از طولانیترین بحرانهای حزب را در آخرین سالهای فعالیت آن بوجود آورد.
در این زمان سه جناح در حزب فعالیت میکردند یکی گروه هلاکو رامبد (لیدر فراکسیون پارلمانی حزب مردم) که نسبت به عمل غیرقانونی عدل با اغماض برخورد کرد. گروه دیگر گروه کاظم جفرودی بود که از همان آغاز با شدت تمام علیه جناح عامری موضعگیر یکرد. و عامری نیز در اقدامی شتاب زده با تشکیل دادگاه حزبی، حکم اخراج گروه جفرودی از حزب داد. که این عمل جناح بزرگی برای حزب به دنبال داشت.(42)
جفرودی که زمانی عنوان لیدر فراکسیون حزب مردم در مجلس سنا را به عهده داشت خود را مستحق دبیرکلی میدانست، و طرفدارانش نیز که از اعضای قدیم و متنفذ حزب محسوب میشدند بسیاری از مقامات عمده حزبی را در دست داشتند، اینکه موقعیت حزبی و حیثیت اجتماعی خود را از دست داده بودند، لذا با سازماندهی و تشکیل گروهی تحت عنوان «اصلاحطلبان حزب مردم» به برگزاری جلسات منظم حزبی در منازل گروه اقدام و به افشاگری علیه عامری و سایر مسئولین حزبی پرداختند و انتخاب عامری را به عنوان اقدامی تحمیلی از جانب دولت تلقی و عامری را متهم به جاسوسی برای سازمان امنیتی آمریکا (43) و حزب حاکم ایران نوین نمودند و مدعی شدند که کسی که سابقه عضویت در حزب رقیب حزب مردم را دارد شایستگی دبیرکلی حزب مردم را دارا نمیباشد و لذا به نشر اعلامیههای فراوان در روزنامههای کشور علیه عامری پرداختند، عنوان و محتوی برخی از اعلامیهها عبارت بودند از: دبیرکل حزب مردم عضو حزب ایران نوین میباشد، اقلیت از اکثریت دستور میگیرد، حزب مردم شعبهای از حزب ایران نوین میباشد، جامعه به سوی نظام تک حزبی ... اعلامیههایی با این مضامین نه تنها رسوایی بزرگ برای حزب اقلیت بود بلکه ماهیت و رسالت نظام و حزبی را نیز افشا میکرد.
عامری که در اوان انتخابش محور برنامههای خود را تداوم اصلاحات ارضی، مبارزه با فساد، رفاه عمومی و جلب مردم به مشارکت سیاسی اعلام کرد، (44) هر چند ضعف عملکرد حزب را در رسیدن به اهداف خود، بخاطر دسته بندیها و اختلافات درونی حزب میدانست (45) ولی خود وی با اقدام به اخراج گروه جفرودی، بانی و باعث یکی از شدیدترین جناحبندیهای حزبی گردید.
نکته قابل تأمل اینکه ، عامری نیز به پیروی از کنی، گویا فعالیتهای حزب مردم را جدی تلقی کرد و به انتقادات شدید علیه دولت پرداخت و در اولین موضعگیریهای خود از مسایلی نظیر شهریه مدارس، انقلاب اداری و وضعیت دادگستری انتقاد نمود.
هر چند این امر افکار عمومی را متوجه وی ساخت ولی بالافاصله وی نیز به سرنوشت کنی دچار شد و در «8/10/1353» از دبیرکلی عزل شد اما برای عامری سرنوشت تلخی در انتظار بود. زیرا مدت کوتاهی بعد، وی در یک تصادف در گیلان کشته شد. این حادثه، شایعات فراوانی در افکار عمومی ایجاد کرد که گویا تصادف ساختگی بود. و دولت را متهم به قتل وی نمودند «عامری محدودیتهای انتقاد واقعی را تجربه نود و در چند مورد سیاستهایی را انتقاد کرد که کاملا به شاه مربوط میشدند، پاسخ شاه را میشد پیشبینی کرد. عامری از حزب اخراج شد و مدت کوتاهی پس از آن در یک تصادف اتومبیل به قتل رسید. مردم فکر میکردند که حادثه قتل عامری تصادفی نبوده است»(46)
واقعیت امر این بود که چون سرنخ تمام جریانات کشور به دست شاه بود،در نزد آگاهان سیاسی هر گونه انتقاد از دولت متوجه خود شاه میشد «بعدها که چند نفری از حد مجاز حزب مردم تخطی کرده بودند از حزب برکنار شدند مانند ... ناصر عماری که یکی از رؤسای بانکها بود نیز به سرنوشت بدتری مبتلا گردید و بطور مرموزی در گیلان جان سپرد»(47) این حادثه وحشتی در بین اعضای حزب ایجاد کرد و بسیاری از فعالان حزبی حاضر به قبول دبیرکلی حزب نبودند «کسی داوطلب عهدهدار شدن این شغل نامطمئن (دبیرکلی حزب مردم) نبود.(48) اما در نهایت شورای عالی حزب در تاریخ 22/10/1353 محمد فضایلی را به دبیرکلی حزب منصوب نمود، سوابق شغلی و فعالیتهای حزبی فضایلی نشان میدهد که وی در جریان کودتای 28 مرداد 1332 در سمت فرمانداری شیراز در طرفداری از مصدق مجسمه محمدرضا شاه را پایین کشیده بود و بعدها به طرفداران سلطنت پیوست و از طرف حزب اکثریت ایران نوین دوبار به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد.(49) چنین شایعه بود که وی به همراه هلاکو رامبد از اعضای فراماسون میباشند.(50) به هر حال فضایلی از اعضای قدیمی حزب مردم بود و سمتهای مختلف حزبی نظیر عضو هیأت حل اختلاف کارگر و کارفرما را در حزب مردم داشت و آخرین سمت وی قبل از تصدی دبیرکلی حزب، ریاست شورای عالی حزب در دوره عامری بود.
فضایلی با شناختی که از اوضاع به دست آورده بود و از سرنوشت دو دبیرکل قبل از خودآگاهی داشت از همان آغاز، برنامه کاری خود را تفاهم با حزب حاکم و دولت اعلام کرد «چون هویدا نخست وزیر 12 ساله مملکت است و نسبت به انتقاد شدید حساسیت دارد چه بهتر که با وی از طرف حزب مردم ایجاد حسن تفاهم نماید .... چرا در روزنامهها مطالب حاد عنوان گردد که هم به امر تحزب لطمه بزند و هم موجب کدورت نخست ویر شود که به هرحال برای حزب اقلیت نتیجه مطلوبی ندارد و دلیل آن هم رویه دولت، با دبیرکلهای سابق (کنی و عامری) است.»(51) با یان سخنان وی اعلام کرد که مشروط به ابقا در مقام دبیرکلی حزب از انتقاد علیه دولت هویدا و حزب اکثریت خودداری خواهد کرد.
رویه متخذه توسط فضایلی از دیدگاه اعضای حزب به عنوان «تبانی فضایلی با دولت جهت انحلال حزب مردم»(52) تلقی گشت. گروه جفرودی (اصلاح طلبان حزب مردم) که از مخالفین سرسخت عامری محسوب میشد در این دوره نیز با این ادعا که با توجه به سابقه فضایلی در دوره مصدق (1332-1331) ، ممکن است در صدات وی نسبت به شاه تردید حاضل کرد(53) به مخالفت با وی پرداختند.
یکی از وقایع عمده دبیرکلی سه ماهه فضایلی، برگزاری کنگره چهارم حزب بود(54) که شاه با عدم پذیرش درخواست ملاقات هیأت رییسه کنگره مهر تأییدی بر پایان عمر حزب مردم زد.(55)
و سرانجام این مظهر دموکراسی به دستور (بانی آن در اسفند 1353 به همراه سه حزب دیگر وقت؛ حزب ایران نونی (1353-1343) ، حزب پان ایرانیست به رهبری داریوش فروهر و حزب ایرانیان به دبیرکلی فضلالله صدر به بهای تشکیل حزب واحد رستاخیز ملت ایران منحل اعلام گشتند.
ارزیابی و نتیجهگیری:
هرگونه تحلیل و ارزیابی از عملکرد این حزب باید با توجه به ماهیت وابسته بودن آن، انجام گیرد. حزب مردم، یک حزب آزاد نبود تا به عنوان یک حزب رفتاری واقعی و قابل ارزیابی داشته باشد. هر نقشی که ایفا کرد و هر قشری که جذب آن شد، دیکته شده و زیر نظر حاکمیت بود. این حزب هر گاه راه انتقاد واقعی و ایفای نقش اقلیت واقعی را در پیش گرفت، ابه شدت تضعیف میشد. انحلال نهایی نظام دو حزبی و ایجاد حزب واحد رستاخیز، این نکته را آشکار میکند که شاه، حتی نمیخواست زحمت کنترل حزب و سوءاستفاده احتمالی از آن را به خود بدهد. و این نشان دهنده بیداری جامعه استفاده آنها حتی از کانالهای دولتی وقت (و نامشروع) جهت احقاق حقوق و خواستههای مشروع میباشد.
با این حال حزب مردم، به جای آنکه، وعده گاه اقلیت باشد و اکثریت حاکم را مورد انتقاد قرار دهد، عملا کانالی برای منفعت طلبی فرصتطلبان بود.
تمایلات منفعت طلبانه نیز یکی از عوامل جذب افراد به این حزب محسوب میشد. برخی از تحصیل کردگان داخل و غالبا خارج از کشور که در پی کسب مناصب شغلی بالا بودند، از طریق عضویت در حزب میتوانستند هر چه بیشتر به کارگزاران سیاسی جامعه نزدیک شده و به مناسب شغلی مورد نظر خود دست یابند. «هر دو حزب سیاسی (مردم ، ملیون) باشگاههایی بودند که از شیفتگان قدرت و تشنگان ثروت و شهرت انباشته بودند»(56) فرمایشی بودن احزاب مذکور، نه تنها منجر به ناتوانی از جذب تودههای مردم در مشارکت سیاسی گردید بلکه با رقابتهای سودگرایانه و سوداگرایانه حزبی باعث سلب اعتماد عمومی مردم از احزاب شد. «احزاب مردم و ملیون که مرام و اساسنامه آنها ظاهرا به نفع و خدمت به مملکت تنظیم شده بود، هر چند یکبار ، متناسب با الزامات سیاسی از درون اتاقهای دربسته خود، به تظاهر در صحنه سیاسی ایران کشانده میشدند و به رقابتهای حزبی با یکدیگر میپرداختند .... این دو حزب هیچ نفوذ و ریشهای در توده مردم نیافتند ...[این احزاب] برای کسب میز و مقام وکالت مجلس بودند که با کنار رفتن رهبران در ظرف 24 ساعت از هم میپاشید.(57) شاید بتوان عامل اصلی عضویت افراد متمکن در شهرستانها را در حزب مردم یا ملیون در راستای کسب نمایندگی مجلس شورای ملی دانست. در یکی از اسناد که گویای چگونگی پیوند تأسیس شعبات حزب با کسب نمایندگی مجلس شورای ملی است چنین آمده است «وضع مالی کمیتههای حزبی بدین صورت انجام میگرفت که هر یک از افرادی که در شهرها دنبال وکالت بودند به ادامه حیات حزب در آن محل کمکهایی مینمودند و اگر وکیل میشدندبا شور و علاقه بیشتری در حفظ کمیتهای که از آنجا نماینده شده بودند میکوشیدند .... و نیز شعباتی هم بودند که وقتی کاندیدای شکست خورده آنها به کلی کنار میرفت آنها [اعضای حزب مردم آن شهرستان] نیز چون قادر به پرداخت هزینه حزب نبودند و یا میل نداشتند چنین هزینههایی را عمل کنند تابلوی حزب را پایین میآوردند»(58)
و گویا از منظر کارگزاران حکومت نیز رسالت این دو حزب، شناسایی افراد وفادار به سلطنت در سرتاسر کشور به منظور واگذاری مقامات محلی به آنها بود و در گام بعدی تربیت و آموزش فکری آنها نیز از وظایف حزب بود و لذا «اعلام موجودیت این دو حزب [مردم و ملیون] به اندازهای مسخره بود که خود رهبران و اعضای اصلی آن نمی دانستند تفاوت آنها در کجاست، گویا این دو شخص [علم و اقبال] در اجرای اوامر همایونی به تأسیس حزب مبادرت کرده و اعضای بیایمان این احزاب هم تنها چیزی که میخواستند پست و مقام و یا امتیاز و وجهه بود که عاید آنها گردد و گویا انتخاب یکی از دو حزب هم در اختیار خود آنها بود»(59)
یکی از نکات قابل تأمل در بررسی این حزب اعطای نقش اقلیت به آن میباشد، به این ترتیب که این حزب در راستای اجرای مأموریت محوله در طول فعالیت 18 ساله هرگز نمیتوانست اکثریت پارلمانی مجلس را به دست آورد و یا کابینه تشکیل دهد.
اگر چه یکبار در انتخابات جنجالی دوره بیستم مجلس شورای ملی در سال 1339 این امید برای آن حاصل شد که به رقابتی سخت با حزب اکثریت بپردازد. چون شاه مخصوصا تأکید کرده بود که این انتخابات آزاد خواهد بود و حزب پیروز مسئول تشکیل کابینه است. حزب مردم به تبلیغات وسیعی برای بدست آوردن اکثریت کرسیهای مجلس دست زد «بطوری که شاید بتوان گفت با اینکه نظام دو حزبی جدید کاملا تصنعی به نظر میرسید، اما رقابت برای نشستن بر مسند صدارت از راه مبارزه انتخاباتی، سبب گردید که روحیه آادی که از زمان سقوط رژیم مصدق در 1953 [28 مرداد 1332] از بین رفته بود دوباره جان گیرد»(60) اما کسب پیروزی حزب ملیون ، دولت متهم به تقلب در انتخابات شد و حزب مردم همرهابا حزب توده و جبهه ملی خواستار لغو انتخابات گردید. شاه نیز انتخابات را باطل اعلام کرد. لذا عنوان «اقلیت» برای حزب مردم از یک واقعیت عینی (در اقلیت بودن در مقابل حزب حاکم ملیون) نشأت نمیگرفت بلکه این امر ناشی از اراده و تصمیم شاه به اقلیت نگه داشتن این حزب بود، لذا طبق گزارش یکی از اسناد، وقتی برخی اعضای منفرد مجلس شورای ملی از اسدالله علم تقاضای عضویت در فراکسیون پارلمانی حب مردم را نمودند «وی این موضوع را موکول به کسب اجازه از پیشگاه ملوکانه کرده و بالاخره پس از شرفیابی به نمایندگان مذکور پاسخ داد متأسفانه در حال حاضر اعلیحضرت همایون شاهنشاه، ورود هیچ یک از نمایندگان منفرد را به حزب مردم صلاح نمیدانند و معتقدند در این صورت اقلیت به صورت اکثریت در آمده و وضع دولت دکتر اقبال را متزلزل خواهد کرد».(61)
از دیدگاه شاه این حزب موظف بود ادای حزب اقلیت را در آورد، به تعبیر خود وی «مقصود من [از تـأسیس حزب اقلیت مردم] سر و صدا راه انداختن است»(62) اما اگر این سر و صدا از مرز خط قرمز فراتر مییفت و امکان ایجاد بحران پیش میامد به دستور خود شاه عامل این بحران از حزب اخراج میشد. وی که گاهی در مقام پاسخگویی به تناقضات بوجود آمده از اصول دموکراسی با فعالیت احزاب دولتی عاجز میشد، به تناقض گویی میپرداخت «ما از شنیدن صدای مخالف روی گردان نیستیم. ما به صف مخالف هم نیازمندیم، خودم مخالفانی را که نیت سازندگی دارند تشویق میکنم، در صف مخالف احزابی مثل حزب مردم داریم. اما نکته جالب این است که در کشور ما امری برای مخالفت وجود ندارد.(63)
در حالیکه وی در گفتار دیگری تشکیل دو حزب را به خود منتسب میداند ازسال 1366 به این طرف که اوضاع سیاسی کشور ما ثباتی پدید آورد خود من با علاقه وافری از تشکیل دو حزب اکثریت و اقلیت پشتیبانی کرده و مکررا به مرحله عمل در آوردم»(64) در کتاب مأموریت برای وطنم همین مطلب را رد کرده و چنین میگوید «بعضی از افراد از احزاب ما انتقاد میکند به این معنا که این دو حزب از طرف مردم بنیانگذاری نشده و از طرف مقامات عالیه کشور تحمیل گشتهاند و حتی برخی از بدگویان مدعی هستند که این احزاب دست نشانده مقام سلطنت و دولت هستند»(65)
چند سال بعد در اواخر سال 1353 گوینده این سخنان چون خود را از پاسخگویی به چالشهای حاصله ناتوان دید به یک باره تمام احزاب سیاسی را منحل اعلام کرد، در حالیکه در کتاب مذکور رژیمهای تک حزبی را فاشیستی نامیده بود خود سیاست تک حزبی را پیشه ساخت و حزب واحد رستاخیز ملت ایران را تأسیس نمود، ناتمام فعالان حزبی دولتی را در قالب یک حزب واحد متحد و یکپارچه متمرکز نماید. درر واقع این اقدام از ناتوانی احزاب اکثریت و اقلیت از ایفای نقش محوله صورت گرفت، «حزب مردم که رل اقلیت را به عهده دارد به علت خلاء فکری و سیاسی سالهای اخیر [گزارش مربوط به سال 1352 میباشد] قادر نگردیده نقش واقعی خود را عمل نموده و برای طبقه ناراضی و ناراحت مملکت در مقابل تحریکات و تبلیغات بیگانگان ملجاء و پناهگاهی باشد»(66) هر چند در واقع ماهیت سیسم دو حزبی به مرم و ملیون نیز یکی بود «اساسنامه هر دو حزب اصولا با یکدیگر فرقی نداشت»(67) و هر دو رسالت واحدی به عهده داشتند « حزب مردم اصولا دارای ایدئولوژی خاصی نیست و مقامات حزبی بارها گفتهاند ایدئولوژی احزاب [دولتی] به اساس اصول انقلاب شاه و ملت است و حزب اقلیت و اکثریت مبارزه ایدئولوژی ندارند بلکه این احزاب برنامهای هستند که هر کدام عقیده دارند از حزب دیگر بهتر قارد به اجرای برنامههای انقلابی هستند و دلیل میآوردند که فعالیت احزاب ایران نظیر آمریکاست»(68) . در واقع شاید بتوان چنین قضاوت کرد که هر چند قبل از تأسیس حزب واحد ملت، رستاخیز ، اسما دو حزب اکثریت و اقلیت داشتیم ولی با مد نظر قرار دادن عملکرد و رسالت آنها، میتوان آن دو را جناحهای یک حزب واحد تلقی کرد چنانچه به تعبیر دیگر میتوان دو جناح «سازنده» و «پیشرو» حزب رستاخیز ملت ایران را نیز به مثابه دو حزب سابق (مردم و ملیون) و بعدا (مردم و ایران نوین) تلقی کرد.
با این روند فعالیت احزاب، هر گونه انتظار پیدایش فرهنگ تحزب در آن دوره رویارویی بیش نبود، در واقع «دکتر اقبال [رهبر حزب ملیون] و اسدالله علم [دبیرکل حزب مردم] هر دو از سرسپردگان شاه بودند و پیروزی یک حزب بر دیگری تأثیری در و ضع رژیم بجای نمیگذاشت»(69)
«به قول یکی از روزنامههای انگلیسی، ما در ایران دو حزب داریم، حزب بله قربان و حزب البته قربان»(70)
ماحصل سخن اینکه کارگزاران اصلی این دو حزب،خود شاه بود و خط مشی حزب اکثریت و اقلیت را خود شاه تعیین میکرد، (سند شماره 3) در یک از اسناد بعد از گزارش تصمیمات متخذه کادر رهبری حزب مردم راجع به لزوم رقابت با حزب ملیون در انتخابات هیأت رییسه مجلس شورای ملی، چنین آمده است «قرار است پس از مراجعت شاهنشاه از لندن آقای علم شرفیاب و تقاضا نمایند که اجازه فرمایند حزب مردم در انتخابات هیأت رییسه مجلس [شورای ملی] فعالیت بیشتری از خود ابراز دارد.(71)
این بود سرنوشت یکی از نهادهای سیاسی که شاه با این توهم که برای ثبات سلطنتی ضروری است تشکیل داد تا شاید از حمایت حزبی منسجم در شرایط بحرانی جامعه برخوردار شود، اما همانظور که تاریخ نشان داد با طلعه روزهای بحرانی آغاز انقلاب، ناکار آمدی اینگونه احزاب همچون حزب رستاخیز ـ که از اولین نهادهای سیاسی وابسته به حکومت بود که منحل اعلام گشت ـ معلوم شد.
پینوشتها:
1ـ ناصر نجمی، بازیگران رضا شاهی محمدرضا شاهی (تهران: انتشارات انیشتن، 1373) ص 258
2ـ پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی (تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطائی ، 1368) ج 3، ص 72
3ـ محمود تربتی سنجابی ، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران (تهران: انتشارات آسیا، 1375) ص 295
4ـ قم : دفتر انتشارات اسلامی، 1361) ج 1، صص 587-586
5ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 155 ، ص 21
6ـ محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی (تهران: نشر علم، 1374) ص 452-422
7ـ علی بهزادی، شبه خاطرات (تهران: انتشارات زرین، 1375) ص 147-145
8ـ محمدعلی سفری، قلم و سیاست (تهران:نشر نامک، 1373) ج 2، ج 271
9ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی، پرونده 140 ص 36
10ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی، پرونده 151، ص 159
11ـ آرسیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 156، ص 16
12ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی، پرونده 156، ص 88
13ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 135، ص 34
14ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 156، ص 126
15ـ همان، پرونده 15، ص 19
16ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی، پرونده 155، ص 68
17ـ احمد علی مسعودی (انصاری ، پس از سقوط (تهران؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، 1371) ص 55
18ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 162، ص 46
19ـ همان ، پرونده 162 ص 165-151
20ـ همان ، پرونده 162 ص 82-81
21ـ همان ، پرونده 154 ص 11
22ـ همان ، پرونده 162 ص 249-247
23ـ همان ، پرونده 162 ص 125-124
24ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 162 ص 278-272
25ـ همان ، پرونده 166 ، ص 86
26ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 145 ص 204-203
27ـ همان ، پرونده 168، ص 240
28ـ احتمالا مبلغ 15 میلیون ریال صحیح میباشد
29ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 163 ، ص 312-311
30ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 154 ص 43
31ـ مسعود بهنود ، از سید ضیاء تا بختیار ( تهران: بینا ، 1368) ص 545
32ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 166 ، ص 40
33ـآرشیو ، اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 166 ص 65-58
34ـ جلال عبده، چهل سال در صحنه ( تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا،1367) ص 574
35ـ همان ، پرونده 64 ، ص 198
36ـ همان ، پرونده 64 (ص 198)
37ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده انفرادی یحیی عدل، کد شماره 167 ص 173
38ـ همان، پرونده 150 ، ص 205
39ـ همان ، پرونده 164 ص 235، 234
40ـ اسناد لانه جاسوسی آمریکا، احزاب سیاسی ایران (تهران : مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، 1366 ) ص 42
41ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 166 ص 235-234
42ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 155 ص 11-8
43ـ همان ، پرونده 164 ص 222-221
44ـ همان ، پرونده 154 ص 81-69
45ـ همان ، پرونده 154 ص 79
46ـ ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک تهران: نشر گفتار ، 1371 ) صص 486-485
47ـ جلال عبده، چهل سال در صحنه (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1368) ص 574
48ـ مسعود بهنود، از سید ضیاء تا بختیار (تهران: بینا، 1368) ص 545
49ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 164 ص 235-224
50ـ همان ، پرونده 163 ص 8-7
51ـ همان ، پرونده 166 ص 122-121
52ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 164 ص 205-204
53ـ همان ، پرونده 164 ص 251-250
54ـ همان پرونده 164 ص 220-219
55ـ همان پرونده 164 ص 203=201
56ـ حسین تبریزنیا، علل ناپایداری احزاب سیاسی ایران (تهران: مرکز نشر بینالملل، 1371) ص 286
57ـ یوسف مازندی، ایران ابرقدرت قرن (تهران، نشر البرز ، 1373) ص 556
58ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی، پرونده 155 ص 238-237
59ـ عبدالرحیم ذاکر حسین ، مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1370) ص 303
60ـ سپهر ذبیح، تاریخ جنبش کمونیستی در ایران،ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی (تهران : مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1364) ص 362
61ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 139 ص 39
62ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 167 ص 51
63ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 167 ص 50
64ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 167 ص 51
65ـ به نقل آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 167 ص 50
66ـ به نقل از آرشیو اسناد انقلاب اسلامی، پرونده 155 ص 68
67ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی، پرونده 139 ، ص 39
68ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی پرونده 155 ص 242
69ـ پیتر آوری ، پیشین ، ص 79
70ـ اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی (تهران: طرح نو، 1371) ج 1. ص 352
71ـ آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده 139 ص 41
www.irdc.ir