24 آبان 1404

نقش محوری پاریس در سازماندهی ضدانقلاب


نقش محوری پاریس در سازماندهی ضدانقلابتصویری از شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر شاه در مسیر وزارت خارجه فرانسه در تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۵۹

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پاریس به پناهگاه اصلی چهره‌های فراری رژیم پیشین و نیروهای ضدانقلاب اسلامی بدل شد؛ جایی که ارتباطات تازه‌ای میان سیاست‌مداران شکست‌خورده و محافل امنیتی غرب شکل گرفت.

در همین بستر، نامه‌های احمد احرار به مظفر بقایی، چهره کهنه‌کار و پرتناقض سیاست ایران، پرده از تلاش‌هایی برمی‌دارد که از دل اروپا برای براندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی طراحی می‌شد. این ارتباطات در مقاطع حساسی همچون ماجرای کودتای نوژه معنا یافت؛ جایی که نام بقایی، احرار و حلقه‌ای از فعالان سیاسی و نظامی رژیم سابق، در کنار محافل غربی و سلطنت‌طلب، دوباره در صحنه سیاست ایران شنیده شد.

روایت این ماجرا در صفحات 521  تا 529 کتاب «زندگی‌نامه سیاسی دکتر مظفر بقایی» آمده است. به بهانه سالروز مرگ مظفر بقائی در 25 آبان 1366، برشی از این کتاب که به قلم حسین آبادیان و از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی منتشر شده، بازخوانی و برای علاقه‌مندان ارائه می‌گردد.درباره متن زیر، یادآوری این نکته ضروری است که یکی از جلسات منظم حزب زحمتکشان، محفل «کشک و بادمجان» در جنگل قائم کرمان بود که از سال 1342 تا 1358 ، در چهاردهم مرداد برگزار می‌شد اما در سال 1359 این محفل زودتر برگزار شد. برغم ژست سیاسی بقایی، از نظر ساواک این محفل حتی در اوج انقلاب، یعنی سال 1357 نیز فاقد هرگونه خطری برای سلطنت شاه بود. سند مذکور را اینجا ببینید.
 

کودتا با طعم کشک و بادمجان

در اردیبهشت 1359 آمریکا به‌منظور رهاکردن گروگان‌های خود در سفارت آمریکا در تهران دست به اقدامی ‌نافرجام زد که منجر به سقوط هلیکوپترهای آن در صحرای طبس شد. متعاقب آن در تیرماه همان سال شبکه کودتای موسوم به «نوژه» کشف شد.

فرمانده نظامی کودتا سپهبد مهدیون، [...] از یاران نزدیک بقایی، بود. در همان ایامی که قصد کودتا وجود داشت، در اوایل مردادماه، محفلی از طرفداران بقایی برای صرف کشک و بادمجان [...] برگزار شد. متعاقب کشف شبکه کودتا، عده‌ای از جمله بقایی در آن مجلس بازداشت شدند. بقایی از کرمان نامه‌ای برای امام ارسال کرد و شرح ماوقع را گفت و تقاضای استخلاص خود را کرد. به این نامه پاسخی داده نشد.

 

پاریس؛ پناهگاه فراری‌ها

به دنبال بازداشت بقایی، احمد احرار، رمان‌نویس مشهور، نامه‌ای برای او ارسال کرد. «چون پیغام‌آور مورداعتماد نبود» احرار فقط جملاتی مختصر نوشته است: «موضوع ازاین‌قرار است که تلاشی در جریان است که پرونده در کرمان منتهی به صدور رأی نشود و یا همین‌طور بدون صدور رأی مفتوح بماند و اگر بتوانند پرونده را به تهران بکشند و در اینجا با اعمال نفوذهای احتمالی هرطور بخواهند منجر به صدور رأی بسازند. و اگر هم در مورد مسئله فعلی کودتای نوژه نباشد به جاهای دیگر ربط بدهند.[1] از این جهت باید سعی کرد پرونده در همان‌جا منتهی به صدور رأی گردد و مختومه شود و به همین جهت هم خود شما مصلحت نیست قبل از خاتمه پرونده از کرمان عزیمت نمایید. این مطلب را از دو سه منبع شنیدم [...] ازاین‌جهت به ‌نظر من مصلحت در این است که تا کرمان هستید پرونده را خاتمه بدهید. [...]»

این نامه از تهران نوشته شده حال آنکه طبق اسناد موجود و نامه‌های خود احمد احرار، او از بدو پیروزی انقلاب در فرانسه می‌زیست، چه عاملی باعث شده بود احرار به این سرعت خود را به تهران برساند؟ شاید دستگیری بقایی به اتهام مشارکت در توطئه کودتای نوژه عامل چنین شتابی در سفر بوده است.

نخستین نامه‌ای که از احمد احرار خطاب به بقایی در دسترس است متعلق به 22 آوریل  1980 همزمان با 3 اردیبهشت 1359 است. یعنی قبل از کودتای نوژه و درست همزمان با اقداماتی که برای آزادی گروگان‌های آمریکایی صورت گرفت و ناکام ماند.

درست همزمان با آشوب در دانشگاه‌های سراسر ایران: «قربانت شوم یک نکته از «خبرهای پشت پرده فیگارو را به‌ضمیمه خدمتتان می‌فرستم. برخلاف لوموند که تحت‌تأثیر روابط شخصی رفیق قدیمی جنابعالی، آقای رولو،[2] با آقایان بنی‌صدر و قطب‌زاده همچنان روش محبت‌آمیزی در نشر خبرهای مربوط به جمهوری اسلامی به خرج می‌دهد، فیگارو از موضع دست راستی خود به اوضاع ایران می‌نگرد و بعلاوه بیشتر از منابع این‌طرف مرز خبر می‌گیرد و تغذیه می‌شود.

درهرحال این خبر کوچک گویای اطلاعات زیادی است که به نظرم رسید بی‌مناسبت نخواهد بود اگر به نظر جنابعالی هم برسد. دولت فرانسه برای مسافران ایرانی مقررات «ویزا» برقرار کرده است، ولی مسافران بدون گذرنامه را هم این روزها در پاریس می‌توان دید. مثلاً اردشیر زاهدی را رفقا در حوالی شانزلیزه دیده بودند و اتفاقاً همان روز ریچارد نیکسون هم اینجا بود و مصاحبه‌ای با رادیو تلویزیون فرانسه داشت که بالجمله متضمن انتقاد سختی از روش سیاسی دولت کنونی آمریکا بود. آقای بختیار چند روز پیش در مصاحبه‌ای اعلام کرد که تا پانزده روز دیگر به ایران می‌رود. من خیال می‌کنم خواسته است در مسابقه حرکت به‌سوی تهران از نظامی‌ها عقب نماند. ولی من حیث المجموع دیگر مطبوعات و محافل فرانسه چندان او را تحویل نمی‌گیرند و بیشتر توجهشان متوجه نظامی‌هاست که رئیس آنها بر حسب اشارهٔ رنود خیراندیش هنوز دم به تله مصاحبه نداده است. [...] به همین جهت علی‌رغم بعضی رفقای مذبذب باز هم سخنرانی شما را تأیید و تحسین می‌کنم... بارهاوبارها به یاد این شعر سعدی هستم که یکی ابلهی شب چراغی بجست! دو هفته پیش سفری به جنوب فرانسه داشتم با رفقای کرمانی جایتان را حسابی خالی کردیم.»[3]

احمد احرار از پاریس انتظار تحولاتی را در ایران می‌کشید. [...] ارتشبد غلامعلی [...] از طریق منصور رفیع‌زاده با بقایی ارتباط تلفنی برقرار کرده بود. قبل از سخنرانی بقایی، موسوم به «وصیت‌نامه سیاسی»، جبهه ضدانقلاب طرفدار رژیم سلطنت، ظاهراً لیدر خود را یافته بود. در شرایطی که هر گوشه ایران در ناامنی به سر می‌برد و جنگنده‌های عراقی دائماً مرزهای هوایی ایران را مورد تعرض قرار می‌دادند و در شرایط محاصره اقتصادی کشور، به نظر می‌رسید فرصت برای واردساختن ضربه به اساس انقلاب مهیاست. در این میان بقایی انگیزه کافی برای همکاری داشت. او اینک از طرف دولتمردان وقت جمهوری اسلامی به‌کلی ناامید شده بود و هیچ جایگاهی برای او قابل‌تصور نبود، مگر اینکه در موضع رهبری یک حرکت ضدانقلابی قرار گیرد.

 

اتهام دیکتاتوری از طرف مدافع سلطنت‌

نوار سخنرانی بقایی در اروپا و آمریکا تکثیر شده بود. رفیع‌زاده متن آن را تحت عنوان «آنکه گفت نه» منتشر کرد. نشریات ضدانقلابی چاپ خارج کشور وسیع در مورد آن سخنرانی داد سخن دادند. بقایی در سخنرانی سه‌ساعته‌اش تحت عنوان «وصیت‌نامه سیاسی» به تشریح اصول عقاید و تحلیل روش سیاسی خود پرداخته و بار دیگر مدعی شد که همیشه از «اصول» تبعیت کرده است.

معلوم نبود منظور از اصول موردنظر او چیست؟ زیرا بقایی در زندگی سیاسی‌اش نشان داده بود که به هیچ اصلی وفادار نیست جز حفظ دیکتاتوری محمدرضا پهلوی. او درحالی‌که هنوز حتی یک سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود و در شرایطی که کشور از هر سو تحت‌فشار قرار داشت مدعی شد در نهضت انحرافاتی اتفاق افتاده است و او به قول خودش «نتایج شوم» آن انحرافات را پیش‌بینی کرد.

او گفت: «ما تا امروز بسیاری از ناروایی‌ها را به‌خاطر پشتیبانی اصولی از نهضت تحمل کرده‌ایم ولی کم‌کم احساس می‌کنم که با ادامه سکوت و توجیه خودمان داریم به خودمان هم دروغ می‌گوییم و جهد سیاسی من به من نهیب می‌زند که تا کجا می‌خواهی وارد دروغ و تقیه بشوی؟»

دانسته نیست بقایی چه پشتیبانی از نهضت کرده بود و در این راه چه ناروایی به او شده بود؟ فردی که عمری برای حفظ سلطنت و بقای رژیم شاهنشاهی و در جهت انحراف اذهان از شناخت دشمن اصلی تلاش کرده و تا آخرین دقایق عمر رژیم سابق به‌تصریح خودش در گفتگو با بخش تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد به نظام سلطنتی و قانون اساسی آن وفادار ماند، چه پشتیبانی از انقلاب نموده بود؟

بقایی که عمری در راه حفظ دیکتاتوری پهلوی سینه سپر کرده بود، جمهوری نوپا را متهم به دیکتاتوری نمود. او مدعی شد «یک عده دیکتاتور با استفاده از وجهه امام بر گرده مردم باایمان ولی بی‌اطلاع سوار شده‌اند و هر کاری می‌خواهند می‌کنند.»[4]

 

مأموریت پنهان در پاریس

پشت ماجرا چه بود و انگیزه اصلی این سخنان چه می‌توانست باشد؟ مدتی قبل از ایراد این سخنان، جبهه متحد ضدانقلاب طرفدار اعاده رژیم سلطنتی برای سرنگونی جمهوری اسلامی با او وارد مذاکره شد. اویسی از طریق رفیع‌زاده با بقایی گفتگوی تلفنی کرده و وعده داد که همه به‌زودی در ایران در خدمت او خواهند بود. بقایی می‌خواست حوادث سال‌های نهضت ملی را بار دیگر تکرار کند. [...]

احمد احرار در نامه دیگری نوشت: «[…] من امروز که این سطور را عرض می‌کنم معتقدم ایران در آن مرحله از حیات تاریخی خود قرار گرفته است که به خلاف گذشته بار دیگر مردان تاریخ‌ساز می‌توانند در عرصه سیاست ظاهر شوند و به تصحیح اشتباهات و تغییر مسیر سرنوشت ملی مبادرت ورزند.» احرار نوشت «با اینکه نه سر پیاز است نه ته پیاز، غالباً سر راه بزرگان قرار می‌گیرم و گاه‌گاهی طرف مشورت واقع می‌شوم.»

او نوشت: «روی همین گزینه وقتی از من استمزاج شد که چه دستی می‌تواند در شرایط امروزی ایران معجزه نشان دهد، ید بیضا و عصای موسی[5] را توصیه کردم و چند روز نگذشت که جواب رسید:OK . خیلی هم قرص و محکم. زیرا بنده گفته بودم چند شرط لازمه ایفای یک نقش تاریخی است و این شروط اگر در کسی جمع بود لاجرم به سراغ او باید رفت. اول اعتقاد به اصول و داشتن هدف. دوم استواری شخصیت. سوم از خودگذشتگی و بی‌پروایی. چهارم پاکی و درستی. پنجم مقبولیت در میان خواص و عوام و داشتن نام و شهرت و سابقه‌ای که خلایق را رم ندهد.»

مطلب نیازی به تفسیر ندارد. از آمریکا و «کاخ‌های سفید» با احرار تماس گرفته می‌شود که چه کسی می‌تواند در شرایط آن روز نقشی اساسی علیه جمهوری اسلامی ایفا کند. مشخصات احرار، مبین و معرف بقایی بود. آمریکایی‌ها به این پیشنهاد OK گفتند. قرار بود بقایی نقش رهبری جبهه متحد ضدانقلاب سلطنت‌طلب را ایفا کند. [...]

در همین اثنا، فردی از جنوب فرانسه به احرار تلفن کرد و خبر سفر بقایی به کرمان را گزارش داد. احرار این سفر را به فال نیک گرفت و توصیه کرد که روز چهاردهم مرداد «وقت تناول کشک و بادمجان» یادی هم از او بکنند.[6] در همان ضیافت بقایی و تعدادی از همراهانش به اتهام توطئه علیه جمهوری اسلامی ‌بازداشت شدند. چند روز پیش‌ازاین حادثه شبکه کودتای نوژه کشف شده بود. گفته می‌شد بقایی پیش‌ازاین ماجرا با سپهبد مهدیون، نخستین فرمانده نیروی هوایی بعد از انقلاب و فرمانده نظامی کودتا، در بندرعباس ملاقات کرده است. اندکی بعد بقایی به دلیل فقدان شواهد و مدارک کافی در باب اتهام وارده تبرئه شد. [...] از این زمان به بعد تا مدت حدود پنج سال و نیم ظاهراً هیچ‌گونه حرکتی از بقایی دیده نشد. [...]

 

بازگشت به ایران و مرگ

در مردادماه سال 1364 گفتگوی مشهور یکی از مقام‌های سابق سرویس اطلاعاتی بریتانیا در مورد قتل افشار طوس و نقش 6.MI و دکتر بقائی در آن ماجرا از شبکه چهار تلویزیون انگلیس و شبکه تلویزیونی گرانادا پخش گردید درحالی‌که بقائی در ایران اقامت داشت. در همین زمان منتشر شد که تقارن انتشار آن با حضور بقائی در ایران شاید سؤال‌برانگیز بود.

در 27 دی ماه 1364 بقایی به دعوت منصور رفیع‌زاده به آمریکا رفت. مسیر پرواز دهلی - توکیو - ‌هاوایی بود. در‌ هاوایی رفیع‌زاده به استقبال بقایی آمد و از آنجا به نقاط مختلف آمریکا مسافرت کرد.

در دوازدهم بهمن‌ماه آن سال احمد احرار نامه‌ای به بقایی نوشت و رسیدن نامه او را اطلاع داد. او ضمن ابراز شگفتی از «سفر دور دنیا»ی بقایی ادامه داد: «گمان می‌کنم علاوه بر سفر آمریکا سفر کانادا هم در طالع حضرتعالی نوشته شده باشد و بر اساس محاسبات بنده در اردیبهشت و خرداد نوبت پاریس و نیس خواهد رسید که به قدوم شریف مزین شوند. بعد هم ان‌شاءالله در خدمتتان می‌رویم به تهران و کرمان برای برگزاری مراسم کشک و بادمجان. چون دیروز خواندم که آقای دکتر امینی در مصاحبه‌ای با یک روزنامه سوئدی گفته است در ماه‌های مارس و آوریل حوادث مهمی در ایران روی می‌دهد و فعلاً بیشتر از این نمی‌توانم چیزی بگویم. عرض کردم که عصر حوادث غیرمنتظره است!»[7]

برخلاف انتظار این افراد، در آن سال اتفاقی که خوشایند ضدانقلاب سلطنت‌طلب باشد پیش نیامد. شاید مهم‌ترین اتفاق در نظر ضدانقلاب در سال 1365 اعتصاب برخی پزشکان به دستور سازمان نظام پزشکی وقت بود. بقایی از خارج کشور دوستانش را به ادامه اعتصاب تشویق می‌کرد. [...] آن روز به جز بیماران اورژانسی که احتمال مرگشان می‌رفت، کلیه بیماران از معاینه و معالجه محروم شدند.

در 12 شهریور 1365، روزنامه کیهان نوشت: «مظفر بقایی از ایران گریخت.» اما بقایی که هیچ حادثه غیرمنتظره‌ای مشاهده نکرده و وعده‌های علی امینی را نقش بر آب دیده بود، ضمن تلگرافی از لندن به تاریخ 22 شهریور اعلام کرد آبان‌ماه آن سال یعنی 1365 به ایران مراجعت خواهد کرد. واقعاً هم بقایی به ایران مراجعت کرد و به کرمان رفت. بقایی در اول فروردین‌ماه سال 1366 در کرمان به اتهام ارتباط با سازمان‌های جاسوسی بیگانه و توطئه علیه جمهوری اسلامی ایران دستگیر شد.

اندکی پس از دستگیری، بیماری بقایی که طبق مدارک پزشکی او که شخصاً نگهداری می‌کرد؛ ابتلا به سفلیس درجه سه یعنی نوع بسیار پیشرفته آن بود، عود کرد. نظر به اینکه این مرحله از بیماری صعب‌العلاج بود و نیز به دلیل کهولت سن، وی در 25 آبان‌ماه 1366 در بیمارستان مهر تهران درگذشت.

 

[1] یعنی مثلا پرونده های دوره های گذشته را زنده نمایند.

[2] اریک رولو سردبیر لوموند دیپلماتیک.

[3] احرار به بقایی، مورخه 22 آوریل 1980 (از پاریس)، متفرقه، اسناد احرار.

[4] بنگرید به: علی محمد آقا، افول یک مبارز، تهران: بی تا، 1360.

[5] منظور بقایی است.

[6] احمد احرار به بقایی، مورخ، چهاردهم مه 1980 [25 /2/ 1359] متفرقه، مجموعه نامه های احرار.

[7] احمد احرار به بقایی، مورخ 31 ژانویه 1986 [12 /11/ 1364] متفرقه، مجموعه اسناد احمد احرار



یکی از نامه‌های احمد احرار به مظفر بقایی از پاریس