
10 اردیبهشت 1404
«یعقوب نیمرودی» رئیس شعبه موساد در ایران
پس از تأسیس و اعلام موجودیت دولت جعلی اسرائیل در ۱۴ ماه مه ۱۹۴۸ میلادی، یعقوب نیمرودی عضو فعال سازمان «هاگانا»، «پالماخ»(۱) و «شای»، در واحدهای مختلف مثل «هاشَخَر» و «کاتام» وابسته به «اداره اطلاعات ارتش اسرائیل» موسوم به «امان» فعالیت خود را از سر گرفت. او فرمانده یک گروه اطلاعاتی جاسوسی با عنوان «دستۀ عربی» بود که بعضی افسران نفوذی آن از سوی مصریها شناسایی، دستگیر و به جوخۀ اعدام سپرده شدند. وی پس از حدود چهار سال خدمت در این تشکیلات، به سفارش بعضی دوستان و همقطارانش به «ایسر هارل» که در سال ۱۹۵۲ م، به عنوان دوّمین رئیس موساد، جایگزین رئوون شیلواح شده بود، مورد توجه قرار گرفت. رئیس موساد در دسامبر ۱۹۵۴، یعقوب نیمرودی را به عنوان مسؤول ایستگاه و شعبه موساد در ایران، نشان و انتخاب کرد. نیمرودی حدود یک سال، انواع دورههای آموزشهای تکمیلی اطلاعاتی و جاسوسی را گذراند و همسرش «ربکا» (ریوکا) نیز بخشهایی از این دورهها را در کنار وی سپری کرد.
نیمرودی اواسط اکتبر ۱۹۵۵ م (مهرماه ۱۳۳۴) به مدت حدود یک ماه به ایران سفر کرد تا ضمن بررسی و ارزیابی شرایط و اوضاع، مقدمات حضور خود را فراهم کند. سرانجام در ژانویه ۱۹۵۶ حکم انتصاب او به عنوان رئیس شعبه یا ایستگاه موساد در ایران از سوی رئیس آن سازمان صادر گردید. مطابق مندرجات اسناد و مدارک بهجامانده از دوران سلطنت پهلوی، او به همراه همسرش در ۳۰ دیماه ۱۳۳۴ از طریق فرودگاه مهرآباد وارد تهران شد. نیمرودی، در شرح چگونگی آمدن به تهران نوشته است که حدود چهار سال پس از فرماندهی قرارگاه اطلاعاتی کاتام در منطقه جنوب فلسطین (بئرسبع)، در روزهای پایانی دسامبر ۱۹۵۴ م به دستور ایسر هارل و توسط یعقوب کاروز دستیار رئیس موساد به مقر این سازمان در تلآویو احضار شد. در این دیدار مأموریت جدیدش به عنوان فرمانده یا رئیس پایگاه موساد در تهران، به وی اعلام شد و خود او نیز با اشتیاق آن را پذیرفت. نیمرودی در این خصوص نوشته است:«ایسر هارل بلافاصله پس از احوالپرسی از مقدمات صرفنظر کرد و با لحن مؤدبانهای گفت: پیشنهاد میکنم نمایندگی ما را در تهران برعهده بگیرید.» از آن جا که این پیشنهاد در زمان مناسبی داده شده بود، من خودم را برای این موقعیت مناسب دیدم. نیازی به فکر کردن نداشتم. گفتم از شما درخواست میکنم، این موضوع را به اطلاع مافوقم (پتی) سرتیپ «یهوشافط هرکابی» رئیس سرویس اطلاعات ارتش (امان) برسانید؛ چون به من پیشنهاد شده که جایگزین «رَخاویا وَردی»، فرماندهی واحد کاتام و پایگاههای آن را عهدهدار شوم.»
یعقوب نیمرودی ماهها برای آمادگی در این مأموریت جدید از سوی موساد تحت انواع تعلیمات و آموزشها قرار گرفت. او خود در اینباره آورده است:«در پایان یک ماه به جمعبندی خوبی رسیدم و به تلآویو بازگشتم. در ابتدای ژانویه ۱۹۵۶ حدود یک سال پس از دیدار با ایسر هارل و پس از پایان همه دورههای آموزشی، به طور رسمی به سِمَت ایستگاه «بار» منصوب شدم. در واقع از مارس ۱۹۵۵ از واحد کاتام در امان به موساد منتقل و درگیر ایستگاه بار شده بودم. در ژانویه ۱۹۵۶ با همسرم ریوکا، تلآویو را به مقصد تهران ترک کردیم و از راه استانبول عازم ایران شدیم. در تهران نیز، آپارتمانی در نزدیکی ساختمان آژانس یهود که صاحب آن گیلانشاه فرمانده سابق نیروی هوایی بود، اجاره کردیم.» نیمرودی از ایستگاه اطلاعاتی اسرائیل در تهران با نام رمز «بار» یاد کرده است. از پایگاه تهران با نام رمز «گُلدمن»، «نوری» و «آلون» نیز یاد میشد. نیمرودی دربارۀ عملکرد ایستگاه اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل در تهران و نظام ارتباطی موجود آن با دیگر پایگاهها، مأموران و جاسوسان صهیونیستی در کشورهای عربی همجوار ایران، در زمان آغاز به کار خودش در تهران، به نکتههایی در خور توجه و حائز اهمیت اشاره کرده است:«پس از بررسی اسناد زیاد، متوجه شدم، منبع اصلی ما در تهران فردی است به نام خَنیت (به زبان عبری=نیزه)، اهل یکی از کشورهای [حاشیه] خلیجفارس، مردی مجرد، فاسد، مشروبخوار، زنباره و...؛ او از زمان خدمت سربازی تا بازنشستگی در یک پُست ارشد دولتی در کشورش خدمت میکرد و به اطلاعات ارزشمندی دسترسی داشت. خَنیت توسط «گرجی لاوی»(۲) جذب شده بود. لاوی با یکی از دختران «اسحاق ناموردی»، عموی دیگرم، در تهران ازدواج کرده بود. خیلی زمان نگذشته بود که خَنیت فهرست آماده، تنظیم شده و جامعی از ۲۴۰ پرونده را به من داد که در کنار شماره هر پرونده، عنوان خلاصهای در یکی دو جمله، از محتوای آنها نوشته شده بود. با عجله آن را به تلآویو ارسال نمودم. خَنیت پس از رفتن در اوّلین مرحله، محموله مدارکی قابل توجه را برایم فرستاد.» به ادعای نیمرودی، این اقدام آنچنان قابل توجه و چشمگیر بود که موجب شگفتی مقامات موساد و امان شد:
از این بابت:«نخمان کارنی رئیس واحد جمعآوری اطلاعات سرویس امان در نامهای به سرتیپ «یهوشافط هرکابی» فرمانده و رئیس این سرویس، از دستآوردها و عملکرد هشت ماههام تقدیر و تشکر کرد.»
از جمله اقدامات خَنیت در تهران که با کمک نیمرودی، انجام شد عکسبرداری از اهداف نشان شده و مورد نظر بود؛ این عکسها با همکاری ریوکا، در خانه آنها، چاپ و به مقر موساد ارسال میشد. در طول مدت سه سالی که نیمرودی در تهران رئیس ایستگاه بار بود، خَنیت تمام خواستههای او و در واقع درخواستهای موساد و امان را اجابت و در مقابل، وی نیز تمام کمبودهای خنیت را برطرف میکرد.» نیمرودی با اشاره به گوشهای از اقدامات اطلاعاتی و عملیات جاسوسی خود در تهران، مینویسد:«در یکی از سفرهایم یک جای مخفی درست کردم که میشد صدها بسته فیلم را در آن جاسازی کنم. در طول این سالها، با وجود جستوجوهای مکرر عوامل امنیتی [ایران]، هیچکس نتوانست این مخفیگاه را پیدا کند.» نیمرودی در خصوص چگونگی جذب و استخدام مأموران و جاسوسان محلی از سوی پایگاه موساد در تهران و نیز برقراری نظام ارتباطی با دیگر پایگاهها و سرجاسوسان در کشورهای اسلامی و عربی چنین ادعا کرده و نوشته است:«در طول مدت سه سال مأموریت و فعالیت در تهران، توانستم دهها عامل را در سراسر خاورمیانه، از جمله عراق، مصر، سوریه، لبنان و...، جذب کنم و به کار گیرم. به طور مرتب اسناد و گزارشهای خیلی مهم را به تلآویو میفرستادم. کوزار در یک دفتر مهم دولتی کار میکرد و به طور مداوم برای من اسناد نظامی میآورد. او را به یک دستگاه بیسیم مجهز کرده بودم و او به یک خبررسانِ مخفی تبدیل شده بود. کاتب در کشور خود در سِمَت ویژه و حساسی کار میکرد، روک اَخِ [اَخِه] در تهران منصب مهم داشت.»
به این ترتیب، فعالیت اطلاعاتی وجاسوسی نیمرودی به عنوان رئیس شبکه و یا پایگاه موساد در ایران آغاز شد و به تدریج در عرصههای دیگر نیز گسترش یافت. یعنی حوزههای اقتصادی، نظامی، سیاسی، همکاری با آژانس یهود در مسیر تشویق، ترغیب وانتقال یهودیان به فلسطین؛ همکاری با بعضی اشخاص، سازمانها و تشکلهای یهودی و صهیونیستی داخل ایران و حتی آموزش اطلاعاتی و جاسوسی به آنها. در مجموع، طی این دوره او به مدت سه سال، تا اواخر سال ۱۳۳۷ در ایران فعالیت داشت. خود او در اینباره نوشته است:«در ژانویه [۱۹۵۹ دیماه ۱۳۳۷] به همراه ریوکا و پسرم عوفر به اسرائیل بازگشتیم.»
مرحلۀ دوّم مأموریت نیمرودی از اوایل فروردین ۱۳۳۹ خ به عنوانِ وابستۀ نظامی ارتش اسرائیل در ایران آغاز شد و تا سال ۱۳۴۷ خ ادامه یافت.
مرحلۀ سوّم مأموریت وی در لباس یک بازرگان، دلّال و نمایندۀ شرکتها و صنایع اسرائیلی، به ویژه صنایع نظامی از اردیبهشت ۱۳۴۹ شروع شد و تا آستانۀ سقوط سلطنت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، استمرار داشت. در گزارش شهربانی کلّ کشور در اینباره آمده است: نامبرده در تاریخ ۱۳۳۴/۱۰/۳۰ از طریق مهرآباد به کشور وارد و تحت عنوان «معاونت آژانس یهود» در ایران واقع در خیابان چرچیل، چهارراه بهرامی، به شماره ۲۷۰۵۶ تهران، پروانه اقامت تحصیل و از آن تاریخ متناوباً در تهران مقیم و آخرین بار در ۱۳۳۷/۹/۱۰، طی شماره ۹۲۱، روادید خروج اخذ نموده است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
۱- «پالماخ» تلخیص و مخفف عبارت عبری (پلوگوت ماخاتس)، «گروه ضربت» یا «نیروی ضربتی» است که به عنوان نیروی تهاجمی سیاّر سازمان نظامی تروریستی «هاگانا» عمل میکرد. گروه چریکی نظامی و اطلاعاتی «پالماخ» در ۱۹۴۱ میلادی با هماهنگی و همکاری «هاگانا» و «سازمان اجرایی عملیات ویژه ارتش انگلستان» (اس. او. تی) پایهگذاری شد. پالماخ علاوه بر مأموریت اصلی خود در اشغال روستاها و آبادیها، قتل، غارت، اخراج و آوارگی فلسطینیان، در جنگ جهانی دوّم در رأس نیروهای نظامی و اطلاعاتی ارتش انگلستان در بعضی کشورهای اسلامی و عربی نیز عمل میکرد. یعقوب نیمرودی سالها در این دسته و گروه آموزش و پرورش یافته و شخصیتش شکل گرفته بود.
۲- گرجی لاوی، یا لاویپور(لویپور) یک یهودی عراقی بود که در پامنار تهران مغازه و یک حجرۀ بزرگ با چندین اتاق در اختیار داشت. او در پوشش یک بازرگان یهودی عراقی در ایران در خدمت سرویس اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیلی قرار گرفته بود. او نه فقط در ایران برای موساد از هیچ مساعدت و فعالیتی دریغ نمیکرد بلکه با برقراری ارتباط و نفوذ در بعضی سفارتخانههای کشورهای عربی و اسلامی در تهران، به صورت یک منبع و جاسوس کارکشته و کهنهکار برای سرویس اطلاعاتی اسرائیل جانفشانی میکرد. چندی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هنگام اقدامات اطلاعاتی و جاسوسی، از سوی نیروهای ذیربط دستگیر شد. در منزل و حجرۀ او در کنار انواع مشروبات الکلی و ساکهای پر از طلا و دلار آمریکا، انواع وسایل جاسوسی، از جمله تلکس، خودکارهای دارای میکروفن و...، کشف گردید. او قبل از بازجویی که هنوز ساعاتی از دستگیریاش نگذشته بود، به طرز حرفهای و شگفتآور دست به خودکشی زد تا از افشای اسرار آن همه خیانت و جنایت در این سرزمین خودداری کند.(ر.ک: مهدی فرهودی و دیگران، خاطرات مبارزه و زندان، مؤسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۷، صص ۱۰۲-۱۰۱)
منبع: مأموران اسرائیل در ایران(یعقوب نیمرودی ۲۰۲۳-۱۹۲۶)؛ محمدتقی تقیپور؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ صص ۲۱ تا ۲۶