04
اسفند
1392
اگرچه جنگ اول جهانی با تسلیم آلمانها و امضای قرارداد آتش بس میان طرفینِ منازعه، در آبان 1297ش (نوامبر 1918م) به پایان رسید، و ایران که ناخواسته درگیر این جنگ خانمانسوز شده بود، از تداومِ پیامدها و عواقب هولناک آن همانند قحطی و مرگ ومیر چند میلیون انسان 1رهایی یافت، با این حال، همچنان تا مدتها بعد، مردم ایران با مشکلات اجتماعی ـ اقتصادی قابل توجهی روبه رو بودند. تبعات مخرّب ناشی از جنگ مذکور، حضور نیروهای اجنبی به ویژه نظامیان انگلیسی در خاک ایران، دخالتها و کارشکنی دولتمردان انگلیس در امور داخلی کشورمان، نابسامانی و آشفتگی اوضاع همسایه شمالی که در نتیجه انقلاب کمونیستی در آن کشور و تنش شدید میان حکومت سوویتی نوپای شوروی با نیروهای ضدانقلابی بود، به علاوه فقدان ثبات سیاسی در ایران که پیامدِ عدم وجود یک قدرت مرکزی مقتدر و باکفایت در داخل ایران محسوب میشد، همگی سبب می گردید تا ایران زمین و ساکنان آن، همچنان با چالشهای اجتماعی و اقتصادی دشواری روبه رو باشند. مقاله پیش رو، به طور مختصر، اوضاع قزوین و نواحی اطراف آن را به عنوان قسمتی از خاک ایران زمین، در یک محدوده زمانی خاص یعنی اواخر سال 1301ش (بهمن و اسفند) مورد توجه قرار خواهد داد.
یکی از مطبوعات در اوایل بهمن 1301ش راجع به قزوین، نوشته بود «هوای زمستان امسال فوقالعاده سرد، فقرا و ضعفا همه روزه یکی دو نفر از سرما تلف میشوند»، در نتیجه این شرایط تکاندهنده و رقّت انگیز، حتی حاکم نظامی شهر نیز تحت تاثیر قرار گرفته و درصدد راه چارهای بر میآید:«جمعی از معروفین شهر را بدارالحکومه دعوت نموده که شاید بمساعدت آنان لااقل منزل گرمی برای این بدبختان تهیه نمایند». 2 دعوت شدگان در زمره اشخاص برجسته دینی، کارگزاران اداری و نظامی عالیرتبه دولتی، تجار معتبر و ملّاکین به شمار میرفتند، افراد حاضر در جلسه، متعهّد گردیدند که پنج درصد از درآمدهای خود را به این امر اختصاص دهند. در همان مجمع، مقداری پول جمعآوری گردید و حتی گفته شده که یکی از مجتهدین شهر، «سه خروار گندم» و یکی از تجار معتبر و ثروتمند نیز «هفت خروار برنج اعانه دادند». 3 اما به نظر میرسد که این راهکار تاثیر محسوسی بر شرایط نامساعد مستمندانِ قزوین نداشت، چرا که بعد از گذشت یک ماه از جلسه مذکور یعنی در اوایل اسفند همان سال، خبری بدین صوت روایت گردید: «کمیته ای که معین شده بود فقرای شهر را جمع کند، پرستاری نماید، وظیفه خود را انجام داد ولی چون وجه کافی برای نگاهداری آنها نبود، مجددا متفرق شده، حالا در شهر مثل سابق دور افتادند». 4
گفته شده که قسمتی از این فقرا و بینوایان پرشمار، زارعینی به شمار میرفتند که پیش از این، در روستاها مشغول کشاورزی بوده، اما به خاطر اجحافِ قشر مالک و زمیندار، و همچنین ظلم و تعدّی کارگزاران مالیاتی حکومت، به فقر و فلاکت افتادند. آنان برای خروج از این اوضاع اسفناک و بیدادگرانه، تصمیم به ترک خانه و کاشانه خود گرفته و به شهر پناهنده شدند، و در آنجا به تکدّی گری مشغول گردیدند. اما بخش دیگری از افراد بی خانمان و تهیدست بیشماری که در این برهه، در سطح شهر قزوین مشاهده میشد، مربوط به صنعتگران و پیشه وران شهری بودند که به جهت منسوخ شدن صنایع وطنی و بسته شدن راه دادوستد، اندوخته و سرمایه زندگانی خود را خورده و امروز گدائی میکنند. مسدود بودن راه تجارت روسیه یک بینوائی و پریشانی فوق العاده در میان تمام طبقات مختلفه اهالی ایجاد نموده است». 5
اندکی بعد، معلمان مدارس نیز نارضایتی شدید خود را نسبت به این اوضاع بحرانی ابراز داشتند. آنان که بنابر روایت، در نتیجه آشفتگی امور اقتصادی کشور و کاهش بودجه وزارت معارف، برای چندین ماه، موفق به دریافت حقوق نشده، و در تامین معیشتشان عاجز بودند، در وضعیت اقتصادی نامساعدی به سر می بردند. این در حالی بود، که آینده اقتصادی مبهم در پیش رویشان قرار داشت، چنان که حتی مشخص نبود که چه وقتی موفق به اخذ دستمزد خود خواهند شد. 6 با این اوصاف بود که به انجامِ یک واکنش جدّی سوق داده شدند، به طوری که با ارسال نامهای همزمان به مسئولی حکومتی در پایتخت و همچنین ادرات دولتی قزوین، تهدید به اعتصاب نمودند:
نظر به تعویق حقوق چهار ماهه معلمین در هذه السنه و سه ماه از سنه ماضیه و نکث عایدات معارفی که از سیصد تومان بیکصدونود تومان رسیده لهذا از دهم دلو عموما معلمین تعهد نمودند تا حقوق آنها توسط مقامات مربوط تادیه نشود حاضر در سر پُستهای خود نخواهند بود. 7
همین مسئله در مورد «اداره امنیه قزوین» نیز وجود داشت: «راپرت رئیس نظمیه قزوین حاکی است که وضع اداره نظمیه آنجا از حیث تعویق پرداخت حقوق و مصارف لازمه قرین اختلال و پیشکار مالیه قزوین بعذر نبودن وجه و عدم صدور اجازه فروش جنس از پرداخت وجوه نظمیه متعذر است... اگر ممکن است اجازه آنرا صادر نمائید که از محل تسعیر جنس برای پرداخت وجه نظمیه تادیه شود». 8
آتشِ نابسامانی اجتماعی و اقتصادی، فقط دامنِ ساکنین شهر قزوین را نگرفت، بلکه مردم نواحی اطراف آن نیز، مبتلا به چنین شرایط ناهنجاری بودند. عده ای از اهالی روستاهای منطقه رودبار در شمال قزوین که تحت فشار طاقت فرسای یکی از روسای قوای نظامی ایلی که با برخی ملّاکین متنفّذ آن منطقه همدست شده بود، کاسه صبرشان لبریز گردید، به شهر قزوین رفته و در تلگرافخانه تحصّن نمودند. به درخواست آنها، تلگرافهایی به نخستوزیر وقت (حسن مستوفی)، وزیر جنگ (رضاخان)، وکلای قزوین در مجلس چهارم شورای ملی و حتی آیتالله سید حسن مدرّس به عنوان یکی از بانفوذترین وکلای مردم در مجلس ارسال گردید: «رعایای فلکزده رودبار از تعدّیات امیر امجد غیاثوند که سابقه اعمالش در وزارتخانهها و حضور محترم آشکار است مکرّر تظلم کرده که چندین نفر از غیاثوندی معلومالحال به سرکردگی رحمتالله خان... قافله گذاشته پول میگیرند چوب میزنند ابقا بهیچ چیز نمیکنند». 9
قسمت دیگری از چالشهای مردم قزوین در مقطع زمانی موردنظر، مربوط به برخی کارگزاران حکومتی در این منطقه از ایران و مهرههای منصوب شده از سوی دولت در آنجا بود. شکایت از «تعدیات امین اوقاف قزوین» از سوی برخی افراد 10، و ابراز نارضایتی شدید از حضور یک مهره نالایق و فاسد در راس ساختار قضایی این شهر، دو نمونه مشخص از این وضعیت بودند. انتخاب سعدالسلطان، به عنوان رئیس عدلیه آنجا، موجب شکایت اهالی آن دیار گردید، تا آنجا که نامههایی مبنی بر شکایت به پایتخت ارسال نمودند: «مدارک عدم رضایت خود را سوءسوابق ایشان در ریاست عدلیه عراق و جریان محاکمه مشارالیه در مجلس عالی و مسکوت عنه بودن تعقیب محاکمه ایشان قرار دادهاند که قریب دو سال بهمین مناسبت از رجوع شغل محروم بوده تا آنکه در این دوره، نظر به ملاحظات خصوصی به ماموریت ریاست عدلیه قزوین منصوب گردیدند». 11
از سوی دیگر، برخی مناطقِ قزوین نیز که از سوی ماموران مالیاتی دولت، در مضیقه سختی قرار گرفته بودند، از اوایل بهمن ماه همان سال، راه تلگرافخانه را در پیش گرفتند. در تلگراف تظلّم خواهی خود به نخستوزیر، وزیر جنگ، رئیس مجلس و وکلای قزوین در مجلس شورای ملّی، وزارت عدلیه و حتی رئیس کل مالیه یعنی آرتور میلسپو، از مصایب وارد شده بر آنها در سالهای اخیر صحبت به میان آورده و در ادامه نیز از رفتار مامورین مالیاتی در مطالبه غیرقانونی بقایای مالیاتی مربوط به سربازگیری از اهالی آن نقطه از ایران شکایت نمودند:
بواسطه جریان سیلهای خطرناک قراءِ معظم و قنوات معتبرش بکلی منهدم، در اثر انهدام قنوات معموره بکلی رشته زراعت خود را از کف داده، امروز زارع و مالک برای معیشت زندگانی حیران، در واقع نفس امر با مرگ هم آغوش گردیده و قزوین در سایه انقلابات اخیر و انسداد خطوط تجارتی و قبول اجباری پول کاغذ روسیه در مقابل قیمت متاع بالمرّه ثروت خود را از دست داده جز... سرمایه نقدی نیست. قزوین در مدّت اخیر از نظامیان منظم و غیرمنظم خارجه و داخله در نهایت فلاکت و بدبختی پذیرائی نموده و تمام خسارات وارده آنرا بر عهده خود تحمیل کرده دهات عظیم قزوین در اثر ایاب و ذهاب بکلی مخروبه و شاید تا چندین سال دیگر هم قراء مذکور قابل استفاده زارع و مالک آن نباشد. بالاخره قزوینی بحر نمونه و ائینه سایر بلاد ایران همه روزه بشکل و طرق مختلف گرفتار انواع تعدّیات گوناگون مامورین مرکزی از مالیه، نواقل، تحدید، بقایا، انبار، ارزاق... مالیه رسومات و هزاران اسامی دیگر بود که شرح هر یک حقیقته شرم و رقتآور است باز هم با تحمل تمام این بدبختیها در سنه ماضیه، دولت وقت بهمین قزوینی بی پناه امر کرد تا پذیرایی تشکیلات قشونی سرباز بنیچه بدهد. 12
در حالی که به تدریج بر تعداد متحصّّنین افزوده میگردید، ازدحام مردم بی پناه و مفلوک در تلگرافخانه شهر، حتی کار را برای کارگزاران حکومت در شهر قزوین، در راستای آرام کردنِ معترضین و پاسخ به مردم مظلوم دشوار نمود، تا آنجا که به ارسال تلگرافهای مکرّر به مسئولین کشور در پایتخت مبادرت ورزیدند. در یکی از این موارد (اواسط بهمن ماه) این طور آمده است: «مدتی است که متحصنین تلگرافخانه در اثر فشار مامورین سرباز و مالیه بمقامات مربوط تظلمات عدیده نمودهاند تاخیر جواب و سختگیری ماموران باعث تولید زحمت خواهد شد؛ متمنّی هستیم بجواب مساعد متحصنین را فرموده و آنان را قرین امتنان فرمائید». 13
علی رغم این تکاپوها، گویا مکاتبات مذکور، نتیجه سودمندی برای مردم در پی نداشت، چرا که این روند، حداقل، تا اواخر اسفند همان سال ادامه داشته، بوی بهبودی اوضاع به مشام نمیرسید. چنان که در اواخر اسفند همان سال، مردم زجرکشیده و بی پناه آن قسمت از خاک ایران، ملتمسانه ندای دادخواهی سر داده، از سردمداران حکومت، تقاضای کمک و رفع ظلم نمودند:
جمعیت ملّاک و زارع این صفحه 4 ماه است خرابی دهات قزوین را معروض میدارد... امروز پس از 4 ماه تظلم و دو هزار تومان خسارت... مامورین مالیه در تمام بلوکات قزوین خانواری سرباز و مالیات را بوسیله سرنیزه با سختترین فشار غیرقابل تامّل مطالبه و طبقه رعیت را در این شب عید مجبور کردند با عیال و اطفال خود به شهر آمده و برای آخرین مرتبه بهیئت دولت و وکلای دارالشورای ایران عرض کنیم بخداوند یکتا بصاحب شریعت مقدس اسلام... بناموس ایرانیت قسم دیگر برای اکثر جمعیت زارع و مالک قزوین قوّه تظلم و دادخواهی هم باقی نمانده اگر مسلمانیم شما هم زمامدار مملکت هستید عرایض این مدت دوباره بخوانید... میگویئم دهات خراب، شرعا عقلا قانونا انصافا قادر به تادیه مالیات و عوارض سرباز نیستیم. 14
مسئله دیگری که در این زمینه، پیش روی اهالی قزوین قرار داشت، مربوط به حکومت نظامی بود. بعد از کودتای سوم اسفند1299ش، در تمام مناطق ایران، حکومت نظامی برقرار شده بود و عناصر قزاق وابسته به رضاخان، در همه نواحی کشور، قدرت را در دست داشته و اِعمال نفوذ میکردند. آنان، از محدوده قانون و حقوق مردم، تخطّی نموده و به اجحاف مبادرت میورزیدند، که یکی از نمونههای آن در قزوین بود، چنان که به دفعات، موجب برافروختنِ شعله دادخواهی مردم این نقطه ایران زمین از عناصر حکومت نظامی در شهرشان گردید. 15 در یکی از شکوائیهها، از رفتار حاکم وقت قزوین یعنی غلامرضاخان امیرپنجه، و همچنین حامی او یعنی خدایارخان به عنوان رئیس حکومت نظامی شهر مذکور، تظلّم خواهی نمودند، که به فعالیتهایی همچون«آزار اهالی، اختلاس، اخذ رشوه، تبانی با اشرار، عدم ارجاع شکایات به محاکمه عدلیه» مبادرت میورزند. 16 مردم که از این بیدادگریها به ستوه آمده، و از نمایندگان مجلس، به ویژه نمایندگان قزوینی در مجلس شورای ملی نیز به خاطر عدم توجه به شکایاتشان مبنی بر دخالت وزارت جنگ و حکومت نظامی در امور داخلی قزوین، ناامید شده بودند، تحصّن در تلگرافخانه را در دستور کار خود قرار دادند. 17 این اقدام آنها نه تنها در اعتراض به این روند مذکور بود، بلکه شایعاتی مبنی بر«احتمالِ انتصاب سالارمنصور به حکومت قزوین با توجه به سوابق سوء وی در خمسه» به گوش میرسید، 18 و این موضوع، نگرانی ساکنین قزوین را دوچندان نمود. برای پی بردن به گوشهای از اوضاع تکان دهنده مردم مظلوم و ستمدیده قزوین در این زمینه، تلگراف ذیل که از سوی آنان، در اواسط اسفند1301ش، به مسئولین کشور در تهران ارسال گردید، سودمند میباشد:
مردان ما بواسطه زجر چوب و حبس قادر نیستند مظالم خدایارخان حاکم نظامی قزوین را تلگرافا یا کتبا با فرستادن قاصد مخصوص بشماها عرض نمایند. اگر ملت قزوین را مسلمان و تبعه ایران میدانید خدایارخان را در طهران نگه داشته یک نفر مفتش امین بقزوین بفرستید و بمردم اطمینان دهید در اظهار مظالم حاکم آزاد هستند تا بشماها معلوم شود در بیست فرسخی طهران در مدت هشت ماه بمردم بدبخت قزوین چه گذشته میخواستیم ماهها در تلگرافخانه متحصن شویم ولی چون ناموس ما ناموس دولت است برای حفظ ناموس دولت خودداری کرده منتظر جواب قانعی هستیم والّا در انظار داخلی و خارجی دست از حیا و آبروی خود کشیده و تحصّن اختیار خواهیم کرد. 19
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بنگرید به کتاب: محمدقلی مجد، قحطی بزرگ، مترجم: محمد کریمی، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1387ش.
2. روزنامه ستاره ایران، شماره 138، 2 دلو (بهمن) 1301، ص2.
3. نشریه پیکان، شماره 1، اول حوت (اسفند) 1301، ص3.
4. همان، شماره2، 7 اسفند1301، ص3.
5. روزنامه ستاره ایران، شماره138، 2 دلو 1301، ص3.
6. همانجا.
7. روزنامه عصر انقلاب، شماره 118، 17 دلو 1301، ص3.
8. آرشیو اسناد موسسه مطالعات تاریخ معاصر، شماره راهنما 1-1059-11م.
9. همان، شماره راهنما 4-1053-11م.
10. همان، شماره راهنما 3-1054-11م.
11. روزنامه عصر انقلاب، شماره 121، 26 دلو1301، ص3.
12. آرشیو موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، شماره راهنما 32-1037-11م.
13. همان، شماره راهنما 9-1037-11م.
14. همان، شماره راهنما 5-2884-12م.
15. همان: شماره راهنما 19-76-16م؛ 1-1056-11م.
16. همان، شماره راهنما 2-1056-11م.
17. همان، شماره راهنما 3-1056-11م.
18. همان، شماره راهنما 5-1056-11م.
19. همان، شماره راهنما 11-1056-11م.
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران