30 خرداد 1400

ورود فرهنگ غربى به ایران


ورود فرهنگ غربى به ایران

 تاریخ ایران، همواره شاهد نوعى تغییر و تحول تدریجى در ابعاد فرهنگى اجتماعى خود بوده است. جامعة ایران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایى کشور، جامعه‌اى ایستا و بدون تحرک نبوده، عوامل متعدد فرهنگى و اجتماعى، تغییرات بسیارى را در آن به وجود آورده است. یکى از مهم‌ترین عوامل ایجاد تحول، همسایگان چادرنشین ایران با زندگى ایلیاتى بودند که در بسیارى اوقات، ایران را مورد تاخت‌وتاز خود قرار مى‌دادند و با فرهنگ و نژاد متفاوت بر ایران، سلطه و حاکمیت مى‌یافتند. این حاکمیت موجب تبادلات فرهنگى گسترده بین دو نیرو (مهاجمان و مردم بومى) مى‌شد. فرهنگ بومى و ملى ایران با وجود زیرساخت‌هاى محکم به دلیل حاکمیت نیروى بیگانه، تحولات بسیارى را پذیرا مى‌شد. این پذیرش تنها از طرف ایرانیان نبود؛ بلکه وجهى دوجانبه داشت و فرهنگ بیگانه نیز از ایرانیان تأثیر مى‌پذیرفت. آنچه نمود مى‌یافت، تلفیق دو فرهنگ بود که در ابعاد اجتماعى، سیاسى و فرهنگى متبلور مى‌شد.
ارتباط ایرانیان با ملت‌هاى دیگر تا زمان صفویه به گونه‌اى که عنوان شد دوطرفه بود. از دوران صفویه این ارتباط به شکل یک سویه از طرف اروپاییان تشدید شد  که در دورة قاجاریه به اوج خود رسید و به ویژه با نفود روس و انگلیس در صحنة سیاسى ایران، شکل عمیق‌ترى به خود گرفت.  مهم‌ترین عامل تشدید نفوذ کشورهاى مختلف در ایران، انقلاب صنعتى در سطح گسترده بود که تولید انبوه را به همراه داشت و بازارهاى مصرف جدیدى را مى‌طلبید. به همین دلیل کشورهاى صنعتى به منظور بسط و گسترش حوزه‌هاى تجارى خود، به فعالیت‌هاى فرهنگى روى آوردند تا با نفوذ در فرهنگ ملت‌ها بازارهاى مصرف خود را تحکیم کنند. به این دلیل، گروه‌هاى مذهبى، میسیونرها، تجار و سیاستمداران در جهت تحت‌الشعاع قرار دادن فرهنگ‌ها به کشورهایى مانند ایران وارد شدند و با برنامه‌هاى بلندمدت که براساس تحقیقات مردم‌شناسى و فرهنگ‌شناسى تدوین شده بود، شیوة غربى زیستن را در میان طبقات مختلف تبلیغ کردند.
از سوى دیگر، مسافران ایرانى یا دانشجویانى که براى تحصیل به اروپا مى‌رفتند، با مشاهدة پیشرفت‌هاى مختلف غربى‌ها به این نتیجه مى‌رسیدند که تنها راه پیشرفت، تقلید از شیوه‌هاى زندگى غربى است. آنها پس از بازگشت، خود مبلغ اندیشة غرب‌گرایى مى‌شدند. به همین دلیل، جامعة ایرانى به یکباره از محدودة اندیشه‌ها و باورهاى مذهبى سنتى خود بیرون کشیده شد و بدون آنکه از طرف حکومت و اندیشمندان، برنامه‌ریزى یا واکنش فعالى صورت گیرد، به شکل منفعلى با فرهنگ غربى روبه‌رو شد. ضمن آنکه در کنار این موج سهمگین تهاجم فرهنگى، برخى گروه‌ها و فرقه‌هاى مذهبى همچون بابیت و بهائیت نیز در جامعة قاجار ظهور کردند که با تحریف تعالیم اسلام، اندیشه‌هاى ضد دینى و کفرآمیزى را به جامعه وارد ساختند. اگرچه این فرقه‌ها موجب تغییرات مذهبى و اخلاقى عمده‌اى در میان مردم نشدند، ولى زمینه‌هاى مباحث ناهماهنگ و گاه متضاد را در اندیشة مذهبى و بومى جامعه فراهم آوردند. به عنوان مثال، یکى از احکام و قوانین انحرافى فرقة باب که در دوران محمد شاه ظهور کرد، لزوم رفع حجاب از زنان بود که عنوان اجراى تساوى بین زن و مرد به خود گرفت. این اندیشه، نخستین پایه‌هاى کشف حجاب را در جامعة ایرانى گذاشت. این دستور در یکى از آثار بابیان موسوم به تفسیر سورة یوسف چنین بیان شده است که:
اى قرهًْ‌العین  به زنان اجازه داده شد که مانند حوران بهشتى، لباس‌هاى حریر بپوشند و خود را بیارایند و به صورت حوران بهشت از خانه‌هایشان بیرون آیند و میان مردان وارد شوند و بدون حجاب بر صندلى‌ها نشینند.   بدین ترتیب، قرهًْ‌العین به عنوان یکى از پیروان باب، بر خلاف تعالیم اسلام و سنت رایج جامعة ایرانى در میان هم‌مسلکان خود بدون حجاب حاضر مى‌شد و سخنرانى مى‌کرد. این حرکت قرهًْ‌العین در زمان خود چندان تأثیرى بر جاى نگذاشت، ولى بعدها در زمان رضاشاه ــ زمانى که حکومت اقدام به کشف حجاب زنان نمود ــ از سوى نویسندگان هوادار این سیاست، چنان بزرگ‌نمایى شد که از وى تصویر یک زن قهرمان و روشنفکر را ارائه مى‌داد و بى‌حجابى وى مهم‌ترین عامل رشد فکرى او عنوان مى‌شد.  همین مسئله یکى از وجوهى است که تعالیم باب را زیر سؤال برده و نشان از زمینه‌سازى‌هایى در تغییر الگوى زندگى ایرانیان دارد که در کنار عوامل دیگر، مجموعه‌اى را تشکیل مى‌داد که سبب موجودیت قشرى جدید در جامعة ایرانى شد. طبقه‌اى که بعدها، مبلّغ و مجرى طرح‌هاى غرب‌گرایى شدند. در حقیقت، جریان فرهنگ غربى به تدریج با شناسایى راه‌هاى نفوذ از طریق مبانى فکرى مذهبى و تکیه بر فرق ضاله بر اندیشة ایرانیان رسوخ کرد و با ابزارهایى همچون آموزش و تحصیل رایگان عمومى به شیوة غربى و انتشار مطبوعات وارد صحنه‌هاى اجرایى شد. از طرفى، ظهور حکومت پهلوى و سیاست‌هاى تجددطلبى این جریان را از حمایت سیاسى برخوردار کرد. در نتیجة این روند، نهادها و سازمان‌هاى جدید به وجود آمدند که یکى از آنها جمعیت‌هاى زنان بودند که وظیفة ساماندهى به نیروهاى جدید تجددطلب را بر عهده داشتند.

پی نوشت:

 ۱. برتولد اشپولر. تاریخ مغول در ایران. ترجمة محمود میرآفتاب. تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368. ص 53-421. و عبدالحسین زرین‌کوب. تاریخ ایران بعد از اسلام. تهران، امیرکبیر، 1371. ص 417.
 ۲. لارنس لکهارت. انقراض سلسلة صفویه و ایام استیلاى افاغنه. ترجمة مصطفى‌قلى عماد. تهران، مروارید، 1368. ص 410.
 ۳. آن. ک. س. لمبتون. سیرى در تاریخ ایران بعد از اسلام. ترجمة دکتر یعقوب آژند. تهران، امیرکبیر، 1363. ص 187.
 ۴. قرهًْ‌العین از پیروان باب و نخستین زنى بود که در اجتماع بدون حجاب ظاهر شد و به بحث و خطابه در تبلیغ آیین باب پرداخت.
 ۵. یوسف فضایى. تحقیق در عقاید شیخیگرى، بابیگرى، بهاییگرى و کسروى‌گرایى. تهران، مؤسسة مطبوعاتى عطایى، 1353. صص 150-149.
 ۶. فاطمه استاد ملک. همان کتاب. صص 5-74.


سازمان زنان ، حمیرا رنجبر عمرانى ، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران