
05 مرداد 1404
بررسی نخستین گامهای صهیونیسم در فلسطین
فلسطین چگونه اشغال شد؟ این سؤال ساده، پاسخی پیچیده دارد که ردّ آن را باید در لابهلای صفحات تاریخ جستوجو کرد. نه از سال ۱۹۴۸ و نه از بیانیه بالفور، بلکه سالها پیش از آن، وقتی که اروپا تازه از خواب قرون وسطی بیدار شده بود و سرمایهداران یهودی به قدرت رسیده بودند، طرحی بزرگ برای تسخیر سرزمین مقدس در ذهنها شکل گرفت.
در قرن نوزدهم، قدرت اقتصادی یهودیان، نفوذشان در دستگاههای حکومتی و نقشآفرینی خاندانهایی چون روچیلد، فضای تازهای برای اجرای رؤیای دیرینهشان یعنی بازگشت به «ارض موعود» فراهم کرد. ابتدا با خرید زمین و مهاجرت تدریجی کارشان را شروع کردند. بعد هم با لابیهای سیاسی، تأسیس بانکها، نفوذ در دستگاه عثمانیها و سرانجام با کمک استعمارگران، بهویژه بریتانیا تلاششان برای اشغالگری را ادامه دادند.
کمکهای انگلیس بیش از باقی موارد در راستای این اشغالگری به کمک صهیونیستها آمد. انگلیس در حدفاصل ۱۹۱۷ میلادی تا بعد از جنگ جهانی دوم با قیمومیت بر فلسطین، عملاً راه را برای صهیونیستها باز کرد. از این پس مهاجرتها شدت گرفت، فلسطینیها به حاشیه رانده شدند و در حالی که سلاح از یهودیان دریغ نمیشد، مسلمانان تحت فشار و تهدید قرار گرفتند. سرانجام در میانه هرجومرج پس از جنگ جهانی دوم، وقتی نگاهها از فلسطین برگشته بود، دولت اسرائیل بر ویرانههای خانههای مردم، بر خاکستر آرزوها و بر خون مقاومت اعلام موجودیت کرد.
روایت پیشرو، برشی از صفحات 41 تا 54 کتاب «سازمانهای یهودی و صهیونیستی در ایران» است. این کتاب به قلم محمد تقی تقی پور به رشته تحریر درآمده و توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر شده است. خواندن این روایت برای فهم دقیقتر تحولات دهه 40 و خاصتاً لایحه کاپیتولاسیون و واکنشهای مختلفی نسبت به آن، خالی از لطف نیست.
اروپای قرن نوزدهم و آغاز بیصدای صهیونیسم
در تاریخنگاری رایج، شروع صهیونیسم را برگزاری کنگره اول صهیونیستها در شهر بال سوئیس به سال1897م/1276ش، میدانند. اگرچه چنین چیزی بدون مقدمه و زمینه اساسأ امکان ندارد و نشانههای فراوانی، شروع حرکت صهیونیسم را به سالها پیش میرساند[…] در این ایام، اروپا به طور کامل در آنچه که به نام «دنیای صنعتی» مشهور است کاملا غرق شده بود. […] اروپا با سه کشور در اطرافش کاملا ارتباط داشت و در تأثیر و تأثر با آنها بود: اول؛ انگلستان که بعد از شکست ناپلئون در سال1815م/1194ش، در واقع آقابالاسری برای اروپا شده بود […] انگلستان در قرن نوزدهم کاملا در اختیار سرمایه داری یهود و در رأس آنها روچیلد بود. دوم؛ روسیه تزاری با سرزمینی پهناور و تاریخی. […]
سوم؛ امپراطوری عثمانی که نام و یادش قرنها موجب وحشت اروپا میشد. […] دولت عثمانی برای سردمداران و حکومتگران اروپا همیشه با نوعی وحشت و ترس همراه بود و لذا برای گسترش و حفظ قدرت باید از این کابوس آزاد میشد. در چنین شرایطی است که عناصر و عوامل فراوان و جدیدی، تاریخ اروپا را نقش میزد.
یهودیها در این میان، به عنوان قوم منحصر به فردی که برخلاف همه اقوام دیگر در سراسر دنیا پراکنده شده و دولت و سرزمین خاصی نداشتند، به طور طبیعی به این فکر میافتادند که راهی برای خود بیابند.
یهودیها با وجود پراکندگی […] در این ایام احساس میکردند که میتوانند به کارهای بزرگتری دست بزنند.آنها با جریان استعمار، ثروتهای کلانی اندوخته بودند؛ […] قدرت پول و سرمایه و خصوصأ در دنیای مادی و اقتصادی اروپای قرن نوزده، اینها میتوانستند بازیگران قدرتمندی باشند؛ با عقبنشینی کلیسا و برخاستن موانع فرهنگی و اخلاقی، امکان ترویج اندیشههای خود را یافته بودند و با در اختیار گرفتن روزنامهها و محافل فکری و فرهنگی، امکان تأثیرگذاری را یافته بودند و همه اینها، آنها را به این فکر انداخته بود که میشود به آرزوی دیرینه دولت یهودی هم جامه عمل پوشاند.
قوم یهود از سال70 میلادی که به دست تیتوس از فلسطین رانده و در کشورهای جهان پراکنده شده بودند در همه دعاها و نمازها مدام و هر روز این جمله را تکرار میکردند که سال دیگر «اورشلیم»، اما نحوه اجرای این آرزو را با شیوه آرام و با معجزه خداوندی میدانستند ولی در قرن نوزده، احساس قدرت اقتصادی و سیاسی از یک سو و رواج اندیشههای مادی و دنیایی از سوی دیگر، آرزوی «بازگشت به ارض موعود» را با تدابیر نظامی و سیاسی آمیخت و آنها را بر آن داشت که به جای انتظار معجزه، آستینها را بالا بزنند و خود شروع کنند. […]
فعالیت و کوشش عاشقان صهیون با آغاز فعالیت گسترده بارون ادموند دوروچیلد در سالهای96-1895 برای ایجاد آبادی یهودینشین در فلسطین وارد مرحله تازه ای شد.[1]
جالب است که هم در انگلیس و هم در فرانسه و هم در همه اروپا، این خانواده گسترده روچیلد است که هم به یک سیستم جهانی بانکداری سلطه دارد و هم به دولتها وام میدهد و هم مخارج طرفین جنگها را تأمین میکند، هم برای بردهداری سرمایه درست میکند، هم برای خرید سهام کانال سوئز و نیز حفر کانال پاناما سرمایهگذاری میکند و هم بسیاری کارهای دیگر میکند. […] علاوه بر همه اینها با دستیابی به باغها و زمینهای فلسطین، عدهای یهودی را در سرزمین مقدس جاگیر مینماید.
هرتصل و تولد رسمی صهیونیسم
تازه از این ایام به بعد است که سروصدای شخصی دیگر در زمینه ژورنالیسم مطبوعاتی و اجتماعی یهودیان اروپا به عنوان رهبر نهضت صهیونی پیدا میشود: تئودور هرتصل1904-1860 روزنامهنگار اتریشی-مجارستانی مؤسس صهیونیست، متولد بوداپست، در وین به روزنامهنگاری و درامنویسی پرداخت. اولین کنگره صهیونیسم را در شهر بال (سوییس) تشکیل داد -1897- و همین کنگره بعدأ سازمان جهانی صهیونیسم شد که خود وی تا زمان مرگش ریاست آن را داشت. [2]
چند روز پس از کنفرانس، هرتصل در یادداشتهای خویش این طور نوشت: اگر بخواهم کارهای انجام شده در کنفرانس بال را در یک کلمه که البته قادر به انتشار و بیان آن نیستم خلاصه کنم، باید چنین بگویم که دولت یهودی در بال بوجود آمد.گرچه این سخن را اگر در آن زمان میگفتم، دنیا مرا مورد تمسخر قرار میداد. در خلال 5 سال و یا شاید50 سال آینده[3] به طور قطع همگان آن را خواهند دید[4]. […]
کنگره دوم که در سال 1899تشکیل شد تصمیم گرفت بانک مستعمراتی یهود را تأسیس کند و آن بانک یک شرکت سهامی بود با سرمایه دو میلیون لیره استرلینگ و مرکز آن در لندن قرار داشت.
این بانک در حقیقت مناسبترین وسیله معامله با حکومت ترکیه برای کسب امتیاز و خرید زمین بود. سرمایه ملی یهود که در سال 1901 به وسیله کنگره پنجم صهیونیسم ایجاد شد در اندیشه مبتکران و مؤسسان آن، خرید زمین را در فلسطین تأمین میکرد و بایستی این زمینهای ابتیاعی، ملک غیرقابل انتقال[5] ملت یهود باشد.گفتنی است که صهیونیستها علاوه بر تشکل و تجمع اعضاء خود کوششهای دیگری هم در زمینههای مختلف فرهنگی و سیاسی انجام میدادند. آنها از یک سو با یک هجوم فرهنگی تبلیغاتی و با به کارگیری انواع وسایل هنری و ادبی و مطبوعاتی، کوشیدند تا لزوم یک جنبش همهگیر یهودی و صحت راه خویش را هم به یهودیان نشان دهند و آنها را به دنبال خود بکشند و هم به مردم اروپا بقبولانند تا با مخالفت آنان مواجه نشوند. […] از سوی دیگر آنها با انواع روابط با سردمداران و سیاستمداران اروپایی و نیز دولت عثمانی قدم به قدم در جهت مقاصد خود پیش رفتند.[6]
یکی از این تلاشها، رجوع به سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی و پیشنهاد خرید سرزمین فلسطین بود که با عکسالعمل تند سلطان مواجه شد[…].
در هر حال با تشکیل حزب صهیونی و با زدوبندها و دسیسهها و انواع و اقسام روابط پیدا و پنهان سیاسی و اقتصادی، اروپا به تدریج سالهای اول قرن بیستم میلادی را پشت سر میگذاشت تا وارد جنگ خانمانسوز اول جهانی شود[…]. قبل از پایان جنگ، در سال1917م/1296ش، چند واقعه مهم رخ داد. یکی صدور اعلامیه بالفور، وزیر خارجه انگلیس بود که در نوامبر آن سال و یک ماه پیش از آن که بیتالمقدس به تصرف ژنرال آلن بی، یهودی-انگلیسی درآید به روچیلد نوشت: لرد روچیلد عزیزم؛ راستی خوشوقت و مشعوفم که به نام دولت شاهنشاهی انگلستان با کمال صراحت،وعدهٔ ذیل را به شما ابلاغ میکنم. این وعده عطف به درخواست جمعیت یهودی صهیونیسم است که به این وزارتخانه رسیده و با آن موافقت شده است. دولت شاهنشاهی انگلستان نظر لطف مخصوص به تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین دارد و در آینده نزدیکی نهایت سعی و کوشش در راه رسیدن به این هدف و تسهیل وسایل آن مبذول خواهد شد[7]. […]
جامعه ملل، قیمومیت و یهودیسازی تدریجی
به روشنی پیداست که این وقایع همه با هم و نیز با جنگ و عوامل و عناصر آن و نیز با دیگر عوامل و عناصر دنیای سیاست آن روز ارتباط داشته و در واقع به نفع یهود و صهیونیسم سازماندهی شده بود. کما این که در وعده بالفور هم برای این که حساسیت شدید تولید نشود «تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین» اعلام شده بود. به هر حال پس از پایان جنگ و پیروزی انگلیس و فرانسه، یک تشکیلات بینالمللی هم سرهمبندی شد به نام «جامعه ملل» که قرار بود یک نظام جهانی برای راه بردن کل دنیا بوجود بیاورد. اما تنها کاری که کرد این بود که سرزمین فلسطین را تحت قیمومیت انگلستان درآورد[…] طبعأ قیمومیت انگلستان به معنی سیطره و سلطه بزرگترین ابرقدرت آن روز دنیا بر منطقه فلسطین بود که هر مخالفت و دشمنی با آنچه که در آنجا باید رخ میداد در نطفه خفه شود[…].
در 1923 فلسطین تحت قیمومیت بریتانیای کبیر قرار داده شد و هدف عمده این کار اجرای مفاد اعلامیه بالفور بود. تعداد مهاجرین یهودی به فلسطین در سال اول قیمومیت افزایش بسیار یافت.[…]
در بین سالهای 1923م/1302ش، تا1928م/1307ش، یهودیها با سازماندهی صهیونیستها گروه گروه وارد فلسطین میشدند و مسلمانان فلسطین به تدریج با حقایق تلخ قضایا آشنا میگشتند. تا در سال 1929م/1308ش، در کنار دیوار براق (ندبه) بزرگترین درگیری مسلمانان با صهیونیستها، در آن دوران، رخ داد که تلفات سنگینی برای طرفین داشت.
از سالهای 1935م/1314ش، به بعد با زمزمههای حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان و سخنرانیهای هیتلر، مهاجرتهای بیشتر و بیشتری به سوی فلسطین اوج گرفت. در سال 1933م/1312ش، تعداد یهودیهای وارد شده به فلسطین به 30.327 نفر یعنی سه برابر سال قبل و نزدیک شش برابر دو سال پیش از آن رسید. این ارقام در سالهای 1934م/1313ش و 1935م/1314ش، به ترتیب به42.360و61.860 نفر رسید که موجب وحشت ساکنان فلسطین و باعث عکسالعمل تند آنان شد.
در سال 1935م/1314ش، یک روحانی مجاهد به نام عزالدین قسام که گروه مسلحانهای تشکیل داده بود با نیروهای انگلیس درگیر و با قوای عظیم نظامی آنها مقابله نمود و شهید گردید. […] مجاهدات فلسطینیان به طور مداوم ادامه داشت همچنان که دسیسههای صهیونیستها و همراهی انگلیسها با آنها.
در این ایام دو پدیده مهم و خطرناک هم هر روز شدیدتر و عمیقتر رخ مینمود: یکی مهاجرت یهودیها به فلسطین و دوم تسلیح و آمادگی نظامی آنها. نقش انگلیس در این ایام در واقع آن بود که با انواع سیاستبازیها، نیرنگها، از یک سو فلسطینیان را در مقابل جریان مهاجرت یهودیها به صبر و تحمل و وعده و آینده دلخوش کند و از سوی دیگر به شدت از مسلح شدن آنان جلوگیری نماید؛ در حالی که در مقابل تسلیح یهود مقاومت و واکنش مهمی نشان نمیداد. در هر حال این قضایا با شروع جنگ جهانی دوم تا حدودی فروکش کرد و گویی مردم مسلمان و مظلوم فلسطین در مقابل یک حادثه بزرگتر از گرفتاریهای خود غافل شدند.
توطئه پس از جنگ جهانی دوم
[…] در فلسطین بلافاصله پس از خاتمه جنگ باز هم همان توطئهها و دسیسهها شروع شد: مهاجرتهای بیشتر و بیشتر یهودیها، مسلحشدن صهیونیستها، راندن فلسطینیها به عقب و فشارهای انگلیس بر اعراب، حمایت آمریکا از یهودیها و اختلافات انواع و اقسام کشورهای عربی و اعمال قدرتهای آنان بر فلسطینیان که مشکلات آنان را پیچیدهتر میکرد. و البته مجامع بینالمللی و کشورهای بزرگ هم با انواع و اقسام معاهدهها و قرار و مدارها در واقع فضایی را بوجود میآوردند که صهیونیستها بهتر بتوانند به توطئهها و دسیسههای خود ادامه دهند[…].
بر اثر فشار صهیونیستها، رئیس جمهور آمریکا، ترومن، در سپتامبر 1945و پس از آن نیز از دولت بریتانیا تقاضا کرد که 100.000 پناهنده یهودی اروپایی را در فلسطین بپذیرد. دولت بریتانیا در پاسخ آمریکا را دعوت کرد تا در یک کمیته تحقیق متشکل از نمایندگان انگلستان و آمریکا در باب فلسطین و پناهندگان یهود شرکت کند. این کمیته در دسامبر تشکیل شد و گزارش خود را در 30 آوریل1946 تقدیم کرد. از جمله مواد و شرایط مهم این گزارش صدور فوری اجازه مهاجرت100.000 تن یهودی به فلسطین و تصدیق این اصل بود که فلسطین باید نه کشور عربی و نه کشور یهودی باشد[8].[…] روز به روز عرصه بر فلسطینیان تنگتر و میدان برای صهیونیستها بازتر میشد. […] این قضایا ادامه داشت تا:آشوب و اغتشاش در فلسطین درگرفت و در هرج و مرجی که کلیه این ناحیه را فرا گرفته بود، خونهای بسیاری از هر دو طرف ریخته شد. در 19مارس1948 آمریکا عدم پشتیبانی خود را از طرح تقسیم فلسطین اعلام کرد. انگلستان از شرکت در هر گونه طرحی که مورد قبول دو طرف ذی نفع نباشد سر باز زد و تصمیم قطعی خود را به اتمام حکومت قیمومیت و فراخواندن قوای خود از فلسطین در 15مه1948 اعلام کرد. جلسه فوقالعاده مجمع عمومی سازمان ملل در ماه آوریل برای مطالعه مجدد مسأله فلسطین برگزار شد. در این جلسه، طرح حکومت قیمومی فلسطین مورد بحث قرار گرفت ولی صهیونیستها در 14مه تأسیس دولت اسرائیل را اعلام داشتند. ترومن، این دولت جدید را چند ساعت پس از اعلام تأسیس آن به رسمیت شناخت[…] و این چنین دولت غاصب صهیونیستی بر روی خون و آه و آوارگی مردم فلسطین شکل گرفت.[9]
[1] .همان، ص335.
[2] دکتر غلامحسین مطاحب، دایره المعارف فارسی؛ ج3، ص3259؛ عنوان هرتصل.
[3] شگفت این که 50 سال بعد از 1897 یعنی در سال 1948 دولت غاصب رژیم صهیونیستی اعلام موجودیت کرد.
[4] دکتر غازی اسماعیل ربابعه؛ استراتژی اسرائیل، ترجمه محمدرضا فاطمی؛ نشر سفیر، چاپ اول 1368، ص18
[5]گزارش حقوقدانان عرب در الجزایر؛ مسئله فلسطین، ترجمه اسداله مبشری؛ انتشارات خوارزمی چاپ دوم 1375؛ ص56.
[6]مشروح این قضایا را در کتاب توطئه جهانی نوشته محمدتقی تقی پور چاپ 1367 سازمان تبلیغات اسلامی میتوان دید.
[7]اکرم زعیتر؛ سرگذشت فلسطین؛ ترجمه اکبر هاشمی رفسنجانی؛ 1383ه.ق، ص96.
[8]غلامحسین مصاحب؛ ج2، ص1922.
[9]جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره جنایات صهیونیستها در فلسطین، مراجعه شود به کتاب: تروریسم صهیونیستی در فلسطین اشغال شده، غازی خورشید، ترجمه حمید احمدی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ اول 1363.