17 مهر 1396

حرمان و خسران


حرمان و خسران

مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی
قسمت اول


مقاله حاضر، شرح مستند و تبیین برخی مقاطع زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی (1396-1310) است که از بخش های مختلف دوره دوجلدی کتاب «خط سازش؛ سرشت و سرگذشت نهضت آزادی ایران» به قلم آقای دکتر مجتبی سلطانی، استخراج و اقتباس شده، و در قالب یک مقاله مستقل در هشت قسمت، با تنظیم مجدد ارائه می شود. لازم به ذکر است که آدرس دقیق و مشخصات منابع و مآخذ پرشمار این مقاله را در کتاب مزبور می توان یافت. این کتاب در آخرین مراحل فنی چاپ و انتشار قرار دارد که از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به زودی نشر و توزیع خواهد شد.

  

از نهضت خداپرستان سوسیالیست
به نوشته دکتر ابراهیم یزدی، وی در سال 1325 و در سن پانزده سالگی از طریق برادر بزرگترش با «نهضت خداپرستان سوسیالیست» به رهبری جوان 23 ساله ای به نام محمد نخشب و جلال الدین آشتیانی 22 ساله، آشنا می‌‌شود و به عضویت شاخه دانش آموزی این گروه کوچک و محفلی مخفی درمی آید. این گروه که مبتنی بر ایدئولوژی سوسیالیسم آمیخته با مذهب شکل گرفته بود در سال 1328 دچار انشعاب شد و شاخه علنی آن با نام «جمعیت خداپرستان سوسیالیست» به رهبری نخشب به فعالیت علنی سیاسی و اجتماعی پرداخت و تغییرات تشکیلاتی زیادی در مدتی کوتاه، پیدا کرد.

شیفتگان نخشب او را بنیانگذار و نظریه پرداز جریان چپ مذهبی و روشنفکری دینی چپگرا، توصیف کرده و از تلاش وی برای تلفیق و ترکیب سوسیالیسم اروپایی با مفاهیم مذهبی دفاع می کنند. در این مورد که اندیشه های وی، ترکیب التقاطی داشت، تردیدی نیست و دوستان و علاقه مندانش هم به آن اذعان می کنند.
دکتر یزدی درباره ایدئولوژی تلفیقی گروه نخشب، همدلانه و جانبدارانه می نویسد: «نهضت خداپرستان سوسیالیست، مسلمان و موحد و معتقد به سوسیالیسم بود. اما سوسیالیسم بر پایه خداپرستی، که بعضی اوقات آن را «سوسیالیسم تحققی» نیز می نامند.»
سال ها پس از انقلاب، البته آقای یزدی با ارائه تفسیر غلیظ اسلامی از ایدئولوژی گروه متبوع خویش، نشان می دهد که در سیر تحولات فکری سالیان دراز، کماکان بر اندیشه التقاطی «خداپرستان سوسیالیست» باقی مانده و به انحاء مختلف می کوشد ماهیت التقاطی و ناهمساز آن را برخلاف واقعیت زمانه و اسناد و آثار این گروه، به گونه ای توجیه یا رفع و رجوع کند. دکتر یزدی به سال 1389 ، از تأثیر «بسیار عمیق» فعالیت در گروه نخشب بر ذهن و دیدگاهش، چنین یاد کرده است: «عضویت و فعالیت در نهضت خداپرستان سوسیالیست تأثیر بسیار عمیقی در ذهن و دیدگاه های سیاسی من بر جای گذاشت. در واقع بعد از تربیت خانوادگی و... حضور و فعالیت در نهضت خداپرستان سوسیالیست، اثرات درازمدت در شکل گیری روحیه و گرایشات سیاسی و اجتماعی من بر جای گذاشته است.»
 البته در سال های اولیه پس از پیروزی انقلاب، دکتر یزدی در شرح زندگینامه و مبانی فکری خود، از این تأثیر «بسیار عمیق و درازمدت» ایدئولوژی نهضت خداپرستان سوسیالیست بر خویش، سخنی به میان نمی آورد و می-کوشید خود را به گونه ای دیگر معرفی کند و بر اسلامگرایی ناب و همکاری خویش با جریان هایی مانند فداییان اسلام تأکید می کرد. در اردیبهشت 58 وی طی مصاحبه ای با روزنامه اطلاعات ضمن تشریح سوابق سیاسی و فکری خویش چنین گفت: «من و یارانم عضو نهضت اسلامی معاصر بوده ایم و بعد از آن که عضو انجمن اسلامی دانشجویان در ایران شدیم با گروه های اسلامی ارتباط داشتیم از جمله با فداییان اسلام که خود من چه در زمان بازداشت «خلیل طهماسبی» و چه پس از آزادی او از زندان، با وی تماس و ملاقات داشتم و نیز از طریق همین ارتباطات اسلامی، با شخصیت امام خمینی، از دور آشنا شدم.»
اسفند 1358 در آستانه انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، دکتر یزدی جزوه ای درباره زندگینامه خویش منتشر ساخت که در آن هیچ اشاره ای به سابقۀ عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست نشده و نامی هم از نخشب در آن به چشم نمی خورد. در این جزوه تبلیغات انتخاباتی 20 صفحه ای مصور، صرفاً به عضویت وی در انجمن های اسلامی و شرکت در جلسات مسجد هدایت اشاره شده و درباره همکاری با فداییان اسلام، اینگونه تأکید شده است: «یزدی با فداییان اسلام و مرحوم شهید نواب صفوی و خلیل طهماسبی از نزدیک تماس و همکاری داشت.» از اواسط دهه شصت شمسی به بعد در سایر مواردی که دکتر یزدی از سوابق خود سخن گفته یا نوشته است، دیگر ذکری از «تماس و همکاری» با فداییان اسلام نمی شود. در متن زندگینامه رسمی وی مندرج در پایگاه های اینترنتی نهضت آزادی و گروههای مؤتلف یا همسو نیز، هیچ اشاره ای به ادعای همکاری با فداییان اسلام وجود ندارد ولی نسبت به پیشینۀ عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست، تأکید و توجه بارزی می شود.
دکتریزدی در مصاحبه ای به سال 1394، در این باره چنین تأکید کرد: «ورود من به فعالیت های سیاسی با پیوستن به نهضت خداپرستان سوسیالیست آغاز شده است...سوسیالیسم بر پایه خداپرستی را باور داشتم...من سوسیالیست شده بودم...من همچنان باور دارم که مبانی دیدگاه های قرآن و سایر منابع اندیشه دینی ما، به خصوص نهج البلاغه، عدالت محور و با کمی مسامحه به نوعی سوسیالیستی است.»

در نهضت مقاومت ملی
دکتر یزدی در توضیح همکاری خود با نهضت خداپرستان سوسیالیست شرح می دهد که پس از ایجاد انشعاب در این گروه کوچک، وی به همکاری با شاخه ای ادامه داد که تحت نظر مهندس جلال الدین آشتیانی قرار داشت. وی عضویت بعدی خود در انجمن اسلامی دانشجویان را حاصل مأموریت تشکیلاتی توصیف کرده است و از پیوستن به نهضت مقاومت ملی یاد می کند.
مهندس بازرگان، که بعد از کو دتای 28 مرداد تا یازدهم بهمن 32 به عنوان رئیس سازمان آب تهران به کار ادامه داد، در خاطرات خود نحوه پیوستن به گروه کوچک و محفلی نهضت مقاومت ملی را اینگونه شرح میدهد: «چند روز بعد، اینجانب و چند تن از دوستانمان ... را به عضویت و همکاری دعوت نمودند.» از جمله افراد دیگری که به این جمع پیوستند عبارت بودند از: محمد نخشب، حسن نزیه، عباس روافیان [امیرانتظام]، و ابراهیم یزدی. در اعتصاب و تظاهرات پراکنده 21 آبان 1332 با همکاری مشترک نهضت مقاومت ملی و حزب توده، به نوشته مهندس عزت الله سحابی: «توده ا ی ها هم همکاری کردند. رابط با حزب توده دکتر ابراهیم یزدی بود که توسط یکی از دانشجویان توده ای تماس برقرار می شد.»

مهندس سحابی شرح داده است که در اوایل اسفند 1333، مهندس بازرگان مسئول کمیته انتشارات و تبلیغات نهضت مقاومت ملی شد که اعضای آن عبارت بودند از: محمد نخشب، محمدعلی خنجی، عزت الله سحابی و ابراهیم یزدی. 
دکتر یزدی می نویسد که در مقطعی «جلسات کمیته [اجرایی نهضت مقاومت] هر دوشنبه در دفتر شرکت آربل، متعلق به آقای مهندس عباس امیرانتظام در خیابان انقلاب ( شاهرضای سابق)روبروی خیابان لاله زار شمالی، اکثرا با شرکت مهندس بازرگان، داریوش فروهر، نصرت الله امینی، حسن نزیه، امیرانتظام، رحیم عطایی، عباس سمیعی و من تشکیل میشد.»

دکتر یزدی چند بار گفته و نوشته بود که به علت فعالیت در نهضت مقاومت ملی، ممنوع الخروج بوده ولی به کمک یک سرهنگ که مدیر پرسنلی شرکت تولیدارو محل کار وی بود، مشکل گذرنامه اش حل شد. البته این موضوع، صحت نداشت و هیچ سند و سابقه ای دال بر آن، در اسناد ساواک و شهربانی و اداره گذرنامه وجود ندارد و دکتریزدی نیز هرگز سند یا شاهد دیگری برای آن ارائه نکرد.

با جبهه ملی شاخه آمریکا
دکتر یزدی در مصاحبه ای به سال 58 گفته بود که: «من از طرف نهضت آزادی مأموریت پیدا کردم برای یک مدت کوتاه به آمریکا بروم.» در حالی که سفر وی به آمریکا در شهریور 1339 انجام شد و نهضت آزادی در اردیبهشت 1340 تأسیس گشت. اما آقای یزدی در مصاحبه دیگری به سال 75 تصریح می کند که: «تهران را به قصد ادامه تحصیل ترک کردم.» او در گفتگویی به سال 1394 گفت: «برای یک دوره کوتاه مدت به ام.آی.تی [انستیتوی تکنولوژی ماساچوست] در آمریکا رفتم...غیاباً در یک دادگاه نظامی محاکمه ومحکوم شدم. و آن سفر کوتاه به یک توقف هجده ساله انجامید.» وی بارها در موارد مختلف، مدعی شد که یکی از علل بازنگشتن وی به وطن و اقامت طولانی در آمریکا، محکومیت وی در ایران و احتمال دستگیری اش بود. او البته در خاطرات خود کمی از غلظت موضوع کاسته و نوشت که: «دوستانمان از ایران به من خبر دادند که در یک دادگاه نظامی به طور غیابی محاکمه و محکوم شده ام، ظاهراً به ده سال.» 
اما این موضوع نیز هرگز صحت نداشت و هیچ محاکمه و محکومیتی در زمان رژیم شاه برای دکتر یزدی وجود نداشت. طبق اسناد، ساواک پس از دریافت گزارش هایی مبنی بر مسافرت وی به نجف و دیدار با امام خمینی، برای اولین و آخرین بار، در تاریخ 1356/7/24 دستور بازداشت نامبرده در صورت مراجعت به ایران را صادر کرد و این دستور در آبان همان سال به مبادی ورودی کشور اعلام شد. دستوری که هیچگاه امکان اجرا پیدا نکرد. 

پس از حضور دکتر یزدی در آمریکا، همکاری نزدیک وی با نخشب مجددا آغاز شد. یزدی در این باره چنین نوشته است: «در همان روزهای اولی که وارد نیویورک شدم با مرحوم نخشب تماس گرفتم. مرحوم نخشب را بعد از سا لها برای اولین بار می دیدم... ارتباط و دوستی بین ما، حتی بعد از مشکلات و مسائلی که در نهضت خداپرستان سوسیالیست پدید آمد و منجر به اختلاف و شکاف و انشعاب شد، ادامه یافت.» 
محمد نخشب که پس از مهاجرت به آمریکا در اواخر دهه سی و استخدام در سازمان ملل متحد، در سال 1342 با بورسیه این سازمان در نیویورک دکترای علوم اداری گرفت، در اوایل دهه چهل شمسی فعالیت سیاسی خود را در قالب جبهه ملی ایران در آمریکا دنبال می کرد. رفیع زاده نماینده ساواک در آمریکا که با دکتر محمد نخشب آشنایی خانوادگی داشت، در خاطرات خویش به حمایت از وی و برخی دانشجویان فعال ملی گرا نیز اشاره کرده است. او به هنگام بیماری مادر نخشب، ترتیبی داد که توانست برای دیدار با مادرش به ایران بیاید و برگردد و ساواک مزاحم او نشود.
 در تأسیس جبهه ملّی شاخه آمریکا به رهبری دکتر علی شایگان و دکتر نخشب، دکتر ابراهیم یزدی نیز مشارکت داشت و به عضویت هیأت اجرایی آن درآمد. بنا به گزارش های ساواک، دکتر یزدی از سال 1340 در تشکیلات جبهه ملی آمریکا فعالیت داشته و یکی از موضوعات اصلی سخنرانی های وی، دکتر مصدق و مواضع جبهه ملّی بوده است. وی سپس در کنار فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان، در تأسیس تشکیلات سایه و غیرعلنی نهضت آزادی خارج از کشور با هماهنگی مکاتبه ای مهندس بازرگان در سال 41 مشارکت داشت. و به زودی در این گروه نقش اصلی را احراز کرد. به نوشته یزدی: «از حدود یک سال بعد از قیام 15 خرداد 1342...همکاری  با جبهه ملی[آمریکا] قطع شد.» نهضت «بازرگان»، بارانداز جدید برای یزدی جدا افتاده از نهضت «نخشب» شد.

نهضت آزادی خارج از کشور
در واقع، ابتدا شاخه دانشجویی خارج از کشور در قالب نهضت آزادی مستقل از تشکیلات ایران به صورت هسته غیرعلنی در سطح محدودی شکل گرفت. دکتر یزدی تصریح می کند که «محیط سیاسی مبارزه در خارج از کشور جایی برای محافظه کاران باقی نمی گذاشت. بنابراین حمله مستقیم به شاه و حمایت و تجلیل صریح و بی پرده از دکتر مصدق، مورد قبول تمامی نیروها بود.» لذا به اقتضای شرایط خارج از کشور، تفاوت های بارز و مهمی در برخی مواضع سیاسی و فکری نهضت آزادی خارج نسبت به نهضت آزادی داخل کشور، وجود داشت. فعالیت های نهضت آزادی خارج از کشور تا سال 1357، به نوشته دکتر یزدی که با ترکیبی از اغراق و واقع-گرایی همراه است، در سه دوره تفکیک می شود: 
دوره اول فعالیت محدود و غیرعلنی تا سال 1346. گفتنی است دکتر ابراهیم یزدی متن 33 نامه متبادله با  مهندس عباس امیرانتظام در خلال سا لهای 1342 تا 1345 را منتشر ساخته که در یکی از آن نامه ها به تاریخ 1345/1/13، یزدی خطاب به امیرانتظام می نویسد که مسئولیت «جناح و یا قسمت امور بین المللی» نهضت آزادی خارج از کشور به عهده وی است.
در دوره دوم بین سالهای 1346 تا 1350 به نوشته یزدی: «نهضت آزادی خارج از کشور در حال سکوت و رکود بود... فعالیت احزاب سیاسی، نهضت آزادی و جبهه ملی در داخل ایران نیز به کلی متوقف شده بود.» 
دوره سوم از سال 1350 به بعد، نهضت آزادی خارج، به گفته یزدی در سه محور انجمن های اسلامی دانشجویی، فعالیت های تشکیلاتی و سیاسی حزبی، و فعالیت های نظامی در لبنان، فعال می شود.
به رغم آن که فعالیت های دکتر چمران در لبنان، صبغه تشکیلاتی به نمایندگی از نهضت آزادی نداشت ولی دکتر یزدی در برخی نوشته ها و گفته هایش اصرار داشت که برای بزرگنمایی فعالیت های نهضت خارج از کشور، اقدامات او را در ذیل گروه تحت رهبری خود قرار دهد. اما شخص شهید چمران در مصاحبه ها و نوشته ها و سخنرانی های خود هرگز به کنایه یا به صراحت، اقدامات خود را در لبنان به نهضت آزادی مرتبط ندانسته است. ضمنا تا پیش از پیروزی انقلاب، دکتر یزدی محور یا ضلع سوم فعالیت نهضت خارج کشور را، حمایت از سازمان مجاهدین خلق و همکاری فردی و تشکیلاتی با آن گروه، اعلام می کرد.  به قول محمد هاشمی رفسنجانی: «آقای یزدی می گفت انجمن اسلامی، بُعد ایدئولوژیک، نهضت آزادی، بعُد سیاسی و مجاهدین خلق، بعُد نظامی هستند.»

سخنگویی مجاهدین خلق
در این دوره نشریه «پیام مجاهد» زیر نظر دکتر یزدی در آمریکا منتشر می شد و کتاب های سیاسی و ایدئولوژیک از جمله برخی متون سازمان مجاهدین خلق و مدافعات اعضای آن در دادگاه های رژیم شاه توسط نهضت آزادی خارج، انتشار می یافت. یزدی تأکید می کند که نهضت آزادی ایران در خارج از کشور، «مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدین را تأیید کرد و حاضر به هر نوع کمک و همراهی بود.»
چون مؤسسان سازمان مجاهدین خلق از اعضای نهضت آزادی بودند و به تعبیر محمدمهدی جعفری از فعالان اولیه نهضت؛ مهندس بازرگان «به یک معنی پدر فکری و معنوی مجاهدین خلق بود»، در ابتدا «سازمان» مزبور وابسته به «نهضت آزادی» محسوب می شد. مهندس بازرگان نیز بعدها چنین نوشت: «مجاهدین خلق! شما فرزندان نهضت آزادی هستید.»
مواردی از روابط بین رهبران نهضت آزادی و مجاهدین خلق در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه شمسی طرح و ثبت شده است. اما با توجه به تعطیلی و توقف فعالیت های تشکیلاتی نهضت آزادی داخل کشور در آن زمان، ثقل اصلی پیوند این جریان با سازمان مجاهدین خلق، به نهضت آزادی خارج از کشور و گروه دکتر ابراهیم یزدی منتقل شده بود. دکتر یزدی تأکید داشت که: «مؤسسین و اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق، عموماً و اکثراً اعضای نهضت آزادی بودند.»
حجت الاسلام سیدعلی اکبر محتشمی که در آن سال ها در نجف اقامت داشت و یکی از کانال های ارتباطی یاران امام خمینی با دانشجویان خارج از کشور بود، درباره فعالیت نهضت آزادی خارج چنین می گوید: «نهضت آزادی در خارج از کشور در طول سا لهای 50 به بعد به صورت سه بُعدی عمل می کرد. به این صورت که در آمریکا و یا اروپا یک تشکیلات انجمن اسلامی وجود داشت که...هیچگونه فعالیت سیاسی نبود...در کنار جلسات انجمن، افرادی را که زمینه فعالیت سیاسی داشتند و مورد توجه و نظر نهضت آزادی بودند، به اصطلاح گلچین می کردند و به جلسات تحلیل سیاسی خود دعوت می نمودند که در این جلسات، نظرات و تحلیل های نهضت منعکس می شد و رفته رفته آنها سمپات و در نهایت عضو نهضت آزادی می شدند. اما در این مجموعه دانشجویی عده ای از جوانان پرشور بودند که با کار اعتقادی و یا سیاسی محض، شور و شعورشان ارضا نمی شد و می-خواستند اضافه بر این، اقدامات عملی و نظامی علیه رژیم [شاه] انجام دهند. بدین ترتیب افراد را گزینش و از کانال های خاص به سازمان مجاهدین خلق معرفی می کردند.»
سرهنگ نجاتی نیز در کتاب تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله که با همکاری و همفکری سران نهضت آزادی و از جمله دکتر یزدی تألیف کرده، تأکید می کند: «دکتر یزدی از فعال ترین رهبران نهضت آزادی در آمریکا و نیز از طرفداران مبارزه مسلحانه بود.» 
به تعبیر حجت الاسلام محتشمی: «نهضت آزادی در خارج از کشور، بیشتر سنگ مجاهدین خلق را به سینه می زد.» تا آنجا که انتشار نشریه «پیام مجاهد» توسط نهضت آزادی خارج، با استفاده از عنوان «مجاهد»، درج آیه مندرج در آرم سازمان در بالای نام نشریه، و انعکاس گسترده بیانیه ها و اخبار سازمان مجاهدین، این تصور را ایجاد کرده بود که این نشریه، ارگان آن سازمان در خارج است.
دکتر سید محمدمهدی جعفری از اعضای اولیه نهضت آزادی، درباره روابط گروه دکتر یزدی با سازمان مجاهدین چنین گفته است: «در فاصله سال های 1350 تا 1356 شاخه نهضت آزادی در آمریکا و اروپا خیلی به سازمان مجاهدین خلق ایران نزدیک شد. به طوری که در مقاطعی به سخنگوی این سازمان در خارج از کشور تبدیل شد و بسیاری از اخبار، جزوه ها و کتاب های سازمان مجاهدین را منتشر یا تجدید چاپ می کرد.»
 نشریه پیام مجاهد به عنوان ارگان نهضت آزادی خارج از کشور، در کنار اخبار و بیانیه های سازمان مجاهدین خلق، تا مدتی به پوشش اخبار و درج کامل اطلاعیه های سازمان چریکهای فدایی خلق (مارکسیست) نیز می-پرداخت و در مقالات خود از آنان تجلیل و تمجید می کرد. 
دکتر یزدی، خودش با تصریح بر اینکه نهضت آزادی خارج از کشور «با تمام قوا به حمایت از سازمان مجاهدین خلق (اولیه)» برخاست، به پیوستن تعدادی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان و تشکیلات نهضت به سازمان مزبور با تصویب و پشتیبانی مسئولین نهضت آزادی خارج، اشاره می کند. وی در خاطرات خود به معرفی و شرح سرنوشت بعضی افرادی که از طریق او به سازمان مجاهدین پیوستند، پرداخته است. اما تأکید دارد که پس از آشکار شدن انحراف و تغییر ایدئولوژی سازمان در سال 54 ، واکنش نشان داده است و «از آن تاریخ به بعد، رابطه نهضت آزادی در خارج از کشور با سازمان مجاهدین خلق به کلی قطع گردید.» البته اسناد نشان می-دهد که این ادعا صحت ندارد و علقه ها و علایق ایدئولوژیک و سیاسی یزدی و گروهش به سازمان مجاهدین، حتی بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مزبور نیز تداوم داشته است. 
غلبه گرایش های رادیکال التقاطی به ویژه دلبستگی به بن مایه های ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، در غالب شماره های ارگان نهضت آزادی خارج به چشم می خورد و مشهود بود. دکتر ابراهیم یزدی که عملاً نقش اصلی و تعیین کننده در نهضت آزادی خارج داشت، در سخنرانی ها و کلاس ها و نوشته های خود، گویی در قالب شاخه برون مرزی سازمان مجاهدین خلق قرار گرفته بود و بازتاب دهنده ویرایش چپ از ایدئولوژی رفرمیستی و غربگرایانه نهضت آزادی داخل کشور، محسوب می شد.
به باور بسیاری از صاحبنظران، دکتر داروساز ابراهیم یزدی که مانند مهندس بازرگان از آموزش آکادمیک و روشمند علوم اسلامی بهره مند نبود و حتی در قیاس با بنیانگذار نهضت آزادی، امکان و فرصت حضور طولانی در محافل علمی اسلامی و خودآموختگی معارف دینی را نداشت، در عرصه مباحث اسلامی از تخصص لازم و تسلط کافی برخوردار نبود و آشکارا به نظر می رسید کم دانش و تُنُک مایه بود. اما می کوشید ضعف خود در این زمینه را با تکرار و بازگویی مفاد برخی کتب و مقالات رهبران نهضت آزادی و آثار سازمان مجاهدین خلق، پنهان سازد و خود را در مقام یک ایدئولوگ اسلامی و صاحبنظر مباحث دینی در بین دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا مطرح و تثبیت کند.

توجیه تغییر ایدئولوژی
از اواسط سال 1353 در داخل سازمان مجاهدین خلق حرکت به سمت اعلام تغییر ایدئولوژی و مارکسیست-شدن، آغاز شده بود و دکتر یزدی نیز از این موضوع اطلاع داشت.
اما به علت وجود رگه های قدرتمند التقاط چپگرایانه در دیدگاه های وی و شیفتگی شدیدش به سازمان مجاهدین خلق، در مواجهه با التقاط پنهان و سپس آشکارسازی آن در جریان اعلام ارتداد و تغییر ایدئولوژی این سازمان، رفتار و موضع دکتریزدی در نشریه پیام مجاهد، دوگانه و پیچیده به نظر می رسید. نشریه «پیام مجاهد» طی مقاله ای در مهرماه 1354 با عنوان: «باز هم: مارکسیست اسلامی چرا؟» قبل از انتشار عمومی بیانیه اعلام مارکسیست شدن سازمان مجاهدین خلق و در واکنش به اخبار منتشره از اعترافات و اظهارات اعضای دستگیرشده سازمان و تبلیغات رسمی رژیم شاه در سوءاستفاده از آنها، اصل موضوع را اساساً انکار نمود و جریان تغییر مواضع ایدئولوژیک را ظاهراً ناباورانه تحلیل کرد.
مواضع و دیدگاه های نهضت آزادی خارج کشور درباره سازمان از آن رو اهمیت ویژه ای داشت که ناشر اصلی آثار و اعلامیه های سازمان و تشکل حامی آن در بین نیروهای مسلمان خارج، محسوب می شد و بخش عمده هواداران و مرتبطان سازمان در آمریکا و اروپا، در این جمع و یا حول و حوش آن قرار داشتند.
انتشار مقاله مزبور به رغم اطلاع دقیق نهضت آزادی خارج از مسائل داخل سازمان و روند تغییر ایدئولوژی، از آنجا که به ترورهای داخلی سازمان و ماهیت انحرافی جریان مزبور اشاره و استنادی نداشت، نوعی پیام و آخرین تلاش در آخرین فرصت ها برای جلوگیری از اعلام علنی تغییر ایدئولوژی و یا به تأخیر انداختن آن نیز، تعبیر شده است. این نوع موضع گیری که با واقعیات درون سازمان و اعترافات علنی و منتشره برخی از افراد دستگیرشده متناسب نبود، و رویکرد غیرفعال و محافظه کارانه آن کاملاً آشکار بود، در آن زمان برای نیروهای مبارز مسلمان، سؤالاتی را برانگیخت.
دو ماه بعد، در آذر 54 نشریه پیام مجاهد، در شرایطی که با انتشار عمومی «بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران» (مهر 1354) موضوع، کاملاً روشن شده و دیگر امکان اتخاذ موضع غیرقاطع وجود نداشت، مقاله یا شبه بیانیه دیگری چاپ کرد که عنوان آن «درباره خیانت و انحراف» بود. در این موضع گیری دوم، کل ماجرا عمدتا به افشا و محکوم کردن چند تن عامل اجرایی خلاصه شده بود و سرشت التقاطی ایدئولوژی و هویت سازمان، تبرئه می شد.
با آن که بعدها دکتر یزدی گفته است که نسبت به انحراف در آثار ایدئولوژیک اولیه سازمان واقف بوده و حتی در سال 51، جزوه شناخت را به دقت مطالعه کرده و: «مطالب شناخت را انحرافی و غیراسلامی تشخیص دادم... الگوی به کار رفته در جزوه شناخت همان اصول اندیشه و جهان بینی ماتریالیسم دیالکتیک است»، مع-الوصف در سرمقاله پیام مجاهد، آقای یزدی به صراحت از آثار اولیه سازمان کاملاً دفاع کرده بود: «بررسی محتوای ایدئولوژیک نشریات سازمان...نشان می دهند که کلیه نشریات سازمان تا آن تاریخ [= آبان 53] از یک محتوای همگون اصیل متناسب با ایدئولوژی انقلابی اسلامی برخوردار می باشد. تنها از آبان 53 به بعد یعنی همان تاریخی که در سازمان کودتا کرده اند، تغییرات ایدئولوژیک کاملاً محسوس و مشخص شروع میگردد.»
لازم به ذکر است که قبل و بعد از اعلام تغییر ایدئولوژی، اغلب متون و کتب اعتقادی و سیاسی اولیه سازمان مجاهدین خلق با درون مایه های التقاطی و گرایش های چپ رادیکال، توسط نهضت آزادی خارج از کشور تکثیر و توزیع می شد. به تصریح دکتر یزدی: «کلیه بیانیه ها و نشریات سازمان مجاهدین اولیه، بجز چند نشریه تعلیماتی آنها... توسط نهضت آزادی خارج تکثیر شده است.» 
 بنابراین برای همه مطلعان در آن زمان و بعد، آشکار و روشن بود که نهضت آزادی خارج به رهبری دکتر یزدی مبانی فکری و سیاسی سازمان مجاهدین خلق را بدون نقد و یا تصحیح، قبول داشت و آن را تبلیغ و ترویج می کرد. واکنش های بعدی نشریه پیام مجاهد نیز شواهد دیگری بر این واقعیت بود.
به نوشته آقای یزدی، از سال 51، رضا رییس طوسی به عنوان رابط سازمان مجاهدین خلق با وی و نهضت آزادی خارج، تعیین و معرفی شده بود. او که از مرتبطان قدیمی نهضت آزادی داخل بوده است با معرفی احمد صدر حاج سیدجوادی به نهضت آزادی خارج، زیر نظر دکتر یزدی به سال 1343 در قاهره آموزشهای نظامی مخفی گذرانده بود. و پس از بازگشت به ایران «با اولین هسته سازمان مجاهدین اولیه تماس برقرار ساخت و اولین خانه امن را برای آنها در نارمک طبق اصول سازماندهی مخفی به وجود آورد.» به نظر محمدمهدی جعفری: «آقای دکتر رضا رییس طوسی را به یک معنا می توان جزو مؤسسین اصلی سازمان مجاهدین خلق ایران به شمار آورد.» روزنامه کیهان به سرپرستی دکتر یزدی هم در تیر 1359 وی را با نام رضا رئیسی از «بنیانگذاران و اعضای اولیه» سازمان برشمرده است.
در دی ماه 1354، نشریه پیام مجاهد، «بیانیه کادرهای سازمان مجاهدین خلق» مورخ آذر 54 را منتشر ساخت. این بیانیه با امضای «گروهی از اعضای سازمان» صادر شده بود. نهضت آزادی خارج از کشور، نویسندگان بیانیه مذکور را «مجاهدین اصیل و راستین» توصیف نمود و صریحاً مواضع آنان را تأیید کرد. یکی از نویسندگان اصلی بیانیه فوق، رییس طوسی بود. در آن بیانیه، سابقه گرایش به مارکسیسم در ایدئولوژی سازمان این گونه تحلیل شده بود: «اگر سازمان ما به مارکسیسم رو آورد و آن را جزو مطالعات و آموزشهای ایدئولوژیکی خود قرار داد... سازمان ما به درستی دریافت که تئوریهای علمی مارکسیسم... عناصر زیادی از حقیقت را دربر دارد که آشنایی با آن برای شناخت و تحلیل درست پدیده ها و به خصوص در جریان یک تحول انقلابی اجتماعی ضرورت دارد... این مسئله که برخی از رفقای ما به دنبال یک سری مطالعات خود به مارکسیسم رو آورند یک پدیده استثنایی و غیرعادی نیست. سازمان به شهادت سوابق پرافتخارگذشته و اسنادی که در دست دارد نشان داده است که فرقی بین یک انقلابی مارکسیست و یا غیرمارکسیست در صورتی که با اعتقاد به محو هرگونه استثمار، صادقانه در راه انقلاب مبارزه کند، قائل نیست.»
 

پافشاری بر مبانی التقاطی 
جزوات و کتاب هایی که در سال های 54 تا 56 توسط انجمن ها و محافل تحت تأثیر و نفوذ نهضت آزادی خارج از کشور در واکنش به بیانیه تغییر ایدئولوژی سازمان انتشار یافت مبتنی بر تحلیل «نفوذ و توطئه و کودتای عده ای مارکسیست فرصت طلب و خائن» بود، و آشکارا تلاش می شد «هویت و اعتبار و نام سازمان مجاهدین خلق» نجات داده شود و از مبانی ایدئولوژیک و سیاسی بنیانگذاران و کادرهای اولیه سازمان دفاع به عمل آید.

دکتر یزدی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز کماکان بر تحلیل خود پای می فشرد و ضمن نادیده گرفتن التقاط فکری ریشه دار و انحراف بنیادین عقیدتی سازمان مجاهدین خلق، با اغراق و کج بینی درباره نقش سازمان، بر آنست که اشکالات ایدئولوژیک سازمان مجاهدین اولیه قابل رفع بود: «سازمان مجاهدین اولیه در صحنه مبارزات ملی و اسلامی ایران موجب جهش و گسترش وسیعی در تمامی ابعاد عقیدتی- سیاسی ونظامی حرکت اسلامی گردید... قطعاً اگر همان رویه ای که توسط مجاهدین اولیه و مؤسسین پایه گذاری شده بود ادامه می یافت و در ضمن عمل، اشکالات و ایرادات ایدئولوژیک هم مرتفع می گردید، سازمان می توانست نقش و رسالت تاریخی عظیمی را چه در دوران مبارزات و چه بعد از پیروزی ایفا نماید.»
گفتنی است، مسعود رجوی و همفکرانش که پس از پیروزی انقلاب، سازمان مجاهدین خلق را احیا کردند و سپس آن را به مخوف ترین گروه تروریستی تاریخ ایران تبدیل نمودند، نیز همان تحلیل دکتر یزدی و همفکرانش را درباره تغییر ایدئولوژی سازمان قبول داشتند و تبلیغ می کردند. گروه تروریستی رجوی هویت اعتقادی و تاریخی خویش را به سازمان مجاهدین خلق اولیه منتسب می کرد که به نظر می رسید جز در مورد تروریسم جنایتکارانه و وابستگی به بیگانگان، در سایر موارد، خلاف واقعیت نبود.
کتابچه «بحران در خط مشی» که به سال 1364 انتشار یافت و بیانگر دیدگاه جدید برخی از همفکران سابق نهضت آزادی نیز محسوب می شد از نوع تحلیل مشابه نهضت آزادی خارج و برخی کادرهای برونمرزی و داخل زندان مجاهدین خلق، انتقاد کرد که آنان به نادرست «در اصالت و صحت مبانی ایدئولوژی سازمان و دستاورد فکری بنیانگذاران تردید نکردند، ضعف ها و تناقضات درونی و ویژگی «دو منطقی» (التقاطی) آن را ندیده، آشکار ننمودند.»
 به رغم این واقعیت مشهود نزد اغلب پژوهشگران مخالف و موافق سازمان مجاهدین اولیه، دکتر یزدی در تلاش و تقلایی چشمگیر، با حرارت زیاد از ایدئولوژی بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق دفاع می کرد و نمی-توانست مرگ تراژیک فانتزی انقلابی امثال خود را باور کند. این مواجهه خام اندیشانه و توجیه گرایانه، مانع هوشیاری و واقع بینی ریشه انحراف می شد، و در زمینه سازی بازتولید بعدی آن ارتداد عقیدتی در قالب تروریسم جهنمی سازمان منافقین، سهم به سزایی داشت. درباره آثار و تبعات تحلیل نادرست و غیرواقع بینانه تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین توسط گروه هایی مانند نهضت آزادی خارج به رهبری دکتر یزدی، می توان درستی دغدغه و تأسف برخی پژوهشگران را درک نمود: « «رخنه مارکسیست ها در سازمان »... ماهرانه ترین شگردی بود که در آن روز و روزگار برای رهانیدن سازمان از سقوط و آشکارنشدن چهره اصلی و ایدئولوژی انحرافی سازمان به کار گرفته شد و زمینه را برای به صحنه آمدن دوباره سازمان، به نام خدا و اسلام، به سرکردگی عناصر وابسته و مرموزی مانند مسعود رجوی فراهم آورد. اگر در آن روز... انگیزه اصلی کژی، دگرگونی ایدئولوژی و بیراهه پویی سازمان ریشه یابی می شد و این حقیقت به درستی آشکار می گردید که ایدئولوژی آمیخته به جهان بینی اسلامی و جهان بینی ماتریالیستی سازمان، مایه و عامل اصلی کشیده شدن سازمان به سوی مارکسیسم لنینیسم بوده است، دیگر زمینه ای برای رشد این کژاندیشان و ماتریالیست های مسلما ن نما [= گروه رجوی] وجود نداشت و آنان بار دیگر در پی پیروزی انقلاب اسلامی بازیگر صحنه نمی شدند و جوانان این مرز و بوم را به نام اسلام گمراه نمی ساختند.»
حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی با اشاره به مشاهدات و ارتباط خود با رویدادهای اوایل دهه پنجاه و اوج-گیری حرکت های مسلحانه، درباره علل تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین چنین می نویسد: «سال 54 که رفتم نجف خدمت ایشان [= امام خمینی] گفتم: «تا به حال ما اصرار داشتیم شما به شکلی اینها [= سازمان مجاهدین] را تأیید کنید ولی شما موافقت نفرمودید... بعد از انحراف و ارتداد جمعی از آنها، حالا می فهمیم- با آنکه شما از اینها دور بودید و ما در کشور بودیم- حرکت شما صحیح بوده است. ما سه چهار سالی به اینها کمک کردیم، حالا می بینیم سر از کفر درمی آورند... من با بنیانگذاران مجاهدین خلق مثل حنیف نژاد و... از نزدیک آشنا نبودم، دورادور شناختی اجمالی داشتم. بعدها با بعضی از اعضای اینها گفت وگوهایی میان من و آنها پیش آمد. برداشت من در مجموع این است که آنها مسلمان بودند، مارکسیسم را هم قبول داشتند. التقاطی بودند و چون اطلاعات عمیقی از اسلام نداشتند، تضادی بین اسلام و مارکسیسم نمی دیدند... تلاششان این بود که به یک صورتی اسلام را با مارکسیسم منطبق کنند، با این باور که اسلام هم همان را می گوید که مارکسیسم... احساس می شد که در همه موارد [مباحث ایدئولوژیک سازمان]، مارکسیسم اصل است و باید به یک نحوی اسلام را با آن منطبق کرد، این انحراف بزرگی است.»
شاید یکی از علل آن که «انحراف بزرگ » اعتقادی سازمان مجاهدین اولیه، در دل و دیده دکتر یزدی به چشم نمی آمد و ایرادات قابل رفع محسوب می شد، این واقعیت بود که خود و گروهش نمی خواستند یا نمی توانستند به این واقعیت اعتراف کنند که در همان مسیر، و ترویج بخشی از آثار التقاطی و انحرافی سازمان، مدت ها به جد کوشیده بودند و هنوز نیز بر آن منهج باقی بودند. از جمله حتی پس از اعلام ارتداد سازمان مجاهدین خلق، کتاب «راه انبیا، راه بشر» سومین کتاب ایدئولوژیک سازمان، در سا لهای 55 و 56 مجددا توسط نهضت آزادی خارج بازنشر شد. این کتاب که در واقع توسط محمد حنیف نژاد مؤسس اصلی سازمان نگاشته شده بود، مشحون از ارجاعات و استنادات به متون و مفاهیم مارکسیستی است و بارها در آن به اولین متن عقیدتی سازمان یعنی «شناخت» ارجاع شده است. اساس و ساختار کتاب مزبور مبتنی بر کتاب «راه طی شده » مهندس بازرگان قرار داشت و نام کتاب هم عیناً برگرفته از عنوان مندرج در فصلی از کتاب بازرگان بود. این کتاب به استناد دیدگاه مهندس بازرگان که بشر همان راه انبیا را با پای خود در علم پیموده است، مارکسیسم را بزرگترین دستاورد علمی بشر برای مبارزه دانسته و التقاط از مارکسیسم را توجیه نموده است. به قول مهندس سحابی : «راه انبیا- راه بشر در واقع ادامه کتاب راه طی شده مهندس بازرگان بود.» 
لازم به ذکر است که در همان زمان سایر کتب التقاطی مجاهدین خلق مانند سه متن جداگانه «درسی از سوره» های انفال، توبه، و محمد (ص) نیز کماکان توسط نهضت آزادی خارج، توزیع و عرضه می شد. در این متون، از مفاهیم قرآنی، تأویلات و تعبیرات مبتنی بر اصول مارکسیستی ارائه می شود. البته در آرشیو دیجیتال نهضت آزادی که اوایل دهه نود شمسی شماره های نشریه پیام مجاهد با حروفچینی مجدد را شامل شد، اطلاعیه های مربوط به توزیع این متون التقاطی، توسط نهضت حذف و سانسور شده است.
اما در دهه پنجاه شمسی و پس از آن، نه تنها نهضت آزادی خارج هرگز از تکثیر و انتشار متون التقاطی سازمان مجاهدین خلق ابراز اعتذار و یا ندامت نکرد بلکه به انحاء مختلف، تصریحاً یا تلویحاً موافقت و همفکری خویش را با ایدئولوژی مجاهدین خلق اولیه ابراز می نمود.
دکتر یزدی در تیرماه 1359 و پس از اعلام علنی موضع امام خمینی نسبت به انحراف اعتقادی مجاهدین خلق، طی سرمقاله ای در روزنامه کیهان تحت سرپرستی اش، التقاطی بودن اندیشه سازمان مزبور را تأیید کرد و مدعی شد که پیش از انقلاب به این امر وقوف پیدا کرده بود. اما توضیحی نداد که چرا تا پیش از پیروزی انقلاب در نشریه پیام مجاهد تأکید و اصرار داشت که ایدئولوژی سازمان مجاهدین اولیه، اصیل و اسلامی بوده است.

 

قسمت بعدی


برگرفته از کتاب خط سازش؛ سرشت و سرگذشت نهضت آزادی