05 اردیبهشت 1400
فراز و نشیبهای زندگی مستوفیالممالک به روایت نوه ناصرالدینشاه
میرزا حسن مستوفیالممالک معروف به «آقا»، دولتمرد ایرانی که چند دوره نخستوزیر ایران در دوره قاجار و دوره رضاشاه بود، ششم شهریورماه سال 1311ه.ش درگذشت. به همین مناسبت سراغ کتاب «رجال عهد ناصری» نوشته دوستعلیخان معیرالممالک رفتیم تا بیشتر با زندگی این شخصیت تاریخی آشنا شویم.
میرزا حسن فرزند میرزا یوسف آشتیانی بود. خاندان او بیش از یک قرن مقام و لقب مستوفیالممالکی (وزیر دارائی) داشتند. او در سال ۱۳۰۱ از طرف شاه لقب مستوفیالممالک گرفت و دوسال بعد، پس از درگذشت پدرش، تمام مشاغل میرزا یوسف را به ارث برد و از آن زمان به بعد در دربار حضور مستمر داشت. دوستعلیخان معیرالممالک، نوه دختری ناصرالدینشاه در کتاب «رجال عهد ناصری» شرح جالبی از زندگی حسن مستوفی ارائه میکند که در این گزارش به آن میپردازیم.
سررشته امور دربار قاجار در دست مستوفیالممالک
دوستعلیخان معیرالممالک در توصیف اوضاع و احوال مستوفیالممالک چنین مینویسد: «وقتی آقا میرزا یوسف صدراعظم به رحمت ایزدی پیوست، آقا میرزا حسن مستوفی الممالک دوازده سال بیش نداشت ولی ناصرالدین شاه به پاس خدمات پدر پسر را گرامی میداشت و به او «آقا» خطاب میکرد. وزیر دفتر پدر آقای دکتر مصدق همه کاره دفترخانه مستوفیالممالک بود و فرمانها و براتها و غیره را حاضر کرده به مهر مستوفیالممالک میرسانید. پس از فوت وزیر دفتر کارها به دست پسرش آقا میرزا هدایت انجام میگرفت تا آنکه مستوفی الممالک به حد رشد رسید و هفتهای دو روز برای رسیدگی به امور به دفتر خود واقع در محوطه ارک رو به روی تخت مرمر میرفت. ناهاری شایان از منزل برایش میبردند و تمام مستوفیان از پیر و جوان در سر سفرهاش حاضر میشدند. خلاصه آقا رشته امور را در دست گرفته و با کمال جدیت و درستی انجام وظیفه میکرد و مورد التفات خاص شاهانه قرار داشت.
رفته رفته زمان میگذشت و دوران خوشی و کامروایی سپری میشد. بهار مستوفیالممالک در دوازده سالگی بر خزان و خزان بر بهار چیره میگشت و روز شهادت شاه ناصرالدین فرامیرسید. آن روز نیز یکی از روزهای بهار بود، شاه در خلوتگاه راز به درگاه ملک بینیاز به نیاز بود که تیری از دست تیره نهادی رها گشت و دل روشنش را از طپش بازداشت. شه دست بر زخم سینه نهاد و خود را با آرامگاه جیران، همان غزالی که در زندگی به چشمان سیاهش دل سپرده بود رسانید و در کنارش جان سپرد...
خلاصه شاهی ناصر رفت و سلطانی مظفر آمد ولی مستوفیالممالک بر کار و مقام خود همچنان مستقر بود. موقعیت اجتماعی، روش خدمت و مشی سیاسی او غیر قابل ایراد بود و بالنتیجه خود مورد اعتماد و احترام همه.»
ازدواج مستوفی قاجار در نارنجستان کاخ گلستان
او در ادامه به بیان نکاتی دیگر از زندگی و خصوصیات اخلاقی مستوفیالممالک میپردازد و مینویسد: «چون عمری با مستوفیالممالک محشور بودهام اگر بخواهم چنانکه باید از او سخن بگویم خود کتابی به وجود خواهد آمد پس به طور اختصار داستانی چند از زندگیش در اینجا یاد میشود که هریک در عین شیرینی نکاتی از اخلاق و صفات و شخصیت عالی او در بر دارد.
در شرح احوال صدراعظم گفته شده که او مایل بوده عصمهالملوک خواهر من را برای پسرش نامزد کند ولی عمرش کفاف نداد. پس از او روزگار کارها را چنان بر هم انداخت که میل صدراعظم برآورده و مستوفیالممالک خواستار همشیره شد. بالاخره با کسب اجازه از شاه روز و ساعت را برگزیدند و به وسیله حاج میرزا حسن آشتیانی و آقا سید زینالعابدین امام جمعه عقد بسته شد. از قضا بامداد همان روز به امر شاه در نارنجستان کاخ گلستان جشنی برپا ساخته بودند و طی مراسمی مقام صدارت به میرزا علیاصغر خان امینالسلطان تفویض شده بود. صدراعظم جدید نیز در مجلس عقد حضور داشت.»
طاقنمای مستوفیالممالک در تکیه دولت
معیرالممالک با اشاره به برگزاری مراسم محرم در تکیه دولت مینویسد: «در ماه محرم که از طرف شاه در تکیه دولت 10 شبانه روز مراسم تعزیه و روضهخوانی با شکوهی برگزار میشد طاقنماهای اطراف را علیالرسم شاهزادگان و وزراء و بزرگان به اصطلاح میبستند یعنی با قالی و قالیچه و انواع چراغ و گلدان و علم و بیرق و غیره آنها را زینت میکردند. از جمله مستوفیالممالک طاقنمایی داشت که در نهایت شکوه تزئین میشد و دوستان و نزدیکان و مستوفیان و اعضای دفترخانه در آن گرد میآمدند. ممیرالممالک نیز دارای طاقنمایی نظیر آن بود.»
مستوفیالممالک به اروپا میرود!
دوستعلیخان در شرح سفر خود با مستوفیالممالک به اروپا مینویسد: «مستوفیالممالک و نگارنده در بهار سال 1318 هجری که مصادف با گشایش نمایشگاه بینالمللی سال 1900 مسیحی بود با هم به اروپا رفتیم. من پس از چهار ماه اقامت برگشتم ولی او هفت سال تمام ماند و به سیر آفاق و انفس پرداخت. در بازگشت به قدر گنجایش چند مغازه بزرگ با خود از قبیل اشیاء آورد و اسلحه خانه خویش را نیز از هر جهت تکمیل کرد.
مستوفیالممالک بنا به اصرار اتابک در سال 1325 قمری از سفر هفت ساله اروپا به تهران بازگشت و در همان سال برای نخستینبار به وزارت جنگ منصوب و زندگی سیاسی واقعی او آغاز گردید. از آن پس در کابینههای مختلف شش بار وزیر جنگ و یکبار وزیر مالیه شد. در هفدهم ماه رجب سال 1328 قمری برابر با اول مرداد 1289 شمسی ریاست وزرا به عهده کفایت او محول گشت و از این زمان به بعد یازده بار بر ریاست دولت انتخاب گردید که آخرین مرتبه آن به سال 1305 شمسی در دوران سلطنت اعلیحضرت رضا شاه فقید بود. در خلال اینها باز یکبار سمت وزیر جنگ و بار دیگر سمت وزیر مشاور را یافت. چندی وزارت دربار سلطان احمدشاه را عهده داشت و بالاخره دوبار به نماینگی مجلس شورای ملی برگزیده شد و مقام ریاست را نیز احراز کرد. اعلیحضرت فقید برای آقا احترام خاصی قائل بود.»
40 سال خدمت صادقانه و مشعشع به ایران
او درباره خدمات مستوفیالممالک نیز مینویسد: «آقا میرزا حسن مستوفیالممالک در رمضان سال 1291 هجری قمری در تهران پا به جهان نهاد و پس از شصت سال زندگی به احترام و افتخار که چهل سال آن در خدمت صادقانه و مشعشع به کشور ایران گذشت نیم ساعت به ظهر مانده روز یکشنبه 25 ربیعالثانی 1351 مطابق با شهریور مله 1331 در خانه ییلاقی آقای سردار فاخر حکمت واقع در امام زاده قاسم در حالیکه با جمعی مآنوسان از جمله آقای غلامحسین غفاری صاحب اختیار و آقا دکتر مهدی ملکزاده گرم صحبت بود به سکته قلبی دست از جهان شست. تشییع جنازه از اختیاریه به مقبره خانوادگی واقع در ونک صورت گرفت و بسیار باشکوه و مهیج برگزار گردید.
آقا صفات نیک بسیار داشت ولی حلم و گذشت او آنها را تحت شعاع قرار داده بود. رقیب سیاسی، بدخواه و حسود نوکر نادرست و هر حریف دیگر را با حربه حلم و گذشت از پا درمیآورد، آنقدر با آنها به مدارا و سکوت رفتار میکرد تا شرمسار و پشیمانشان میساخت. حتی در مواردی که جانش در میان بود باز دست از این رویه برنمیداشت؛ یاد دارم روزی در کوههای زندان واقع در غرب قرق جاجرود به شکار تیهو رفته بودیم. حاج سهام نظام برادر اسدالملک که از نجبای محلات و خویشاوند آقا خان معروف بودند و در تیراندازی و سواری کمتر نظیر داشتند تصادفاً موقعی که آقا از پشت تپهای بیرون میآمد در همان امتداد به طرف تیهو تیر انداخت و چند ساچمه به صورت مستوفی الممالک اصابت کرد. حاج نظام از شدت شرمندگی لب فرو بسته و آقا بنابر عادت چگونگی را با هیچکس نگفت و بدین ترتیب رای همه مرتکب ناشناخته ماند تا آنکه پس از چندی خود حاج سهام نظام به موضوع اعتراف کرد.»
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)