
04 تیر 1404
به اسم ایران و به نفع اسرائیل
نگاهی به عملکرد مشترک موساد و ساواک
تاسیس ساواک
در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد، نگرانی از نفوذ حزب توده، گروههای ملیگرا و جریانهای چپگرا بالا گرفت. حکومت پهلوی به این نتیجه رسید که برای کنترل اوضاع داخلی، به یک سازمان امنیتی قوی نیاز دارد؛ سازمانی که نه فقط در سیاست، بلکه در حوزههای اجتماعی و فرهنگی هم نظارت و کنترل داشته باشد.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد، مستشارهای آمریکایی یکییکی وارد ایران شدند و سکان سرویسهای امنیتی را بهدست گرفتند. «ساواک» هم زیر نظر همین مستشارها شکل گرفت. بعد از مدتی، شاه و افسران ساواک به این نتیجه رسیدند که سازمانهای آمریکایی و در راس آنها «سیا» بیشتر به دنبال مبارزه با شوروی و کمونیستها هستند. دغدغه سرویسهای آمریکایی با اهداف اصلی رژیم پهلوی متفاوت بود و رقابت اطلاعاتی سیا با سازمان اطلاعاتی شوروی (ک.گ.ب)، ساواک را از کارویژه اصلیش دور میکرد. دلنگرانی حکومت پهلوی امنیت داخلی، دشمنان منطقهای و حفظ تاجوتخت بود. با تمرکز بر این اهداف هم ساواک را تشکیل داده بودند تا به عنوان یک تشکیلات جمعآوری اطلاعات و ضدجاسوسی عمل کند.
اینجا بود که موساد وارد صحنه شد. اسرائیلیها تجربهی زیادی در این زمینه داشتند. جمعآوری اطلاعات را بلد بودند، به روشهای نفوذ آشنا بودند و میدانستند که چطور دشمن را از پا دربیاورند.
پدرِ ساواک
آمریکا هم با همکاری ایران و اسرائیل مشکلی نداشت و از همان ابتدا به دنبال پیوند دادن کشورهای منطقه با اسرائیل بود.
ماجرای اصلی از جایی شروع شد که تیمور بختیار، اولین رئیس ساواک، در مهرماه ۱۳۳۶ با «ایسر هارل»، رئیس موساد، در پاریس دیدار کرد. این دیدار، نقطه آغاز رابطه نزدیک ساواک و موساد بود. [1] خیلی زود، بعد از این ملاقات، «یعقوب کاروز»، نماینده موساد در اروپا به تهران آمد. او با پوشش یک دفتر بازرگانی، فعالیت رسمی موساد را در ایران کلید زد. آموزش نیروهای ساواک هم همان موقع شروع شد. تیمی از افسران اطلاعاتی موساد، که تجربه زیادی در عملیاتهای مخفی و مقابله با کمونیسم داشت، کار آموزش نیروهای ساواک را برعهده گرفت. تیمهای آموزشی موساد جایگزین گروه آمریکایی شدند و حضورشان تا سال ۱۳۴۴ در ایران ادامه داشت.
پروژه یعقوب نیمرودی
در این میان، یعقوب نیمرودی، یکی از افسران ارشد موساد، نقش کلیدی داشت. او از سال ۱۳۳۴ پا به تهران گذاشت و هدایت شبکه موساد در تهران را بر عهده گرفت. در نتیجه عملکرد اطلاعاتی، سیاسی و فرهنگی سرویسهای جاسوسی غرب، رژیم پهلوی در دهه ۱۳۴۰ فقط نقش یک همپیمان عادی را برای اسرائیل بازی نمیکرد و به پایگاه اصلی صهیونیسم در منطقه تبدیل شده بود. این موفقیت بیش از هرکس، به اسم نیمرودی گره میخورد. نیمرودی به عنوان رابط اصلی ساواک و موساد، ساواک را از یک نهاد داخلی فراتر برد و با نقشآفرینی جدی در این دوران، آن را به شعبهای از موساد تبدیل کرد.
البته کار نیمرودی فقط در حوزه امنیتی خلاصه نمیشد و ردپای او در حوزه فرهنگ و اقتصاد هم قابل مشاهده بود. نیمرودی با همکاری لرد ویکتور روچیلد[2]، طرحهای متعددی را در عرصه های فرهنگی و اقتصادی پیش میبردند. طرحهای آنها در این عرصهها پیچیده اما حسابشده بود. اول از همه، تصویری از «ملت ستمدیده یهود» ساختند که در میان دریای «توحش عرب» پیشرفت کرده است. از همینجا هم ناسیونالیسم ایرانی را نشانه گرفتند. میگفتند آیین کهن ایرانیها و دین یهود در تاریخ اشتراکات زیادی دارند و در برهههای مختلف یاریرسان یکدیگر بودهاند. مثال هم میزدند و میگفتند چون کوروش یهودیها را نجات داد، امروز هم ایرانیان باید مدافع یهود باشند. همهچیز را با ظرافت و دقت چیده بودند. تبلیغات، رسانه، کتابها و سخنرانیها همه یک حرف میزدند: «ما با یهودیها یکی هستیم و عربها بیگانهاند». اینجور بود که یهودگرایی، آرامآرام، میان روشنفکرهای غربزده جا باز کرد و عربستیزی در پوشش ملیگرایی جا انداخته شد. هدفشان هم روشن بود. میخواستند مردم ایران را از مردم مسلمان منطقه جدا و نسبت به اشغال و تجاوز صهیونیستها بیتفاوت کنند.[3]
علیه فلسطینیها
از همان روزهای اول اشغال فلسطین، مردم ایران کنار فلسطینیها ایستادند. صدای اعتراضشان بلند بود و دلشان با آزادی قدس گره خورده بود. اما در رأس حکومت، داستان طور دیگری پیش رفت. رژیم پهلوی نهتنها این اشغال را محکوم نکرد، بلکه در کنار اسرائیل ایستاد. روابطش را با آن گسترش داد و حتی در پروژههایی علیه مردم فلسطین مشارکت کرد.
یکی از این پروژهها در جلسهای بین نمایندگان موساد و مقامهای ارشد ساواک (مدیر کل اداره هشتم _ضد اطلاعات_ و معاون اداره کل سوم) بررسی شد. نماینده موساد در آن جلسه، تصویری از تهدید فلسطینیها ترسیم کرد. گفت، لبنان، سوریه و عراق به پایگاههای فعالیت گروههای فلسطینی تبدیل شدهاند و ممکن است شوروی هم از آنها حمایت کند و عراق را به مرکز عملیات گستردهای علیه ایران و منطقه خلیج فارس مبدل سازد.
بعد هم پیشنهاد داد که برای مقابله با چنین حرکتهایی باید در سازمانها، ستادها و اردوگاه های آموزشی فلسطینی رخنه کرد. باید قبل از آنکه این گروهها دست به کاری بزنند، آنها را شناسایی و کنترل کرد. این، هدف اصلی بود.
مقابله از داخل
حالا چه کمکی از دست ساواک برمیآمد؟ در آن مقطع، ایرانیهایی بودند که در اردوگاههای فلسطینی آموزش نظامی میدیدند. اینها بعد از آموزش ممکن بود دوباره به کشور بازگردند و نسبت به اقدامات رژیم پهلوی، اقدام کنند. نمایندگان موساد این را به گوش ماموران ساواک رساندند و از آنها خواستند که مراقب این گروهها باشند. بعد هم پیشنهاد دادند که در چارچوب یک عملیات مشترک، پیش از آنکه کاری از آنها سر بزند، وارد عمل شوند.
طرح، ساده اما عمیق بود. موساد تجربه داشت و طراحی میکرد و مسئولیت اجرای آن را به عهده ساواک میگذاشت. هر دو سرویس هم از نتیجه کار بهرهمند میشدند. اسرائیلیها میتوانستند به داخل اردوگاههای فلسطینی نفوذ کنند و برنامههای مخرب خودشان را علیه نیروهای فلسطینی پیش ببرند؛ ساواک هم میتوانست در برابر این گروههای ایرانی آموزش دیده در فلسطین، دست بالاتر را داشته باشد و جلوی هر اقدامی که پایههای سلطنت را میلغزاند، بایستد.
برای شروع، دو پیشنهاد مطرح شد. اول اینکه چند مأمور ایرانی به اسرائیل اعزام شوند تا زیر نظر کارشناسان موساد، ساختار گروههای فلسطینی، روشهای آنها و نحوه عملیاتشان را یاد بگیرند. دوم اینکه همزمان، یک کارشناس اسرائیلی به ایران بیاید و با مأموران ساواک جلسه بگذارد تا جزئیات بیشتری بررسی شود. نعمتالله نصیری، رئیس وقت ساواک، با هر دو پیشنهاد موافقت کرد.[4]
در نهایت، چند نفر از مأموران عملیاتی ساواک چمدان بستند و راهی اسرائیل شدند. مأموریتشان روشن بود و کاری جز نفوذ، ردیابی و مقابله با گروههای فلسطینی نداشتند. قرار بود زیر نظر موساد آموزش ببینند تا در اجرای طرحهای عملیاتی مشترک، نقش میدانی داشته باشند؛ طرحهایی که مستقیم فلسطینیها را هدف گرفته بود.
[1] . مهدوی، عبدالرضا هوشنگ(1377). صحنه هایی از تاریخ معاصر ایران، تهران: علمی، ص 409-410
[2] . پشت صحنه این ماجرا، روچیلدهای بریتانیا _همان خاندان مشهور یهودی که رد پایشان در بیشتر تحولات قرن بیستم دیده میشود_ نقشی جدی داشتند. آنها در ایران هم مهرههایی داشتند و قوامالملک شیرازی، ذکاءالملک فروغی و دیگران نقش پیاده نظام آنها را ایفا میکردند.
[3] . فردوست، حسین(1382). جلد دوم ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 126
[4]. نجاری، تقی(1381). همکاری ساواک و موساد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 75