19 اردیبهشت 1400
ترور و گروههای ترور در تاریخ ایران
تروریسم که امروزه سایههای وحشت خود را بر سر جهان گسترده است، به حوزه سیاست و منازعات درونی سیاسیون برای کسب قدرت یا حذف رقیب محدود نمیشود و به مثابه یک خطر بالقوه همه بشریت را تهدید میکند. مسافران هیچ هواپیما و ترنی احساس امنیت نمیکنند، هر اتومبیل پارک شده در کنار خیابان میتواند یک ایستگاه مرگ باشد و همین مسائل سبب شده تا تروریسم به یکی از مهمترین دغدغههای سیاست خارجی کشورها تبدیل شود. دغدغهای که برای حل آن هر ساله میلیاردها دلار هزینه صرف میشود. نوشته حاضر تاریخچهای از ترور و تروریسم را به نظر خوانندگان میرساند.
تروریسم در ایران، ظاهرا با شلیک گلوله میرزارضا کرمانی و قتل ناصرالدین شاه قاجار در 17 ذیالقعده 1313 هجری قمری در حرم حضرت عبدالعظیم رقم خورد، هر چند که بعضی از انقلابیون مشروطهخواه، اقدام میرزارضا را فاقد ویژگیهای یک حرکت تروریستی دانسته و ناشی از یک حرکت فردی قلمداد کردند، اما این ترور تاثیر بسیاری بر آینده جنبش مشروطه گذاشت، چرا که با حضور پادشاه مقتدری مانند ناصرالدین شاه، امکان تحقق پیروزی مشروطهطلبان، آنسان که در زمان مظفرالدینشاه صورت پذیرفت، بعید به نظر میرسید، اما آغاز واقعی تروریسم در ایران بر مبنای تعریفی که از آن وجود دارد و به شیوه مدرن، از زمان ورود حیدرخان عمواوغلی به ایران و پیوستن او به مجاهدان مشروطهخواه کلید خورد.
«حیدر تاری وردیاف» (عمواوغلی) فرزند مشهدی میرزا علیاکبر ارومیهای (سلماسی) بود. جد او «حاجی ملاعلی تاری وردی» ساکن شهر «الکساندر پول» (لنیناکان) بود. به همین علت شهرت و نامخانوادگی این خانواده و حیدرخان «تاری وردیاف» شد. در تاریخ سیاسی ایران از او با عناوینی مانند «حیدرخان بمبی» یا «حیدرخان چراغ برقی» نام میبرند. او اصالتا ایرانی بود که در قفقاز بزرگ شد و در رشته مهندسی برق درس خواند. زمانی که برای برقکشی بارگاه امام رضا(ع) نیاز به یک برقکار مسلمان بود او را به ایران آوردند. بعد از پایان کار در مشهد، برای کار به تهران آمد و در کارخانه برق این شهر به کار پرداخت.
عمواوغلی که پیش از آمدن به ایران عضو کمیته اجماعیون عامیون (سوسیال دمکرات)های بادکوبه بود، تجارب بسیاری داشت. او سالها پیش از صدور فرمان مشروطیت به مشروطهخواهان ایران پیوست و در بین آنها صاحب جایگاهی شد. آگاهیهای سیاسی و قدرت جذب او همه را تحت تاثیر قرار میداد.ورود حیدرخان، آرایش صحنه سیاسی ایران را عوض کرد. او که در کارهای تشکیلاتی، فردی کارآزموده بود، اقدام به ساماندهی نیروهای وفادار کرد. تاسیس حزب دموکرات در مشهد که «ملکالشعرا بهار» هم به آن پیوست از جمله اقدامات او بود، هر چند که حزب دموکرات مشهد پاسخی را که حیدرخان طالب آن بود به او نداد.
او مبدع روشهای سازمانیافته ترور و بمبگذاری در ایران عصر مشروطه شد. ترور علیاصغرخان امینالسطان 7 شهریور 1286 هجری شمسی، اولین تروری بود که حیدرخان آن را سازماندهی کرد و توسط عباس آقا تبریزی که اصلا تفنگساز بود، ولی در تهران صرافی داشت به مرحله اجرا درآورد.
یک سال بعد نامهای را به نام یکی از روحانیون محله دوجی تبریز نوشت و با جعل مهر او، همراه با جعبه بمبگذاری شده برای شجاع نظام مرندی از دشمنان قسم خورده مشروطیت فرستاد که سبب کشته شدن او و پسرش شد. علیرغم تمام تلاشی که او برای مبارزه با استبداد و از میان برداشتن دشمنان مشروطه میکرد، اما برخی اعمال او که ناشی از رادیکالیسم، یا عدم درک مناسب شرایط تاریخی بود، سببساز آسیبهای بسیاری برای انقلاب مشروطه و آزادیخواهان ایران شد که از آن جمله میتوان به ترور بی فرجام محمدعلی شاه اشاره کرد. ترور ناموفقی که پادشاه مستبد ایران را که همواره منتظر بهانهای مناسب بود، قادر ساخت تا مجلس را به توپ ببندد و باغشاه را از خون مشروطهخواهان ایران رنگین کند.
بعد از این جریان «حیدرخان» 40 روز در بازداشت نظمیه بود، بازداشتگاه نظمیه شاید برای او امنتر از بیرون بود که عدهای درصدد کشتن او بودند، بعد از مدتی به منطقه بختیاری و بعد از آن به روسیه رفت.حیدرخان که با انقلابیون روس ارتباط داشت و از نزدیک با لنین ملاقات کرده و آشنا بود و در برلن که محل تجمع سوسیالیستها و کمونیستها بود اقامت کرده بود، هرگز نتوانست رادیکالیسم خود را مهار کند و تحلیل مشخصی از شرایط مشخص داشته باشد و در اصل و فرع کردن دشمنان مشروطه و مخالفان یا همراهان سابق مشروطهخواه، تحلیل درستی را ارائه دهد، ترور سیدعبدالله بهبهانی از نمونههای شاخص این مساله است.
او بعد به ایران برگشت و در گیلان هسته اولین حزب کمونیست ایران را تاسیس کرد و نشریهای به نام «کامونیست» را بنیان نهاد که ارگان آن حزب بود و همراه با میرزاکوچک خان، احسانالله خان، خالو قربان، میرزا محمدی، اعضای اصلی «کمیته انقلاب سرخ» را تشکیل دادند که بانی «حکومت جمهوری شوروی گیلان» شدند. بعدها اختلاف بین میرزاکوچک خان و حیدرخان و دوستانش بالا گرفت که پایان آن واقعه «ملاسرا» بود. جایی که میرزا خبردار شد عدهای درصدد کودتا برعلیه او هستند. حیدرخان بعد از آن واقعه گریخت، اما توسط جنگلیها دستگیر شد و زمانی که در دست ایل الیان زندانی و منتظر محاکمه بود، توسط نگهبانان خود در سال 1300 هجری شمسی کشته شد.
مرکز غیبی
«مرکز غیبی» تشکیلات سری سازمانیافتهای بود که عدهای از آزادیخواهان مشروطهخواه تبریز در سال 1322 قمری پایهگذاری کردند.
«احمد کسروی» اعضای کمیته مرکزی «مرکز غیبی» را این افراد برشمرد: علی مسیو، حاج رسول صدقیانی، حاج علی دواچی، سیدحسن شریفزاده، میرزا محمدعلی خان تردست، جعفر آقا گنجهای، آقا میرباقر، میرزا علیاصغر خوئی، آقا تقی شجاعی، آقا محمدصادق خامنهای و سیدرضا...»
عدهای دیگر نیز بودند که حلقه واسط میان کمیته مرکزی و مردم بودند. این عده نیز عبارت بودند از: کربلایی علی مسیو، مشهدی عباس، علی دلال قند، میرزا ابراهیم خان، حاج احمد نقاش، آقا شفیع نقاش، کربلایی حسین میراب، شیخ محمدعلی قصاب، مشهدی یوسف نساج، اصغر (بقال)، آقا بالا سقطفروش، مشهدی مجید گیوهچی ...»
ورود و عضویت در «مرکز غیبی» کار بسیار مشکلی بود. برای ورود 4 شرط اصلی وجود داشت که عبارت بود از: 1ـ ایرانی بودن 2ـ تدین به دین اسلام 3ـ حفظ اسرار 4ـ اطاعت محض
«کربلایی علی مسیو» مغز متفکر «مرکز غیبی» بود، تاجرزاده تبریزی که به کشورهای اروپایی سفر کرده بود، انقلاب فرانسه و فراز و فرودهای آن را بخوبی میشناخت. با انقلابیون قفقاز آشنایی و ارتباط داشت. به همین علت مسوولیت سیاست خارجی و امنیتی کارهای «مرکز غیبی» با او بود.
«علی مسیو» خوب میدانست مبارزه مسلحانه در بستر جامعهای به توفیق خواهد رسید که مردم آن اجتماع از وضعیت موجود و موقعیت تاریخی خود و شرایط پیش رو آگاهی داشته و با اهداف پیشگامان آزادی بخوبی آشنا باشند. به همین علت رهبران «مرکز غیبی» بر روشن ساختن افکار عمومی تاکید بسیار داشتند. تاسیس مدرسه تربیت و انتشار روزنامه مجاهد در سال 1325 قمری به عنوان تریبون اندیشههای مرکز از جمله اقدامات آنها بود.
عنوان «مجاهد» برای نخستین بار در ایران و توسط مرکز غیبی تبریز به کار برده شد. هدف مرکز غیبی تربیت گارد مسلح برای حراست از آزادی و مبارزه با استبداد و حامیان استعمارگر آنها بود.
رهبران مرکز غیبی به خاطر ارتباطات گستردهای که با سیاسیون مرکز داشتند از جریان اوضاع بخوبی واقف بودند. تلاش و آگاهی آنها سبب شد تا به تصویب قانون اساسی مشروطه که پاسخگوی خواست انقلابیون نبود بسنده نکنند و متمم قانون اساسی را خواستار شوند، درخواستی که با درگیری و اقدامات آزادیخواهان ایران سرانجام به تحقق پیوست.تاسیس اولین انجمن ایالتی ایران در تبریز در سال 1906 میلادی و وادار نمودن محمدعلی میرزا حاصل تلاش آنها بود.ورود به مرکز غیبی و عضویت در آن به آسانی ممکن نبود. وقتی فردی داوطلب عضویت در مرکز غیبی میشد، ابتدا به طور محرمانه درباره او و خانوادهاش تحقیقات مفصلی انجام میشد و اگر گزارش رضایتبخش بود او را دعوت میکردند. در مرحله دوم مذاکرات شفاهی انجام میشد که در تاریکی صورت میپذیرفت. در مرحله بعد از داوطلب تعهد کتبی گرفته میشد. اگر عنوان فدایی را دریافت میکرد، ملزم به حفظ اسرار بود وگرنه جانش در معرض خطر قرار میگرفت. آنچنان که وقتی «یوسف خزدوز» اسرار تشکیلات را افشا کرد، در روز روشن او را گلولهباران کردند.استقبال مردم از فداییان تا جایی رسید که در قیام تبریز تعداد آنان به 20 هزار نفر رسید که اکثرا از طبقات فرودست اجتماع برخاسته بودند. هر دسته فدایی مرکب از 20 تا 25 نفر بود. چون هیچکس رهبران مرکز را نمیشناخت، بسیاری آنها را مافوق بشر تصور میکردند و آنها را فاقد اشتباه بشری میدانستند.شیوه کار مرکز غیبی به این شکل بود که در مرحله اول با ارسال نامه و اخطار سعی میکرد مستبدین را وادارد که از مخالفت خود با اصول مشروطیت دست بردارند. این نامه با قرعهکشی توسط فداییان ارسال میشد. 2 نفر هم با قرعه به عنوان کمک مامور اول انتخاب میشدند. مامور اول میبایست به محض اینکه تشخیص داد در اثنای انجام وظیفه گرفتار میشود فورا خود را بکشد و در صورتی که کار موفقیتی حاصل نمیکرد، 2 نفر دیگر کار او را انجام میدادند و یا اگر مامور اول در اثنای ماموریت دچار خطر میشد او را نجات میدادند. هرگز نباید نوشته یا سندی در جیب آنها وجود میداشت که هویت آنها را آشکار سازد. به فداییان در اتاقهای تاریک تعلیم داده میشد تا دستوردهنده را نشناسند. اعتقاد مجاهدین مرکز غیبی به حفظ اسرار به حدی بود که زیر شدیدترین شکنجهها لب به کلام نمیگشودند.
مرکز غیبی را میتوان یکی از سازمانیافتهترین، دقیقترین و مردمیترین سازمانهای سری ایران دانست. فداییان مرکز، در صورت خودسری و ارتکاب اعمالی که وجهه مجاهدان را لکهدار میکرد به مجازاتهای سخت میرسیدند که از نمونههای مشخص آن میتوان به ترور «یوسف خزدوز» اشاره کرد. یوسف خزدوز که خود از فداییان برجسته مرکز بود بواسطه خودسریهای مکرر و عدم اعتنا به نصایح و تذکرات ریشسفیدان مرکز محکوم به مرگ شد. برای رهبران مرکز غیبی منافع مردم و مبارزه با استبداد و استعمار و فساد به هرچیز دیگر برتری داشت.استقبال از این تشکل به حدی زیاد بود که در زمانی 17 الی 20 هزار مجاهد تحت امر «علی مسیو» و مرکز غیبی قرار داشت.
او در سال 1289 شمسی در 44 سالگی بعد از مسمومیتی که از مهمانی سفارت روس دچار شده بود چشم از جهان فروبست.آزادیخواهان تبریز بعد از علی مسیو هم در برابر استبداد و استعمارگران خارجی جنگیدند و مصائب بسیاری را تحمل کردند.
کمیته مجازات
کمیته مجازات از جمله تشکلهای تروریستی بود که کمترین عمر را در جایگاه سیاسی کشور داشت. ابراهیم منشیزاده فرزند کریمبیک منشیاف از مردم ایروان بود که در 11 سالگی همراه پدرش به ایران آمد و بعدها شغل پدر را در قزاقخانه پیشه کرد. بعد به خاطر اختلافی که با صاحبمنصبان خود داشت در سال 1335 قمری خدمت نظام را رها کرد و به مشروطهخواهان پیوست.سرتیپ اسدالله ابوالفتحزاده از افسران قزاقخانه نیز همراه او به آزادیخواهان پیوست و شب بمباران مجلس آنها از مدافعین خانه ملت بودند.آن دو پیرامون تشکیل تشکلی برای مبارزه به توافق رسیدند و محمدنظرخان مشکوهالممالک را در کمیسیون جنگی مجاهدین با خود همراه کردند. آن سه به تجهیز و تدارک مهمات و وسایلی پرداختند که برای مبارزه نیاز داشتند.
در تشکیلات کمیته مجازات ابوالفتحزاده به عنوان رئیس اجرایی، مشکوهالممالک رئیس دفتر و منشیزاده به عنوان رئیس کل کمیته انتخاب شدند. تماس آنها با کریم دواتگر سبب جذب نیروهایی شد که برای عملیات نیاز داشتند.
درباره آنها گفته میشود که هدف کمیته مجازات، بیشتر به تسویه عوامل انگلیس معطوف بود و ترورهای کمیته مجازات، وحشت عجیبی در میان مقامات دولتی، روزنامهنگاران و نمایندگان مجلس ایجاد کرد. به حدی که گروهی از این اقشار، بدون این که بدانند که هدف ترورهای کمیته هستند یا نه، حاضر بودند برای نجات جان خود پولهای هنگفتی بپردازند.آنها میرزا اسماعیلخان، رئیس انبار غله را که به واسطه رفتارش و اعمالی که در مورد آرد و گندم انجام داده بود، ترور کردند.متینالسلطنه ثقفی، مدیر روزنامه عصر جدید را به خاطر اختلاسی که میگفتند در کار نانوایان تهران کرد پشت میز کارش به گلوله بستند.میرزا محسن مجتهد سومین قربانی ترورهای کمیته مجازات بود.اما ترور منتخب الدوله خزانهدار طومار کمیته مجازات را در هم پیچید. گفته میشود اعضای کمیته برای ترور او همعقیده نبودند و صرفا لجاجت شخصی بهادر السلطنه سبب شد تا این ترور انجام شود.چون این ترور قابل دفاع نبود، مردم هم به خشم آمدند و مقالات تندی در مطبوعات بر علیه آنها انتشار یافت.
در همین دوره اعضای کمیته به انحراف کشیده شدند. کریم دواتگر و میرزا احمدخان صفا بدون ملاحظه سری بودن گروه، برای کسب منفعت شخصی با بعضی از افرادی که از ترور شدن توسط کمیته میترسیدند و برای حفظ جان خود حاضر به پرداخت پول بودند تماس گرفتند. کمیته تصمیم به تصفیه آنان گرفت. بهادرالسلطنه هم در این لیست قرار داشت، او از ترس جان خویش ابتدا از کابینه میرزامحمدعلی خان علاالسلطنه امان گرفت و بعد هم اسرار کمیته را افشا کرد. اعضای کمیته دستگیر و بعد از 9 ماه زندانی شدن، در دوره صدارت حاج نجفقلی خان صمصامالسلطنه بختیاری (1297) شمسی آزاد شدند، اما با روی کار آمدن وثوقالدوله، او در دستگیری آنها تعلل نکرد. رشیدالسلطان و حسینلله دو نفر از عوامل ترورها را به دار آویخت و منشیزاده و ابوالفتحزاده را ظاهرا به کلات تبعید کرد، اما با اشاره او ژاندارمها در بین راه آنها را تیرباران کرده و اعلام کردند زندانیان هنگام فرار کشته شدند. عدهای رفتار وثوقالدوله با اعضای کمیته مجازات را دلیل بر ضد انگلیسیبودن اعضای کمیته مجازات دانستند.
حزب توده
ورود اعضای حزب اجتماعیون عامیون (سوسیال دموکراتهای) بادکوبهای که برای کمک به انقلابیون مشروطهخواه به ایران آمدند تا حضور حیدرخان عمواوغلی و تلاشهایش برای تاسیس نخستین حزب کمونیست ایران در شمال کشور، بسترهای مناسبی بودند تا بزرگترین حزب کمونیست ایران در دوره پهلوی اول آرام آرام شکل بگیرد.
غیر از تشکلی که عبدالحمدکامبخش، دکتر بهرامی و سروان عزتالله سیامک به عنوان حزب کمونیست ایران تشکیل دادند، 3 دانشآموخته اروپا یعنی ایرج اسکندری، بزرگ علوی و دکتر تقی ارانی پایههای اولین گروه تئوریک کمونیستی در ایران را پایهگذاری کردند. گروهی که براثر لورفتن اسامیشان توسط «شورشیان» و کامبخش در روز 30 اردیبهشت سال 1316 دستگیر شدند و براساس قانون مصوبه سال 1311 که ترویج افکار کمونیستی را ممنوع میکرد به حبس محکوم شدند، هر چند دکتر ارانی بر اثر شرایط نامساعد زندان به تیفوس مبتلا و در زندان درگذشت، اما نیروهای دستگیر شده این گروه که بعد از خروج رضاشاه از ایران از زندان آزاد شدند پایههای حزب توده را بنیان نهادند.این حزب به خاطر حضور کشور حامی خود یعنی شوروی که ایران را در اشغال داشت، فرصت و بستر مناسبی یافت تا به سرعت در میان روشنفکران، کارگران، کارمندان،دانشجویان، دانشآموزان و زنان جا باز کرد و به خاطر جذابیتهایی که نشان میداد به پرقدرتترین حزب سیاسی ایران تبدیل شد.
حزب دارای یک سازمان نظامی بود که در بهار سال 1323 تاسیس شد. سروان عزتالله سیامک، سرهنگ اسکندانی، سرهنگ آذر و عدهای دیگر از قدیمیترین اعضای حزب محسوب میشدند که سازمان نظامی را بنا نهادند.
سازمان اطلاعات حزب که رهبری آن با دکتر یزدی بود، مصوبات هیات 8 نفرهای را که علوی، بهرامی، جودت، فروتن، کیانوری، بقراطی، قاسمی و یزدی عضو آن بود به مرحله اجرا میگذاشت. مسوولیت این سازمان با سروان خسرو روزبه بود که از سال 1322 به حزب پیوسته بود، گروه تروری را سازمان داد که حتی سروان سیامک از آن اطلاع نداشت.اعضای این گروه عبارت بودند از حسام لنکرانی، آرسن آوانسیان، خانم طلیعه (صفا) حاتمی خواهر سرهنگ هدایتاله حاتمی و چند نفر دیگر. دستور ترور باید به تایید هیات 8 نفره میرسید. حزب در ترورهای خود 2 گروه را هدف قرار داده بود: 1ـ مخالفان سیاسی 2ـ تصویه های درون حزبی
برای هر یک از ترورها، گروه ترور اهداف خاصی را پی میگرفت.محمد مسعود روز 22 بهمن سال 1326 در خیابان اکباتان ترور شد. این ترور توسط خسرو روزبه، ابوالحسن عباسی، سیفاله همایونفرخ و فرخ رزمخواه انجام شد و ابوالحسن عباسی عضو شاخه نظامی هر دو گلوله را شلیک کرد.
احمد دهقان، روزنامهنگاری که در 6 خرداد 1329 توسط فردی به نام حسن جعفری که سابقه عضویت در حزب توده را داشت نیز دقیقا دارای همین مشخصات بود، اما ترور ناموفق شاه توسط ناصر فخرآرایی در 15 بهمن 1327 سبب ضربات سنگینی به گروههای مخالف شد.
دولت، حکومت نظامی اعلام کرد، سران و اعضای اصلی حزب توده دستگیر شدند، مطبوعات مخالف دولت و طرفدار ملی شدن نفت تعطیل شدند.ترورهای درون حزبی تودهایها حکایت مفصلی دارد که شاید حقیقت هیچگاه افشا نشود، اما تودهایها که تحت تاثیر جو غالب بر فضای سیاسی همسایه شمالی بودند، در تصفیههای درون حزبی تردیدی به خود راه نمیدادند.
ترور حسام لنکرانی یکی از اعضای گروه ترور خسرو روزبه در ایام بعد از کودتای 28 مرداد 1332 با توجیه اعتیاد و امکان لو دادن اعضا ،تصفیه افرادی مانند محسن صالحی، داریوش غفاری، فاطری و پرویز نوایی به عنوان جاسوسان رکن دوم و ستاد ارتش از جمله عملکرد گروه ترور حزب بود.
سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین)
بعد از وقایع خرداد 1342، 3 نفر از جوانان که سابقا عضو نهضت آزادی بودند به این نتیجه رسیدند که روشهای پیشین مبارزه با قدرت حاکم فاقد کارایی لازم بوده و تنها به پشتوانه تشکلی که دارای بنمایههای ایدئولوژیک قوی و اعتقاد راسخ بوده و به مبارزه به عنوان یک ضرورت و کار حرفهای بنگرند امکانپذیر است. بر همین مبنا از سال 1343 محمد حنیفنژاد، سید محسن و علی اصغر بدیعزادگان کارهای مطالعاتی را آغاز کردند تا به یک جمعبندی در مسائل ایدئولوژیک برسند. به طور موازی آنها اقدام به شناسایی نیروهای مذهبی در داخل دانشگاه و محیط بیرون میکردند تا برای عضوگیریهای آینده با آنان ارتباط برقرار کنند. بیشترین جذب نیروی آنها از محیط دانشگاه و از بین یارانی بود که آنها شناخت نسبی از ایشان داشتند. محمد حنیفنژاد به واسطه آشنایی و ارتباطاتی که با روحانیون روشن آن زمان داشت، اقداماتی را برای کسب حمایت انجام داد. آیتالله طالقانی، شهید مطهری، مهندس بازرگان و عزتالله سحابی در محکم کردن این پیوندها به این تشکل که بعدها با نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» شناخته شد یاری میرساندند. آنها برای عضوگیری ابتدا تحقیقاتی را درباره فرد مورد نظر، خانوادهاش، صلاحیتهای اخلاقی و اعتقادات مذهبیاش انجام میدادند. در سالهای پایانی دهه 40، چند نفر از اعضای این سازمان توسط دولت قطر دستگیر شدند که قصد تحویل آنها به دولت ایران را داشت، اما هواپیما بر فراز خلیج فارس توسط 3 نفر دیگر از اعضای سازمان ربوده و به بغداد برده شد. بعدها با وساطت سازمان آزادیبخش فلسطین و سیدمحمود دعایی نماینده امام خمینی دولت عراق آنها را آزاد کرد که برای تعلیم به اردوگاههای الفتح رفتند.
این سازمان در سال 1350 در حالی که قصد ورود به مرحله عملی مبارزه را داشت لو رفت و اکثریت اعضای مرکزی آن دستگیر شدند. بعضی از آنان اعدام و بقیه به حبسهای مختلف محکوم گردیدند، اما باقیمانده نیروهای این سازمان در خارج از زندان بر فعالیتهای خود علیه دولت وقت ادامه میدادند. فقدان حضور اعضای اولیه و ایدئولوژیک سازمان، شرایط اختناقی که حکومت ایجاد کرده بود و نوع زندگی مخفی اعضای سازمان، سبب شد تا عدهای که تحت تاثیر اندیشههای مارکسیستی قرار گرفته بودند، اقدام به تعمیم اندیشههای خویش در سازمان کنند. امری که با مقاومت جناح مسلمان سازمان روبهرو بود و منجر به تصفیه آنان از جانب عناصر منحرف گردید. ترور شهید مجید شریفواقفی و صمدی لباف از جمله این اقدامات بود.
در کارنامه ترورهای این سازمان در سالهای پیش از انقلاب میتوان بر ترور مستشاران آمریکایی مانند سرهنگ لوئیس. ل، هاوکنیتر در خرداد ماه سال 1352، ترور سرهنگ جک ترنر و سرهنگ پل ارشفر جولیس در اردیبهشت 1354 و ترور ایدن کرون گار، ویلیام کاتول و دونالد اسمیت آمریکایی در شهریور سال 55 اشاره کرد. عملیات ترور اعضای این سازمان موجب تشدید خشونت ساواک در جامعه و نارضایتی مردم گردید.
ترورهای دولتی
حکومتهای پهلوی اول و دوم در 72 سالی که در این گزارش مورد اشاره است، بیشترین حد ترور مخالفین خود را در کارنامه دارند.
رضاشاه در دوره نخستوزیری خود برای ایجاد رعب و وحشت، دستور ترور مخالفین سیاسی خود را صادر میکند. ترور ناکام «ملکالشعرای بهار» نماینده مجلس که تروریستها اشتباها فردی به نام «واعظ قزوینی» را که به «بهار» شباهت داشت ترور کردند و ترور شاعر آزاد نویس ایران میرزاده عشقی در کارنامه دوره نخستوزیری رضاخان قرار دارد.
قصه «آمپول هوا و پزشک احمدی» در دوره پادشاهی رضاشاه، حکایتی است که بسیاری از مردم ایران با آن آشنا هستند. قتل تیمورتاش وزیر مقتدر دربار پهلوی در 7 مهر 1312 شمسی از جمله این ترورها است که شاه دستور کشتن زندانیان را با آن شیوه میداد. آمپول هوای رضاشاه شهرتی مانند قهوه قجر به هم زد که شاهان قاجار برای کشتن مخالفان خود به آنان میخوراندند. شهید کردن «سیدحسن مدرس» در تبعید در10 آذر سال 1316 و خفه کردن نصرتالدوله فیروز در 20 دی 1316 از دیگر ترورهای انجام شده در زمان پهلوی اول است.کشتن جعفرقلیخان بختیاری در 1313 و ارباب کیخسرو شاهرخ در تیرماه 1319 نیز از جمله حذف مخالفان توسط شهربانی رضاشاه بود.
در دوره پهلوی دوم، مرگهایی مشاهده میشود که نه راز آنها کشف شده و نه هیچ کس مسوولیت آنها را پذیرفته است که از آن جمله میتوان به سقوط هواپیمای «پالانچیان» که میگفتند به دستور اشرف خواهر شاه، ساواک آن را اجرا کرد یا سقوط هواپیمای علیرضا پهلوی برادر شاه اشاره کرد، اما ساواک به عنوان بازوی مخوف شاه اقدام به ترور مخالفان میکرد. ترور تیمور بختیار در خاک عراق که با کمک «شهریاری» عامل نفوذی ساواک انجام شد. ترور احمد آرامش سرپرست سازمان برنامه و بودجه در کابینه اول شریف امامی در پارک لاله فعلی در 24 مهر 1352 و انداختن گناه آن به گردن چریکهای مسلح مخالف دولت اشاره کرد، در حالی که آرامش پیش از آن 7 سال در زندان ساواک در حبس بود.ترور 9 زندانی از اعضای سازمانهای چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق ایران در تاریخ 29 فروردین 1354 نیز از جمله موارد کشتار مخالفان توسط حکومت پهلوی دوم بود که روزنامههایش اعلام کردند 9 زندانی هنگام فرار کشته شدند.
آرین حسنزاده
منابع :
1ـ ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، دکتر علی بیگدلی، ج?، تهران، سروش، ????*2ـ تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، ج?، تهران، امیرکبیر*3ـ شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، تهران، کتابفروشی زوار، 1347*4ـ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملکزاده، انتشارات علمی ، تهران چاپ چهارم، 1373*5ـ حیات یحیی، یحیی دولت آبادی، انتشارات عطار ، تهران چاپ ششم، 1371*6ـ رهبران مشروطه، ابراهیم صفایی، نشر جاویدان، چاپ دوم، 1346*7ـ کمونیزم در ایران، سرهنگ ستاد علی زیبایی، انتشارات ساواک ،تهران ، چاپ اول،1334*8 ـ سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، تهران 1354*9ـ تاریخ 18 ساله آذزبایجان، احمد کسروی،انتشارات امیر کبیر ، تهران ، چاپ یازدهم، 1376 .* 10ـ خاطرات ایرج اسکندری، چاپ علی دهباشی ، تهران 1368
نشریه ایام روزنامه جام جم